در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | عسل (ژابیز) شهبازی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:16:03
 

فعال هنری

 ۰۸ تیر ۱۳۷۸
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خسته نباشید میگم به آقای ابراهیمی و بازیگران کار. از متن بسیار لذت بردم. اواسط نمایش به خودم اومدم و دیدم توی حس دو کاراکتر گم شدم. پایان‌بندی کار رو هم خیلی دوست داشتم و لوپ جالبی داشت.
من سال ۱۴۰۰ با نمایش ۱۲ انسان خشمگین با گروه مربع آشنا شدم. و تماشای اون نمایش در من این حس رو بیدار کرد که علاقه‌م به تئاتر، بیشتر از صرفا تماشا کردنه. دلیل اینکه چند هفته بعد همین گروه رو برای شروع کار انتخاب کردم این بود که طبق پرس و جویی که کردم، دو چیز به قطع تضمین شده بود:
امنیت گروه از هر نظر و عمل به قول‌های داده شده.
با اینکه ارتباط گرفتن با محیط جدید برای من سخت بود و ارتباط گرفتن با خودم برای بازیگری بسیار سخت‌تر! ولی آقای ابراهیمی با شرایطی که فراهم کردن، هم خیلی زود تونستم به محیط اعتماد کنم و هم درگیری‌های درونی خودم حل بشن.
میتونم بگم مهم‌ترین چیزی که هنرجو باید در این دوره‌ها ارائه بده، تلاش و تعهده.
همون‌طور که اون دوست عزیز درباره‌ی گروه آقای ابراهیمی به خودم گفت، من هم میگم که این گروه برای شروع از صفر عالیه؛ و ادامه دادن، و ادامه دادن.
مغزم را از کنار هم چیدن نقاط آزاد کردم و بالاخره ستاره ها را در آسمان دیدم، نه شکل های از پیش تعیین شده. اندیشیدن را رها کردم، حس کردم.
اما صدای آمدنش خواب مرا قطع کرد...
خواب آرامی نبود اما رویای شیرینی داشت. تو بودی. مردم جنگ بودی. ولی من هم کنارت بودم. من هم مردم جنگ بودم. ولی خیال خوش همراهی تو التیام زخم‌هایم بود.
تا اینکه جنگ تمام شد، تفنگ‌ها را انداختند و در کمال تعجب دیدم تو دستت را به سمت من نشانه بردی.
تا اینکه همراهم نبودی.
تا اینکه بیدار شدم.
پروانه روی دستم نبود اما خاطرات حس راه رفتنش در ذهنم زنده بود و آنها چشمانم را برای همیشه بستند.
من ژابیزم. بازیگر قلندرو. دعوتتون میکنم که تماشای قلندرو را تجربه کنید.
او که در جان من زندگی می‌کند
او که خونش بر لباس من ریخته
بارها اشک‌های دیگران را از گونه‌اش پاک کرده.
بارها از درد دیگران به خود پیچیده.
تلاش کرده و نتوانسته.
دستش را برای کمک کردن دراز کرده و خودش نیازمند کمک شده.
"تا حالا مردم بعد از جنگ رو دیدی؟ تا حالا مردم بعد از جنگ بودی؟"
هر بار با شنیدن این سوال تنش لرزیده و چشمانش خیس شده.
حالا او نزدیک به پایان است
در چند قدمی برای همیشه خُفتن.

من ژابیزم و در نمایش قلندرو زیست میکنم.
گل گلدونت که خشک شد وقتی نبودی بهش آب بدی چی؟
یه گلدون پر از گل داشتی که وقتی ازش دور بودی، هر ضربه‌ای که خوردی، یه گلش خشک شد. هر بار زمین خوردی، یه گلبرگش افتاد. تو ازش دور بودی ولی اون تو رو حس میکرد. شاید اگه به موقع برمیگشتی میتونستی احیاش کنی. ولی تو خودت رو توی اون جنگ باختی و گلدونت هیچوقت کامل احیا نشد.
بارها گریستم و شکستم و با شوق برخاستم. غافل از این که نیرویی که به من توان برخاستن می‌داد، دوست نبود؛ به بودن من نیاز داشت. چشمی برای اشک ریختن می‌خواست و قامتی برای خرد کردن.
نه... بودن من باید دلیل دیگری داشته باشد...

من ژابیزم و در نمایش قلندرو بازی می‌کنم.
سلام
خوشحال میشیم به تماشای کار ما بنشینید
tiwall.com/p/pahayehderaz2
نمایش"پاهای یه آدم چقدر میتونه دراز باشه؟"
۰۶ آذر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من عسل(ژابیز) شهبازی هستم، عضوی از گروه تولید تئاتر مربع. در نمایش "ترین حرفه‌ای" نقش فرانتس کافکا را بازی می‌کنم و جملاتی از داستان "مسخ" این نویسنده را بازگو می‌کنم.
داستان‌های کافکا در جهانی اتفاق می‌افتند که برای ما همزمان آشنا و غریب است. به نحوی بین واقع‌گرایی و خیال‌پردازی تعادل برقرار می‌کند که خواننده دیدش به جهان را دوباره ارزیابی می‌کند. اون از این طریق موضوع‌های انزوا، بی‌رحمی، شجاعت و دگرگونی را در داستانش روایت می‌کند، و در داستان مسخ، معنای انسان بودن را کاوش می‌کند.
من، ژابیز (عسل شهبازی)، به عنوان بازیگر در گروه تئاتر مربع مشغول به فعالیت هستم و قبل از آن که این نمایش (فلورینا فلوسی) برای عموم به اجرا گذاشته شود موفق به دیدنش شدم. با وجود عدم حضورم در این نمایش، مایلم که اِلِمان‌ اختلال دو قطبی را در این اثر بررسی کنم.
اختلال دو قطبی نوعی اختلال روانی است که شامل دوره‌های افسردگی و شیدایی می‌‌شود. تجربه ی این احساس برای افراد عادی غیر ممکن نیست، دوره های متوالی از احساس های متفاوت، کمااینکه با احساس های معمول روزمره که به ما دست میدهد تفاوت بسیار دارد.
با تماشای فلورینا فلوسی، درک این که کدام شخصیت کدام دوره را تجربه میکند، احساس جالبی در مخاطب ایجاد میکند. و به جای از دور دیدن، این موضوع لمس شده و شخصیت دور از بیماری نایستاده، شخصیت در کنار بیماری، بیماری در کنار شخصیت، با یکدیگر در ادامه ی مسیر حرکت میکنند، و حتی نقصی که تبدیل به نقطه ی قوت شده!
بسیاری از مواقع، نقص ها، عامل موفقیت هستند، نقص هایی که شاید درد درونی را افزایش دهند، اما از بیرون میتوانند عامل پیروزی باشند.
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر

تماس‌ها

zhabizshahbazi@gmail.com