در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سپیده سلطانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:44:10
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بازی خانم ریحانه رضی از ابتدا تا انتهای نمایش خیلی به چشم می آمد، بنظرم بار باور پذیری و ارتباط گرفتن مخاطب با اثر بر دوش خانم رضی بود و فرا تر از چیزی که باید، از پس آن برآمد.
ایستاده برای خانم رضی و سختی ای که این مدت برای این چنین خیره کننده از آب در آوردن نفششان کشیده اند دست می زنم.
چیدمان پرده های نمایش و استفاده از خلاقیت هایی مثل نورهای مقطع و نمایش بعضی صحنه ها در مانیتور و نکات ظریف نمایش عالی بود.
نمایشنامه هم خیلی خوب نوشته شده بود و دست مریزاد به کوروش شاهونه و ریحانه رضی!
یکی از درست ترین کارهایی که سجاد افشاریان برای تهیه کنندگی انتخاب کرده بود نمایش هیدن بود.
دیدن اثری چنین تمیز و درست شوری را در من برانگیخت که برایم سخت است آنرا با واژگان فنی و نه ذوقی، در ادبیات فارسی بیان کنم! اما چه کنم که برای تکرار آثاری چنین فنی و دقیق باید نکات را به ظرافت بیان کرد.
به معنای واقعی کلمه در دقایق تماشای نمایش، غرق در لذت بودم و محو در درستی هنری که برای روی داربست رفتن اثر ایمانوئل اشمیت به کار گرفته شده بود.
بیان ها فوق العاده تمرین شده و صدا ها رسا بود.نور مناسب بود.پرده ها دقیق جلو می رفت و فرم ها نشان دهنده تمارین بسیاری بود که قبل از نمایش برای‌ احترام به دیدگان مخاطب صورت گرفته بود. کاش تمام گروه هایی که فرصت اجرا در سالن اصلی را داشتند این شعور را به کار می بردند و با تمرین به اندازه نظم و هماهنگی را که حداقل حق مخاطب از دیدن چنین آثاری ست رعایت می کردند.
بدن بازیگرها تحسین برانگیز بود و شکل فرم ها برای زمینه ی نمایشنامه و سطح کار مناسب بود. نه خیلی زیاد و نه خیلی کم بود.
من چون این نمایشنامه را بارها خوانده ام می توانم بگویم ریز نکاتی که به متن اصلی و دیالوگ ها اضافه یا کم شده بود کاملا بجا بود. و تحسین برانگیز است ذکاوت کارگردانی که بتواند درست، بر متن اصلی ادیت بزند.
البته غیرقابل انکار است که جذابیت متن و دیالوگ ها را مدیون اشمیت هستیم و به علت سعی ای که در پایبند بودن به متن اصلی شده بود نمی توان از ... دیدن ادامه ›› صریح بودن پیام های اجتماعی و سیاسی درستی که داخل متن وجود داشت انتقاد کرد. هرچند فردریک تماما دراماتیک منظور را به مخاطب می رساند طوری که حتی مستقیم بودنش هم از اثربخش بودنش کم نمی کرد.
به عقیده منِ مخاطبِ مشتاق، سالن اصلی تئاتر شهر که به شدت برایم خاطره انگیز است و پر از تصاویری ست از خاطرات مربوط به روزهای اول که شیفته تئاتر شده بودم، جای اجراهای خوب، کار شده و پر از حرف و محتوا و زیبایی و فرم است.
کاش این آرزو برآورده می شد که گروه هایی با استعداد هایی چنین، بخاطر لیاقتشان که متاسفانه همیشه هم دیده نمی شود، از سالن های گوشه کنار شهر پیدا شوند و به سالن اصلی تئاتر شهر آورده شوند تا مخاطبان هنر واقعی را تماشا کنند؛ نه گهگداری کارهای سفارشی را!
خلاصه که از صمیم قلبم برای گروه نمایش فردریک بهترین شکل از درخشیدن را آرزو می کنم و قدردان زحمت هایی که در پشت صحنه های تئاتر برای اجرای با عشق کشیده می شود هستم.
برای بار دوم پس از چند سال این نمایش رو دیدم و دوباره حیرت کردم.بیش از بار قبل...
در تمام نمایش با صددرصد توجهم محو اجرا و داستان شده بودم.
بازی تک تک بازیگرها عالی بود و تحسین می کنم که صدای رسای خود بازیگران بدون میکروفون کمکی تلاش می کرد تمام سالن را پر کند.
نمایش تماما جذاب بود.
اینقدر شیفته اجرا شدم که انگار قلم در دستم برای نوشتن نقدر فنی شل شده و دلم می خواد فقط بنویسم من می خوام بازهم اجرا رو ببینم!
نور پردازی، خلاقیت ها و ظرافت ها در نمایش مثل استفاده از نور قرمز معنی دار، ریورس شدن حرکات، نورهای مقطع، تک تک فاکتور های میزانسن مثل استفاده از باکس های شیشه ای که به اجراهای فرم و چشم نواز بودن آنها کمک بسیاری می کرد، استفاده از طلق، حضور دو بازیگر در دو بالکن دو طرف صحنه و... همگی فوق العاده و تحسین برانگیز و به اندازه و به جا بودند.
چقدر تئاتر ایران به کسانی مثل اسماعیل کاشی که کاری چنین صحنه ای و به جا را روی صحنه ی نمایش ببرند احتیاج دارد.
"احساسات انسانی، باید ... دیدن ادامه ›› با نمایش به چشم مخاطب بیایید و این هنر، هنرمندی لایق می طلبد!"👌
ممنون و خسته نباشید به تماااام عوامل پر انرژی و هنرمند های اصیل نمایشِ انسان، اسب، پنجاه، پنجاه!
نمایش رو 25 اردیبهشت ماه تماشا کردم و بسیار خوشحالم که در این روزهای سخت و شرایط اقتصادی بودجه ای که برای دیدن تئاتر در ماه کنار گذاشته بودم رو برای یک انتخاب درست خرج کردم.
گروه شما به ما آدم هایی که فقط تئاتر حالشون رو خوب می کنه جانی دوباره بخشید و شخصا از دیدن نتیجه تلاشهایی که تمام تیم برای روی صحنه اومدن کار و اجرای به این خوبی انجام داده بودند، لذت بردم.
در ابتدای نمایش با دیدن گریم ها، لباس و شخصیت پردازی ها ذوق زده شدم و در میانه نمایش متوجه شدم قوت نورپردازی، نمایشی که جلوی چشمانم هست رو دو چندان دیدنی کرده. بنظرم انتخاب بازیگرها کاملا بر اساس توانایی هاشون و به جا بوده. نمایش در هر پرده خلاقیت های خودش رو داشت و کرئوگرافی کار به شدت عالی بود و دلم رو گرم کرد که در تئاتر ایران هنوز کسانی هستند که جسارت روی صحنه بردن کارهای درست و تر و تمیز که مخاطب رو غرق در لذت کنه دارند. نکته قابل توجه در حرکات فرم و آوازهای دسته جمعی بازیگر ها هماهنگی درستشون برعکس اغلب کارهای آب دوغ خیاری این روزهای تئاتر بود. من حتی توی اجراهای بزرگ و پرهزینه دیدم که موقع خواندن آوازها صدای بازیگرها با موسیقی ترکیب می شه و به وضوح شنیده نمی شه. با اینکه توی این نمایش هم شاید به علت خستگی بازیگر ها در آواز برخیز کمی از حداعلای خودشون پایین اومدن اما به علت توانایی تک تک بازیگر ها و قطعا تمرین زیاد و درستشون و هنر کارگردان گویی همه چیز در بی نقص ترین حالتی که شرایط بهشون اجازه می داده انجام شده.
خودم شخصا با چندتا چیز خیلی حال کردم: یکی حرکات اسلوموشن که در اجرا گنجانده شده بود، دومی حرکت پای گربه از بدو ورود نظرم رو جلب کرد که شاید ... دیدن ادامه ›› اون مدلی راه رفتن جزو فاکتورهای کوچک اون شخصیت بود اما توجه به اینگونه ظرافت ها از طرف گروه نمایش (همانطور که خودشون هم می دونن این چیزها از طرف مخاطب دیده می شه)، کار رو چندین برابر قوت داده بود. حتی راه رفتن پینوکیو هم تحسین برانگیز بود. بازیگر جوجه اردک بخاطر صدایی که داشت و حتی میمیک های خوبش کاملا مناسب اون نقش بود و مارو با خودش همراه کرد. خانواده دلقک ها همشون قوی بودن و حضورشون تو تک تک پرده ها جذاب بود. بچه دلقک و شیر و مربیش هم حرکات بدن خوبی داشتند. تسلط بازیگر ها روی بیان عالی بود و من دیالوگ هارو هم خیلی دوس داشتم. چندجا کاملا منو تحت تاثیر قرار داد و در ذهنم موند. البته از توانمندی نقش روباه مکار هم نمی شه گذشت. در کل کاری بود که از محتوا و فرم مقادیر مناسب و بجایی رودر ظرف اجرا گنجانده بود و با اینکه شاید نظر برخی افراد نسبتا ظاهرنگر این باشه که فرم به حد غیرقابل قبولی بر محتوا غلبه داشت اما بنظر من اگر برای انتقال چنین محتوایی در 85 دقیقه بخوایم میزان کمتری از فرم استفاده کنیم کار شگفت انگیز نخواهد شد و برای این عزیزان دیدن کارهای درام و غیرموزیکال رو پیشنهاد می کنم.
در آخر خسته نباشید و آرزوی موفقیت های بیشتر رو برای کل عوامل کار دارم.
✌🏾🪄🫡
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
حاجی ازدیدن کامنت تان و در واقع از حضورتان خشنود گشتم...
سخت نگیر...
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
شما وقتی نحوه پاسخ دادن مودبانه رو ندونید، به نظرم تمام دانش و تخصصتون در مورد تیاتر و فرم و محتوا و هرآنچه بهش افتخار میکنید، هیچ ارزشی نخواهد داشت.
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
_تو نیرویی بودی بدون عجز و خطا و حالا تو خود عجزی!
_من انسانم!
_تردید من شکافی شده بین صفوف ما
_انسان وقتی می میرد مانند حیوان از اون خون ... دیدن ادامه ›› بیرون می زند اما انسان، حیوان نیست!
دیالوگ هایی که دست و پا شکسته به خاطرم موندن و چقدر دوستداشتنی بود برای من مفاهیمی که درون فرم و دیالوگ ها ، مخاطب رو خیره و حیران می کردن.
مفهوم تردید ، انسانی که می تونه خطا می کنه ، عذاب روح ، کشتن ، تلاش برای پیروزی و...
همه و همه آدم رو بار دیگه به فکر فرو می برد.
چقدر روند نمایش درست و بجا پیش می رفت و چقدر مخاطب رو غرق در حالی می کرد که کاراکتر بردیا رحمتی بازیش می کرد.
المان های استفاده شده کاملا فکر شده و ظریف بودن.
از صندلی ای که بر پشت هر کدوم از شخصیت هایی که زمانی دست حزب ، برای کشتن آدمها شده بودن ، گرفته تا دستکشی که در یک صحنه درخشان از بازی فرم و بدن ، بین بردیا رحمتی و نازنین ذوالفقاری جابجا می شد.
طراحی صحنه در عین سادگی ای که به شدت هوشمندانه بود تا توجه ما رو از حرکات بازیگرها ذره ای پرت نکنه ، کاملا متناسب بود و حس رو انتقال می داد.
میمیک ۳ بازیگری که نقش کشته شده های انقلاب رو داشتن در هر صحنه به شکلی متناسب بسیار عالی و درخشان بود. سختی کارشون بخاطر نفس نفس زدن هایی که در طول نمایش داشتن و حرفهایی که بدون دیالوگ و با نگاه و بدن به مخاطب می زدن ، کاملا مشهود بود.
اون قسمت از آخر نمایش رو که کشته شده ها رنگ سفیدی به صورت و بدن کاراکتر بردیا رحمتی می زدن رو خیلی دوست داشتم و انگار کلی حرف نگفته توش بود مثل اینکه: 《دیگه تردید داشتن و نداشتنت فرقی نمی کنه،دیگه حزب به حرفهات گوش نمی کنه،با اینکه زنده ای ولی دیگه شدی یکی از ما کشته شده ها، سرنوشتت معلومه》
و دوگانگی ای که در سکانس پایانی توی ذهن مخاطب ایجاد می شد درباره اینکه 《پس از مرگ چه می آید؟》آیا این به معنای آزادی روح او و خلاصی از دست حزب است یا او هیچگاه نمی تواند از عذاب کشتن هایش رهایی پیدا کند؟ آیا این تمام ماجرا بود یا او بعد از مرگ هزار بار دیگر خواهد مرد؟

بنظرم گزینه «احتمال افشا» رو فعال کنید
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش ئالیسم جادوئی تو این زمینه کم نظیره و خسته نباشید می گم به گروه با اراده و هنرمند اجرای این نمایش که این لحظات خارق العاده ی پر از زیبایی و معنا رو روی صحنه به وجود میارند.
من اجرای گروه استاد رو دیدم؛ حال و هوای نمایشو دوست داشتم به شدت به دلم نشست، جذابیت داشت، نور پردازی ، حرکت و چینش بازیگر ها روی صحنه رو خیلی دوست داشتم. کار قوی بود و در طول نمایش اصلا حس نمی کردی یکنواخت شده و خسته نمی شدی
دم همتون گرم
حسین جمشیدی، علی پورستوده، depama و سپیده سلطانی این را پاسخ داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید