در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | نرگس سادات میرمحمدصادقی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:21:08
 

فعال هنری

 ۱۴ آذر ۱۳۷۸
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
این روزها سردرگمم، دودلم و از اضطراب دستم به هیچ کاری نمی‌رود. روح میان سال و روح جوانم بعد از جدالی خونین حالا به صلح رسیده‌اند. سرم سنگین است هنوز، سکونی مرگبار حکمفرماست در سرم.
در جدال با زندگی برای بقا، که هر روز فشار کاری را روی خودم بیشتر میکنم که بگویم من بیشتر از چیزی که فکر میکنی توان دارم.
ترم یک ارشد ادبیات نمایشی را میگذرانم و حس میکنم حالا بیش از پیش در علایقم غرقم، رویای کودکیم را زیست میکنم گویی.
چخوف بیشتر از قبل به کمکم می‌آید برای بهتر ایفا کردن نقشم.
طعم شیرین تجربه‌ی صحنه در ۱۵ شب اجرای «ترین حرفه‌ای» آنقدر در زیر دندانم و البته در قلبم لذت بخش است که میخواهم تا ابد صحنه را در آغوش بگیرم.
حالا آنتونیو را زیست میکنم شخصیتی‌ست کاملا مخالف تجربه‌ی اول بازیگریم، دلنشین است ولی.
نرگس در پیچ و خم زندگیش و هیچ چیز از آینده نمی‌داند ولی دلش شور میزند برای همه چیز درست مثل آنتونیو که قتل پدرش را در خواب دیده ولی نمیداند آن را باور کند یا نه.
روحش انتقام میخواهد برای اتفاقی که هنوز نیوفتاده، جنگجو است برای رسیدن به خواسته‌اش، برای رسیدن به کسی که دوست می‌دارد می‌جنگد ... دیدن ادامه ›› ولی کسانی دورش حلقه زنده‌اند و ریسمان‌هایی به دستانش می‌اندازند که نرود که موفق نشود.
حالا می‌خواهم از شما دعوت کنم که این جدال بین مرگ و زندگی، هستی و نیستی، شکست و پیروزی آنتونیو را در «بیداری کالیگولا» ببینید.
منتظرتان هستم که بگویم آن شب چه در خواب دیدم.
من امروز این اجرا رو دیدم، به عنوان کسی که به وسیله‌ی کار کردن با هامون تا حدودی با دنیای کاریش آشناییت دارم، این اجرا رو حس کردم بند به بند دیالوگ‌ها رو احساس کردم شاید جایی بود که دیالوگی از دستم در رفته باشه ولی احساسش کردم همین که احساس کردم توی مغز و ذهن اون فرد هستم بهم احساس خوبی میداد، انگار تمام تروماها و مشکلاتی که اون نفر داشت و داشتم میدیدم.
بازی‌ها رو هم خیلی دوست داشتم واقعا بچه‌ها زحمت کشیده بودن و اینو می‌شد دید 💚
همه چیز از یه آگهی ساده توی یه پیج شروع شد، درباره‌ی نمایشنامه نویسی؛ من پیج هامون پیدا کردم هنوز هیچ چیزی درباره‌‌ی گروه تولید تئاتر مربع و حتی هامون نمیدونستم. ولی یه حسی بهم‌ میگفت باید توی این کارگاه نمایشنامه نویسی شرکت کنم. همه چیز خیلی خوب بود، با اینکه تو اوج کرونا بود و کارگاه مجازی بود ولی از همه چیز انرژی مثبت میگرفتم، فقط اعتماد به نفسم هنوز خیلی پایین بود برای ارائه دادن چیزی که توی ذهنم هست. وسط کارگاه بود که هامون کارگاه بازیگری رو راه انداخت به عنوان «آخرین عضوگیری گروه تولید تئاتر مربع» من هامون ندیده بودم ولی یه ایمانی ته قلبم بود که این راه منه، پس توی این کارگاه شرکت کردم، کلاس‌ها هنوز آنلاین بود چون کرونا مثل اینکه تمومی نداشت. من واسه شروع کلاس‌ها حتی همون آنلاین خیلی ذوق داشتم کارهایی که هامون توی درسنامه‌ها میگفت و همیشه زودتر انجام میدادم، براش ساعت‌ها وقت میذاشتم. ولی چون هنوز تو جمع قرار نگرفته بودم اعتماد به نفسم پایین بود. گذشت و کرونا کمی آروم شد، کلاس‌ها حضوری شد نمیدونی چه ذوقی داشتم. وقتی هامون و بچه‌ها رو از نزدیک دیدم بیشتر مطمئن که توی مسیر درستی قرار گرفتم. همه چیز این کارگاه فرق می‌کرد، اینجا خونه بود، بچه‌ها خانواده بودن، اینجا احساس امنیت داشتم و این مهم‌ترین چیز بود. این کارگاه مسیر زندگی من رو عوض کرد، نرگس رو عوض کرد. تبدیل شدم به کسی که تو سختی‌ها طاقت میاره، کسی که زود جا نمیزنه، کسی که سخت تلاش میکنه. تمام این‌ها رو گفتم که تهش به اینجا برسم. اگه یه درصد شک دارید و دودلید برای شرکت توی این کارگاه باید بگم که اگه واقعا به مسیرتون ایمان دارید درست‌ترین انتخاب زندگیتونه اینو بهتون قول میدم.
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر

تماس‌ها

narges.mds92@gmail.com