«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
ضمن احترام به تلاش گروه بازیگران جوان کار بالاخص خانم ها بابایی و امیدی، اصولا چرا باید کاری را که مرحوم سمندریان در سال 1377 با دوری تعمدی از فاصله گذاری برشت به روی همین صحنه آوردند و به نظر تجربه موفقی هم بود؛ مجددا توسط کارگردان محترم با این شیوه اجرایی و این سطح از دیالوگ نویسی به روی صحنه بیاید!؟ حتی ایده برتری بخشی احساس تماشاگر بر اندیشه او نیز بهانه و دلیل مناسبی برای این شیوه اجرا و دیالوگ نویسی نیست؛ بلکه به نظر می رسد موجب از دست رفتن حجم قابل توجهی از مخاطبین جدی تئاتر خواهد شد.
در مقدمه کتاب " زندگی گالیله" ترجمه حمید سمندریان، به قلم افسانه ماهیان و به نقل از ایشان نوشته شده: " آن چه را من در این نمایشنامه می بینم رنج های یک انسان نابغه و محرومیت های یک کاشف و چیدن بال های انسانی است که قدرت پرواز پرندگان را دارد، اما در نهایت محکوم به سکوت می شود. ... بنابراین مکاشفه من، درک کردن، احساس و انتقال آن رنجی است که او تحمل می کند. یعنی شکنجه های هولناکی که به روی نوابغ صدها برابر قوی تر از انسان های عادی است و کشف این انسان استثنایی برای من مهم است.حالا چقدر بتوانم در اجرا این را منتقل کنم سئوالی است که هزاران بار از خودم پرسیده ام..." و واقعا هم از مطالعه متن نمایش نامه می توان به عمق این رنج و شکنجه رسید. لیکن نمایش اجرا شده در تمام ابعاد، در انتقال رنج ناشی از محرومیت، سختی تحمل آن و سکوت اجباری گالیله، موفق نبوده و صرفا روایتی سه ساعته، خلاصه وار و بسیار کلی از دوران زندگی گالیله در قرن شانزده ارائه می نماید.
شاید الان که ابتدای دوره اجرای نمایش است، و با این اوضاع اقتصادی تئاتر، زمان مناسبی برای نقد تند نباشد؛. ولی امیدوارم فعلا که فرصت هست، در برخی موارد از سوی کارگردان محترم بازنگری شود. با احترام به بازی آقای آییش، کار ضعیفی بود. زمان طولانی نمایش و صحنه های اضافی، طراحی صحنه نیازمند بازنگری اساسی، مشکلات صدا هم از سمت برخی بازیگران و هم سالن، پرفورمنس نه چندان قابل تامل و از همه مهمتر اینکه متن اجرا شده نه تماشاگر را به خوبی و با عمق، با افکار و شخصیت گالیله آشنا کرد و نه با زندگی و اطرافیان گالیله. انگار صرفا خلاصه چند خطی از نمایش به همراه چند کلیدواژه و جملات بعضا شعاری، به انحای مختلف در طول اجرا تکرار می شود. شاید بعضی تماشاگران مثل من با نمایش «سقراط» مقایسه اش کنند، ولی حقیقتش در هیچ بعدی قابل مقایسه نیست.
احساس یا منطق؟
بر اساس "نظریه مطلوبیت" انتخاب انسان انتخابی است که برای او دارای منفعت باشد، پس انتخاب او منطقی است. "نظریه چشم انداز" بر عکس اعتقاد دارد ترس از دست دادن بیشتر، باعث می شود که انسان ریسک کند و احساسی انتخاب کند. و ما انسان ها همواره بازیگران مطلق عرصه منطق یا احساس هستیم .
نمایش جنون محض بازتابی از زندگی همه ماست. انتخاب های ما و پارادوکسی که همیشه درگیرش هستیم. گاهی راه را درست می رویم و گاهی هم دچار اشتباه می شویم. گزاره هایی را درست می پنداریم که در واقع گونه ای که به نظر می رسند، نیستند و یا بر عکس. گاهی شاد و راضی و گاهی هم غمگین و پشیمان. نمایش در صحنه پایانی؛ تماشاگر را به چالش می کشد. و باز انتخاب را بر عهده او می گذارد و او را مجبور به تفکر می کند. شما چطور دوست عزیز؟ شمایی که حالا دو روی سکه را دیدی. عشق یا عقل؟
با سلام و احترام؛ به نظرم علاوه بر ویژگی های نمایش که پیش از این توسط دوستان مور توجه قرار گرفته است، تاملی در پوستر نمایش نیز خالی از لطف نباشد. "دانه های تسبیحی" که با "طر ح های اسلیمی" در دل خود، نشان از مجموعه آدم هایی دارند که در کنار یکدیگر و بر اساس آیین و سنت، فرهنگ را شکل می دهند و استحکام می بخشند. فرهنگی که آموزه های منبعث از دین نیز در آن نقش به سزایی دارند. کلمه "پایین" در زمینه ای "سیاه"که در نگاه اول "یا حسین" و "واقعه عاشورا" را به ذهن متبادر می سازد.
به نشانه تفاوت های موجود میان آدم ها، "انسجام" و "هم راستا بودن" برخی دانه های تسبیح نسبت به دیگر دانه ها بیشتر است. و دو "دانه همرنگ زرد" در "نقاط متقابل" به نشانه خط اصلی نمایش و تقابل قهرمان و ضد قهرمان. و از همه مهمتر، شکل "مدور" تسبیح، که گویای تغییر همیشگی موقعیت آدم ها از منظر حقیقت است.
کشمکش جذاب قهرمان و ضد قهرمان در فضایی به شدت ایرانی و به دور از تکلف و اداهای مدرن. و یک کهبد تاراج درجه یک. روح اکبر رادی شاد و درود بر تمامی عوامل نمایش.
با سلام و احترام به تمامی عوامل، مواردی را به زعم خود در خصوص نقاط قوت و نقاط قابل بهبود نمایش عرض می نمایم:
1- نمایش ایرانی، ضمن توجه به شخصیت سیاه
2- بیان سرراست و پرهیز از نمادگرایی غلو شده
3- مونولوگ های موجز، موثر و پیش برنده داستان
4- بهره گیری مناسب و به اندازه از موسیقی
4- نا هماهنگی نور در برخی صحنه ها وجود داشت.
5- پایان بندی نمایش از منظر متن و اجرا جای کار بیشتری داشت.
6- گفتگوی بازیگران در صحنه، مستلزم تعامل و توجه به یکدیگر از حیث حس وبیان و حرکت است، لیکن به نظرم این موضوع در نمایش مغفول مانده است.
با سلام، خانم نرگس محمدی قرار است نقش پروین را بازی کنند؟؟؟!!!!!
قصه دغدغه های درونی و بیرونی بسیاری از آدم های امروزی، رفتارهای متقابل و تعامل و کنار آمدن با پیچیدگی های ذهن؛ با بیانی صریح، طراحی صحنه خوب و یک علی سرابی دوست داشتنی. نقش آقای جمشیدی(پاتریک) و خانم بنی آدم(اما) جای کار بیشتری داشت و در صورت تحقق می توانست به فهم مخاطب از الگوی ارتباطی بین شخصیت های نمایش، عمق بیشتری ببخشد.