در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال علی محمد زیدوندی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:03:41
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

هی دست را
به یشانی می کوبی
نه کوچه ای پهن تر شده
نه خیابانی درازتر
ونه
دست ارجمندی که چمدانت را بگیرد .
خوب شد دوره ی سنگ پرانی کودکان گذشت
حالا
انگشت هر خیابانی را که بگیری
از شهر بیرونت می کند
باید با
دستورها و مسیرها کنار آمد
همه چیز برای ماندن تمام شده

باید
با دستور ها و مسیر کنار امد
همه چیز برای ماندن تمام شده
بسیار عالی درود بر شما
۲۹ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شب های بی خواب اتوبوس را
روی بازوی همین برج آزادی نوشته ام
دور همین میدان آزادی
قلیان کشیده ام با طعم پرتقال
دروغ گفته ام هلو
دیزی خورده ام
با طعم دعای مادرم
بارها از کیوسک همین تلفن
فوت کرده ام
به گوش اکرم
تا دلتنگی میدان مچم را نگیرد
به دخترها متلک گفته ام
تا دست خالی بر نگردم
مادرم می گفت
پسرم بزرگ شده
اما من
تمام نیازمندی های روزنامه هارا
چرخیدم
چیزی ننوشته بودند
این محرمانه پیش ما باید بماند
این زخم لای گریه ها باید بماند
مثل تمام حرفهایی که نگفتم
فریادها هم بی صدا باید بماند
ترسیده ام از چشم هایی محرمانه
دیگر نگو اما چرا ؟ باید بماند
با این غزل هایی که از میخانه دورند
ساقی کجای ناکجا باید بماند
این عشق این سرگیجه مادرزاد بوده
حلاج ها بر دار تا ... باید بماند
فردا برای تا ابد حرفی ندارم
این محرمانه پیش ما باید بماند
زیباست .
۰۶ شهریور ۱۳۹۳
این زخم لای گریه ها باید بماند...
بسیار زیبا
۰۶ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از پنجره چشم تو خورشید وزیده
در چشم تو افتاده دو لیموی رسیده
گیسوت به دلتنگی سعدی نگشودی
دست شه شهنامه به دستت نرسیده
حافظ ز خط و خال و بخارا و سمرقند
از مکیده و زلف وغزل دست کشیده
ای چشم تو پیغمبر ابیات تغزل
پر شد غزل از مصرع انگشت بریده
لبخند تو یک پاسخ روشن به بهار است
خیام اگر پاسخ روشن نشنیده
ای باغ پر از مثنوی و شور و قصیده
متن تو ... دیدن ادامه ›› محاکات غزل های نچیده
پیچیده به پیشانی تو ماه و ستاره
ای ریخته در دامنت آرام سپیده
باران دمادم زده بر بال فرشته
اعجاز مجسم شده رویای ندیده
هی چرخ زده کوچه و پس کوچه خود را
یک شاعر بی قافیه انگشت گزیده
بسیار زیبا سرودید جناب زید رندی...

(لطفا مصرع ششم واژهء میکده رو اصلاح بفرمایید)
۰۳ شهریور ۱۳۹۳
در دایره قسمت ما وضع چنین است

آن شاهد بازار جنون پرده دریده*

.........
سپاسگزارم از علی آقا*
۰۴ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کیف بودنت را بدهکارم
به این تقویم
که از هر طرف ورق می خورد
کسی به شانه ام نمی زند
از شعرهای شما لذت بردم استاد. به من هم سر بزنید. نظر کارشناسانه تان برای من قابل تقدیر است.
۲۹ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گفتم ، نگفتم چشم هایش جای من نیست
گفتم که در تقویم او فردای من نیست
من مانده ام با راههایی که نمانده
جز کفش هایی تیره در دنیای من نیست
بیهوده بوسیدم غرور زخم ها را
در داستانش بیتی از غوغای من نیست
دیدی برایش اتفاقی ساده بودم
دیدی کسی جز سایه ها همپای من نیست
حالا دهان کوچه پر شد از کنایه
این کوچه ها این چشم ها ...نه جای من نیست
›› تا ۲ پاسخ


دیدی برایش اتفاقی ساده بودم
زیبااااا
۲۹ مرداد ۱۳۹۳
قشنگه*
.......
متشکرم از علی آقا
۲۹ مرداد ۱۳۹۳
بسیار عالی
۳۰ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

اینکه این رودخانه ی بازیگوش
می رسد یانه
مهم نیست
مهم دریاست که هست
مثل من
که مهم
چشم های توست
صبا فرزانه، کیمیا TAV، علی قفائی، مرضیه، حسین و محسن قربانی این را امتیاز داده‌اند
زیبابود

رودخانه بازیگوش
۲۸ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نه آن چشم های آذری مرا خواست
نه نیازمندیهای روزنامه ها
وگرنه
در آن ناچاری پا به راه
دستی چمدانم را می گرفت
که این سرایت تاریک
به زانو در نیاورد
آتشم را
که آستین بالا زده بود
گلستان شود
می دانم
می دانم
هیچ تریبونی از من نخواهد گفت
من حرف اضافه ای بودم
در عاشقانه ای بی تقویم
›› تا ۲ پاسخ


علی محمد زیدوندی و برومند این را پاسخ داده‌اند
برومند، احمد قهرمانی و محسن قربانی این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
افتاده به نبضم ضربان نرسیدن
ای لال شوی لال زبان نرسیدن
با این نفس سرد و قطاری که نیامد
پیچیده به پایم چمدان نرسیدن
در من جریان داشته یک عمر کبوتر
یک عمر پریدن نگران نرسیدن
هی نامه نوشتم که کمی ماه بیارید
این خانه تاریک نشان نرسیدن
نه باد و بهاری نه " صدائی که بماند "
پر شد تن راهم ز دهان نرسیدن
تقویم برایم خبری تازه ندارد
پیچیده به جانم سرطان نرسیدن
با آن کلماتی که به شعرم نرسیدند
افتاد غزل در جریان نرسیدن


علی محمد زیدوندی
محمد مهدی فتحیان این را پاسخ داده‌است
roya imani، برومند، احمد قهرمانی، صبا فرزانه، نوبهاری، پرند محمدی و مرتضی عبدی این را امتیاز داده‌اند
تقویم برایم خبری تازه ندارد
پیچیده به جانم سرطان نرسیدن
۲۸ مرداد ۱۳۹۳
عالی بود . مرسی .
۲۸ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید