«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
درود🌹کمدی موزیکال رومئو و ژولیت.ریتم کار واقعا خوب بود.موسیقی متناسب با فضای اثر و بازی ها هماهنگ و یکدست.به خصوص بازی رومئو و پدر روحانی که شاهکار بودن.تبریک میگم به گروه خوبتون و بهترین ها رو براتون آرزومندم 🌹 چراغ نمایشتون فروزان 🙏
درود🌹یکی از نمایشنامههای مورد علاقه ام هست به خصوص هر وقت میخونمش و به صحنه ی پایانی دادگاه و دایره ی گچی میرسه ناخودآگاه به پهنای صورت اشک میریزم.اجرای امشب رو هم دوست داشتم.به همه ی دوستان هنرمندم تبریک میگم بخاطر این اجرای موفق و بهترین ها رو براتون آرزومندم 🙏چراغ نمایشتون فروزان باد🌹
درود🌹اجرایی به غایت زیبا و با شکوه،چشم و دلنواز...روح عروسک ها صحنه رو تسخیر و مخاطب رو جادوی دنیای خودش می کنه...اینقدر زنده و با روح و بازیشان باورپذیر و هماهنگه...بی نهایت سپاسگزارم از استاد گرانقدر عالیجناب بهروز غریبپور و گروه خوبشون.پاینده باشید و چراغ نمایشتون فروزان باد🙏
درود🌹گویی این شب ها،تهران،نمایش های بر صحنه اش با شب های پاریس برابری میکنه البته تنها از نظر« کمیت».
در برخورد با این طیف عظیم بایستی از خود پرسید که پس از تماشای یک تیاتر چه چیزی عاید شخص می شه؟آیا مخاطب طرفی از آن نمایش خواهد بست و خط سیر داستان، اکت ها و جملات بازیگر اندیشه ای نهفته داره....یا آنکه فقط گذران وقت بوده و گویی سر او بی کلاه مانده و در پایان هم هیچ...راستی اگر تفکر را از تیاتر بگیریم دیگر چه چیزی برایش باقی می ماند تا به تماشای آن نشست؟در این صورت نمی توان نام تیاتر بر آن نهاد بلکه باید گفت تنها یک دکان برای کاسبانیست که به ضرورت هنر تیاتر در یک جامعه پی نبرده و خواسته یا نا خواسته به بدنه ی هنر و فرهنگ این مملکت لطمه های جبران ناپذیری وارد ساخته اند.
باری،«سگ نگهبان و درختی در باغ»تیاتریست شریف که مهمترین عنصر یعنی اندیشه را داراست.
سپاس بیکران🌹
درود🌹نشستن پای صحبت های شیرین و ارزنده استاد گرانقدر عالیجناب شهرستانی تجربه ی بی نظیری بود.ایشون کوله باری از تجربه و هنر و دانش هستن.سپاس بیکران از بازیگری آبان که این نشست رو برگزار کردن تا ما نسل جوان از تجربیات بزرگان تیاتر بهره ببریم.امیدوارم جلسات با بزرگان تیاتر و کارگاه های انتقال تجربه ی بیشتری در آینده برگزار کنید🙏
درود🌹درآمد حاصل از این اجرا به هنرمند گرانقدری پیشکش شد که بسیار حرکت پسندیده ای بود.اجرا ی بانو فرجاد و جناب رضایی هم به غایت زیبا و یه نمایشنامه خونی همه چی تموم بود.چقدر حس و صدابازیگری درستی در بیان جملات داشتن.بانو فرجاد جملاتی رو که با تمپو بالا می خوندن تک تک حروف و کلمات ،صحیح و به غایت زیبا و استوار ادا می شد. امیدوارم در آینده بازم اجرا تمدید شه .سپاس🙏
باید تخیل کرد که در مه راه می رویم.در مهی بسیار فشرده و سپید.در یک مه نوردی طولانی،هیچ چیز به وضوح کامل نخواهد رسید،مگر در لحظه ای که از کنارمان عبور کند...بهتر که تمام عمر در مه باشیم.
درود🌹پیشتر از استاد ایوب آقاخانی،«آواز از دورترین کرانه ی مه آلود زمین» رو از «زیر نور موضعی-مجموعه نمایشنامه های دهه ی ۸۰»خوانده بودم که نگاهی به اسطوره ادیپ داشت.متنی به غایت ستودنیست و اندیشه ای ژرف و نگاهی دقیق و در خور می طلبه.نمایش «ترانه های تب»بر گرفته از این متنه.قلم ایشان همواره برام مسحور کننده بوده به خصوص این نمایشنامه ی ستایش برانگیز.
بنظرم صحنه در راستای محتوا و کلام ژرف نمایشنامه طراحی شده بود و ساده و چشم نواز می نمود.موسیقی متن با استفاده از سازهای کوبه ای و...فضاسازی هماهنگی با پرفومنس ها داشت...
انتخاب بازیگر ها از سوی کارگردان بسیار خردمندانه بود و کاملا فضا رو درک کرده بودند و در اون غوطه ور بودند به خصوص محسن بهرامی که در صحنه خوش درخشید
حضور افرادی چون استاد ایوب آقاخانی رو باید در این مملکت غنیمت شمرد اما چه می شود کرد که «در سرزمینی که خرد را سودی نیست،خردمندی دردیست.نفرین به تقدیر شوم من و سرزمینم که مرا چنین خواست و سرزمینم را چنین»
سپاس🍁
درود🌹 تقریباً از نیمه دوم نمایش تا پایان اون تحسین برانگیز بود...زمانی که در میانه ی صحنه ،کارگردان به رؤیا فرو رفته و نورپردازی،موسیقی متن و ظهور کاراکترها در کالبد های متعدد میرا پس از چندی دنیاهایی موازی را به تصویر می کشید که همه بر وهم اثر می افزود و چقدر بر قامت این نمایشنامه خوش می درخشید....بی نهایت سپاسگزارم از دکتر دلخواه گرانقدر و گروه خوبشون که این نمایش فاخر رو به صحنه بردند🙏
درود🌹طراحی ساده صحنه سبب شده تا نمایش بیشتر به بازی ها متکی باشه و به واقع بازیگران از پس این کار
براومدن...اکسیون های حساب شده و فوقالعاده...آرنالدو ناشیمب،پیش از مرگ،روی صندلی چرخدار،لحظه ای در سکوت به روبرو نگریست،فقط یک قطره اشک از گونه اش سرازیر شد و سپس با فریادی رعدآسا که گویی ناگفته های بسیار در آن نهفته بود دنیا رو ترک گفت...دیگه تو این لحظه من میخکوب شده بودم...
محتوای نمایش بسیار تأمل برانگیزه.برای جامعه ای که در آن زیست می کنیم بسیار آشنا می نمود.
باری دوبار،در شب نخست و امشب،به دیدن نمایش رفتم و پیشنهاد میکنم ببینید و از تئاتر خوب حمایت بفرمایید.چرا که جامعه ما به غایت نیازمنده به حضور چنین اندیشه هایی در صحنه.سپاس🌹
درود به استاد شهرستانی گرانقدر و دوستان هنرمندم🌹
نمایش بسیار ریتم تندی داره و دیالوگ ها پینگپنگی رد و بدل می شن.از طرفی تفاوت و تنوع لحن جملات کاملا محسوسه.گویی در برخورد با دیالوگ های این نمایشنامه با طیف عظیمی از رنگ ها روبروییم که گوشنواز می نماید.این نمایش برای خنداندن مخاطب خود به هر ریسمانی چنگ نمی زنه بلکه طنز موقعیته.
به عبارتی موقعیتی که کاراکترها در آن واقع شده اند خود سبب می شه خنده به لب تماشاگر بیاد و آنهم خنده ای که در پس آن تفکری نهفته...که البته انتظار هم نمی رود جز این باشه.
طراحی صحنه بسیار چشمنواز و میزانسن ها متفکرانه طراحی شده.استاد شهرستانی به واقع از معدود کارگردانانی هستند که اینقدر برای مخاطب خود ارزش قائل میشن و همواره با ظرافت ها،دقت نظر ها و سختگیری های خاص خودشون اثر هنری تامل برانگیز و قابل احترامی رو روی صحنه میبرن.افتخار من هستین استاد و سایتون مستدام🌹♥️