«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
بسیار جای خوشحالی است که گروهای جوان دست به اجرای آثار متفاوتی می زنند و از خطر نمی هراسند.زندگی یک رویاست در وهله اول یک شهامت جمعی در انتخاب فرم است. از کارگردانی تا بازیگری پذیرش آنکه یک اثر رئالیستی به شکل سورئال به صحنه برود بسیار ریسک بزرگی است که این گروه جوان دست به آن زده اند و به خوبی از پس آن برآمده اند.شیوه اجرایی، فرم و حتی دیالوگهای انتخاب شده برای فرم ها بسیار بجاست. طراحی مینیمال اثر در ارتقاء فرم اثر بسیار موثراست. گروه بازیگری که از تلفیق بازیگران جوان و حرفه ای تر تشکیل شده همخوانی خوبی باهم دارند و برعکس بسیاری از آثار که تیم آنها جوان هستند سهل انگاریها و فول و فوکوس کشی اصلا درآن دیده نمی شود و همه عوامل بشدت همسو در راستای فرم کار عمل می کنند. و این اتحاد و همدلی بیشتر از هرچیزی ستودنی است.
لیکن نورپردازی کار نقطه ضعف بزرگ کار است که البته ممکن است به امکانات سالن مهرگان هم مربوط باشد.
نرشن ها گاها زیاد می شوند و ریتم کار را می اندازند و ویدئو ها (البته به شخصه کلا از استفاده مدیا در تئاتر خرسند نمی شوم) طولانی است و مکث زیاد دارد که ای کاش کمی کوتاه تر بود.
در نهایت به همه عوامل کار خسته نباشید عرض می کنم و برایشان آرزوی درخشش های بیشتر دارم.
مرده فروشی کاملا رنگ و بوی کارهای شهرستانی را دارد. به نظرم بیشتر از آنکه متعلق به کارگردان آن باشد. اثر میکاییل شهرستانی است. همان مدل بازی ها و کاریکاتورهای جا افتاده شهرستانی که در اغلب کارهایش به عنوان کارگردان به چشم می خورد.داستان داریو فو ویژگیهای طنز غافلگیر کننده ای دارد که در این اثر بجز چند جا کمتر به چشم می خورد. البته شهامت کارگردان برای انتخاب این اثر ستودنی است. چون کلا متن های فو لبه تیغ هستند که در نهایت ممکن است اثر خوبی از آن درآید یا به یک اثر بد تبدیل شود. ارجمندی توانسته از لبه تیغ به خوبی عبور کند واثرش را در مرز قابل قبول بودن نگاه دارد.بازیها اکثرا خوب هستند هرچند بازی های کاریکاتوری می تواند شمارا در ورطه تیپ های کلیشه ای غوطه ور سازد لیکن بازیگران مرز بین این دو را بخوبی شناخته و بازی های قابل دفاعی از خود نشان دادند.
اما نکته حائض اهمیت آن که برای من جای سوال دارد اینست که چرا این همه اغراق و تفاخر در کار وجود دارد؟
گریم کار به خودی خود بسیار چشم نواز و حرفه ای است، دکور کار هم حرفه ای شیک و مربوط به فضاست طراحی لباس هم همینطور اما سوال اینجاست با توجه با اجرا در یک سالن کوچک! اگر کار کمی مینیمال تر بود بهتر نبود؟ همه مواردی که گفتم در عین حال که در نوع خود حرفه ای بود اما در این فضا و مکان مناسب نمی نمود و بیشتر مناسب اجرای یک تله تئاتر بود، وتمرکز را بر روی اصل اثر می گرفت.
در کل به همه عزیزان خسته نباشید می گویم و درخشش های بعدی آنها را آرزومندم.
سالهاست که با مساوات و کارهایش آشنایی دارم و هر بار بدعتی تازه تر و طرحی نو.از یک متن نه چندان پیچیده و شاید تکراری و با نگرشی ظاهرا رئالیستی، کمتر کسی می تواند یک فضای دل انگیز و پرکشش خلق کند تا بتواند مخازب را با خود همراه کند.آن چهار دقیقه معروف هم که به نوعی چاشنی خوشمزه تر نمایش بود.
لیکن یک انتقاد اساسی من اینست که کاش اینقدر ار فضای تئاتر دور نبود.ابتکارات مساوات همیشه جذاب بوده اما اینبار بیشتر این امر برایم مشتبه شده که در حال تماشای فیلم سینمایی هستیم تا تئاتر.اختلاط مدیوم های مختلف نمایشی اصلا از نظر من امر نا پسندی نیست. لیکن استفاده بیش از حد آن در اثر اخیر مساوات از ساحت تئاتری که انتطار می رود دم به دم مخاطب شکل بگیرد فاصله دارد.
امیدوارم محمد مساوات با خلاقیت های بدیع و امکاناتی که برای عرضه این بدعت ها دارد در زمینه تئاتری تر شدن و فاصله از مدیوم تصویر، آثار چشم نوازتری خلق کند.
مگر می شود این اثر بی نظیر را دید و مقهور و مبهوت بازی درخشان مجید رحمتی نشد؟ بزرگترین ویژگی کار دقیقا تبحر و خلاقیت و بازی فوق استاندارد رحمتی است. متن کار نیز بسیار فاخر و درست و سنجیده و بدون هرگونه شعارزدگی است. و مهران رنجبر بار دیگر کولاک کرده است. نور طراحی کار همه و همه به اندازه و کاربردی است. بویژه طراحی لباس فوق العاده آن. در طول اجرای نمایش چشم از صحنه بر نداشتم و باوجود آنکه عکاسی در کنار دستم دایما عکس می گرفت حتی یک بار هم صدای شاترش تمرکز مرا از بین نبرد. خوش بحال رضا بهرامی که با این تیم حرفه ای و خیال راحت اثری بی نظیر و ماندگار را خلق کرد.
از همه کسانی که موفق به دیدن اجرای عموم کار نشده اند دعوت می کنم حتما حتما به تماشای این نمایش درخشان بنشینند.
شازده احتجاب یکی از شاهکارهای ادبی معاصر ایران است که به قلم ه.گلشیری نگارش شده.و مسلما درماتورژی کردن چنین اثری برای ایجاد یک اثر نمایشی کاری بس دشوار و پرچالش است. لیکن افشین زمانی تا حدودی به آن دست یافته و با همان شیوه ادبیات ناب گلشیری یک اثر دیالوگ محور و وابسته به فرم خلق کرده است. فرمی که برای اجرای این اثر انتخاب شده به وجه نمادین و تراژیک مفاهیم قدرت و فساد موجود در متن بسیار کمک می کند.بازی ها قابل قبول و یکدست است. و مشخصا برای درآوردن فرم آنها زحمات زیادی کشده شده. نورپردازی کار کمی می توانست بهتر باشد.و استفائه زیاد از نور قرمز به نظرم خیلی کارا نبود بجز بعضی صحنه ها. در مجموع یک اثر فاخر دیدم از یک گروه جوان. و برایشان آرزوی موفقیت دارم.
شاتر شیطان کار جذابی است، اما نه بخاطر متن یا کارگردانی فوق العاده. که اتفاقا این بخش نقطه ضعف کار است. بازی بازیگران بویژه شهرت جدیدالوقوع شکیب شجره بیشتر از متن و کارگردانی، کارا می نمایاند.بازیها استاندارد و درست است. هرکسی سر جای خودش به خوبی از عهده نقش بر می آید. فرزانه سهیلی که تقریبا دارد به یک سوپر استار تئاتر تبدیل می شود.برزگر به وضوح می درخشد و شکیب شجره که خدا را شکر از کلیشه ای که در سریال هیولا قرار داشت. فاصله گرفته و کاملا متفاوت است. در مجموع کار را برای تماشا پیشنهاد می کنم.لیکن کاش توجه بیشتر روی متن و درماتورژی دقیقتر آن و کارگردانی شسته رفته تر چه بسا کار بهتری را پیش رویمان قرار می داد.
من برای دیدن نمایش دیگری به عمارت نوفل لوشاتو رفته بودم اما از آنجا که هنوز وقت داشتم و بلیط این کار موجود بود و دکتر صادقی را دیدم که به تماشای این کار آمده کنجکاوانه تصمیم به تماشای اجرای اثر آرتو گرفتم. متنی که تقریبا در ایران کمتر کسی سمت آن می رود و کلا ریشه تئاتر قساوت از گونه آرتویسم در کشور ما بسیار کم رنگ بوده است. خوب اول از همه انتظار داشتم دکور بلندبالا و پر زرق وبرقی را ببینم که مثلا کاخ یا کلسایی را نشان میدهد ، اما دکور تنها از چند نماد بیشتر در قالب مثلث شکل گرفته بود که در وهله اول بسیار کار را برایم جذاب تر نمود. نمایش با دو مونولوگ آغاز می شود که گویی انتهای کار را پیش از وقوع بازنمایی می کند.این دو مونولوگ توسط دو بازیگر با صدای کاملا تئاترال و شیک اجرا می شود که ظاهرا عمد کارگردان بر ایجاد ی جذابیت در آغاز کار برای همراهی مخاطب بوده است. حرکات فرم اولیه کار شیرین است هرچند تا پس زمینه ای از کارنداشته باشی شاید خیلی مفهوم به نظر نرسد.اما قابهای زیبایی به تصویر می کشد. اما تکرار این فرمها پی در پی هم این احساس را بوجود می آورد که نکند کار کاملا فرمال است که ممکن است مخاطب را کمی دلزده کند،زیرا حیف است متن آرتو به زبان جاری نشود و قساوت جاری در کلماتش نادیده انگاشته شود.لیکن باقی صحنه ها دیالوگدار هستند و پس از چند دقیقه اول آغاز می شند که اغلب باز با حرکات فرم توسط خود بازیگر یا فرمر همراه است که بعضی جاها شلوغ و بی هدف به نظر می رسد. بازیگر نقش چن چی در بازی مسلط است اما اغراق زیاد در صداهایی که ایجاد می کند وفریادهایش در طول کار کمی مخاطب را عصبی می کند که دلیلی بر این نوع بازی نمیبینم. لحن کار گاها دوگانه است یا خیلی محاوره می شود یا ناگهان مثلا کلماتی چون دد منشی یا ... به گوش می رسد.لیکن بازیگران سعی کرده اند آنرا در فرم محاوره ای معتدلتر کنند. بازیهای کار دو دسته اند. بعضی خیلی خوب و مسلط و بعضی ضعیف است گویی متنی را از رو می خوانند. نورپردازی کار دلچسب است و موسیقی آن نیز بجز مواردی بسیار خوب روی کار نشسته است. من موسیقی که در صحنه چن چی و نماینده پاپ پخش می شد را بسیار دوست داشتم. در مجموع کار قابل قبول از آب درآمده و قابل توصیه کردن است.ولی جالب اینجاست که در تبلیغات مخصوص تئاتری ها اثری از آن ندیدم و خودم اتفاقی به تماشای آن نشستم.و توصیه می کنم در این زمینه فعالتر شوید. از بخش های برجسته کار به صحنه ای که به گمانم تجاوز را به تصویر می کشید و صحنه چن چی و همسرش می توان اشاره کرد که در خاطر می ماند.
در پایان به همه عوامل این کار خسته نباشید گفته و برایشان موفقیت های روزافزون خواستارم.