من این نمایش رو خیلی دوست داشتم. نمیخوام لفظ بیام پس میگم بی ادعا و خاکی بود. البته بستری که ساخته بود پتانسیل طرح داستان پرگره تر، محکمتر و حتی طولانیتری داشت اما با این حال خیلی از لحظاتش به دلم نشست. با این که به نظر مجموع سن همه بازیگرای روی صحنه و کارگردان شایدبه 120 نمیرسید. گمون نکنم از یادم برید و منتظر کارای بعدیتون میمونم.
به نظر من این اجرا می تواند سرآغازی برای یک شروع نیرومند باشه. اینکه بدانیم نقاط ضعف چیست و در مقابل پذیرش آن ها گارد نگیریم...طبیعتاً بازی بازیگران باتوجه به سوابقشون چندان درخشان نبود...صحنه پایانی خسته کننده بود و همانجا بود که کارگردان تماشاگر خود را از دست داد...وقتی که میدیدم همه سر در گوشی خود برده اند، یعنی اجرا نقاط ضعف محسوس و آزار دهنده ای داشت...در این نمایش ما طراحی صحنه را در جهت نمایش ندیدیم بلکه بیشتر جنبه پر کردن فضا را داشت و بدتر آنکه اگر صحنه خالی بود بازیگران هم به ما نمی فهماندن
که اینجا نزدیک ترین پایگاه به خط مقدم است...این ضعف بازیگریست که می بایست بر روی آن کار شود...نباید حرف چخوف را فراموش کرد که هر آن چیزی که در صحنه هست باید در راستای نمایش باشد و به روند کار کمک کند....از یک جایی به بعد صحنه ها به صورت طولی و در جهت رسیدن به هدف پیش نمی رفت و فقط زمان بیشتر را به خودش اختصاص داده بود تا به صورت عرضی تپل شود....تنها صحنه ی درخشان صحنه دوم بود که بازیگران دوره گرد توانستند انرژی را به صحنه برگردانند. و آنچه بیش از همه مرا آزرد این بود که چرا با انتخاب اقتباسی از نمایشنامه گودو و تاکید نخ نما بر روی شخصیت گودو در انتها ما امید را به عنوان هدف نمایش بر می گزینیم...امید، آن هم در نمایش نامه های بکت نه تنها جایی ندارد بلکه مدام مذمت شده است
اما در کل نمی توان نشست و کاری نکرد...باید دست به اکت بزنیم تا خلا ها را بشناسیم و در رفع آن بکوشیم...قطعا تجربه بعدی این کارگردان به مراتب درخشان تر خواهد بود و با تلاش می تواند در تاریخ تئاتر نامی از خود به جای بگذارد...خسته نباشید و به امید روزهای درخشان
وقتی نمایشنامه قصه ای برای روایت ندارد و پر از نقاط ضعف است، تلاش بازیگر و سایر عوامل چندان به چشم نمی آید. سوال پیش آمده این است که چرا کارگردان متنی که پر از نقطه ضعف است را کارگردانی می کند! کارگردان تلاش دارد تا با انتخاب زنان برای نقش ها جنسیت زدایی کند اما بازیگر ستوان در تلاش برای صداسازی و نشان دادن جنسیت خودش بر صحنه است و این مساله در تعارض با هدف کارگردان است و ممکن است کارگردان هم به درستی بازیگر را هدایت نکرده باشد. صداها و کلمات به درستی شنیده نمی شدند. بازیگر نقص ستوان بی وقفه و پی در پی و بی هدف دست به اسلحه می برد تا سروان را بترساند و دلیل این کار مشخص نیست. تنها یک بازیگر شباهت به زنانی که طعم جنگ را چشیده اند را دارد، بازیگر زن دوره گرد که در جنگ دلالی می کند. بازیگران اصلا به هم گوش نمی دهند، خروج نامعلوم بازیگران، میزانسن های خط کشی شده و بی هدف از دیگر نقاط ضعف این اجراست.