در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مریم اصلانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:08:57
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
از همه دنیا خسته ام، بیشتر از دست این دل مهربون بی دوا درمون
تو اتاقم دراز کشیدم، آروم چشمهامو می بندم . اشک توی چشمهام و بغض تو گلوم.
هجوم افکار مثل رشته های عصبی در تمام وجودم رسوخ میکنه، قلبم به درد میاد
کاش می شد از تو سینه بیرون می کشیدم و زیر پاهام له می کردمش
سعی میکنم ذهنم رو منحرف کنم ،نمی دونم چرا به یاد فیلم مستند ماهی کور افتادم ، نوعی ماهی که در اعماق یک غار زندگی میکنه و بعد از گذشتن قرنها به علت وجود نداشتن نور دیگه نیازی به چشم نداشته و کم کم چشمهاشو از دست داده. به این فکر میکنم که انسان بعد از گذشت چند قرن به کدوم عضوش نیازی نداره، برای سرگرمی هم که شده شروع میکنم به تصور کردن
انگار یک دانشجو هستم و دارم تشریح میکنمش
انسانی با سر بزرگ خیلی بزرگ با مغزی پیچیده، در قسمت راست مغر سلولهای خاکستری مسئول نگهداری اطلاعات هستند هیچ چیز از قلم نیافتاده انگار ... دیدن ادامه ›› تمام علوم دنیا با نظم خاصی در این قسمت جمع آوری شدن در قسمت چب یک دستگاه، ماده ای سیاه رو در تمام بدن پمپاژ میکنه که نمی دونم چیه!!!!
مثل اینکه بقیه اعضاء دست نخورده باقی مونده اما نه یه چیزی توجه منو جلب میکنه در قسمت چپ سینه یک فرو رفتگی عمیق دیده میشه با احتیاط لمسش میکنم جناغ و قفسه سینه وجود نداره، سینه رو میشکافم دیگه از قلب جز زائده کوچیکی باقی نمونده حالا متوجه شدم که اون ماده سیاهی که توسط مغز پمپاژ می شد جای خون سرخ رو گرفته و مسئول رسوندن غذا به اعضاء بدنه . جسد جون میگیره با یک دستش گردنم رو فشار میده و با دست دیگش تلاش می کنه قلبم رو از سینه بیرون بکشه
جیغ میزنم
مادرم سراسیمه وارد اتاق میشه
خواب دیدی مریم
قلبم داره از سینه بیرون میاد
شربت گلاب میخوای برات بیارم
ادامه دارد
مریم خانم مقاله اکوتوریسم رو نوشتند بالاخره؟
۲۹ فروردین ۱۳۹۳
سلام و سال خوبی داشته باشید.
خوشحالم مفید بوده.
امیدوارم بهترین باشید.
۲۹ فروردین ۱۳۹۳
امیر هوشنگ صدری
مریم خانم مقاله اکوتوریسم رو نوشتند بالاخره؟
سلام.بله
۱۹ دی ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگو دوستت دارم
انسان
این واژه را می شنود
واژه
از پوستش
ردمی شود
با نگاهی
پایین می رود
اسب های قلبش
شیهه می کشند
تندتر می دوند
بر سینه اش
محکم تر
سُم می کوبند

نگو دوستت دارم
انسان باور می کند
افسار ... دیدن ادامه ›› اسب وحشی را
به دستت می دهد
به تو تکیه می کند
در آغوشت
اشک می ریزد
یال هایش را می دهد
تو شانه کنی
انسان باور می کند
و عشق
دردناک ترین اعتقاد است
اعتقادی که با سیلی
پاک نمی شود
با خیانت
قوت می گیرد
با اهانت
راسخ تر می کند

به انسان نگو
دوستت ندارم
ضربانش کند می شود
پای اسب هایش
می شکند
اسب ها
بر زمین می افتند
درد می کشند
انسان می باید
حیوان را
راحت کند

انسان عرق می ریزد
اشکهایش
در بالشت
جمع می شود
عطر موهایت را
حبس می کند
نفس نمی کشد
بالشت را
روی سینه اش
میگذارد
به قلبش
گلوله می زند
بخار گرم
از گلوی اسب ها
بالا می رود
از دهانشان
بیرون می جوشد
سینه ی انسان
سبک می شود
اسب ها
به سمت کوهستان دور
می دوند
سم هایشان
صدا ندارد
یال هایشان
یخ بسته
شیهه می‌کشند
صدایشان را
کوه
پس نمی‌دهد
عشق
از دست می رود

انسان گناه دارد
نگو دوستت دارم
انسان باور می‌کند
نگو دوستت ندارم
.
.
.
رضاثروتی/ پاییز
این شعر داستان خواندنی و قشنگ "عدل" از مجموعه داستان "خیمه شب بازی" نوشته صادق چوبک رو به یادم آورد ...
بسیار زیبا
۳۰ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فیلم در تعقیب یخ Chasing Ice هم برای علاقمندان عکاسی و هم برای علاقمندان طبیعت و محیط زیست دیدنی است.
Chasing Ice نام فیلم مستندی است که به تلاشهای یک عکاس برای نشان دادن فاجعه تغییرات آب و هوایی می‌پردازد. تغییراتی که حاصل فعالیت‌های انسان است و منجر به از بین رفتن سریع یخچال‌های طبیعی کره زمین شده و می‌گردد.
شاید جزو ذات مان باشد که از واقعیت‌های ناگوار غفلت می‌کنیم تا زمانی که مستقیما موجودیت‌مان مورد تهدید واقع شود. تغییرات آب و هوایی زمین نیز این‌گونه است. شاید زمانی به صورت فردی به آن مساله به صورت جدی نگاه خواهیم کرد که فاجعه به پشت دربهای منازل‌مان رسیده باشد.

موسیقی original پایانی فیلم با نام Before my Time که توسط اسکارلت یوهانسون و جاشوا بل، اجرا شده است، کاندید جایزه بهترین موسیقی اریژینال فیلم در جوایز اسکار شد.

http://www.chasingice.com/
sanaz m.barin این را خواند
علی اژدری و علی اصغر شیرازیان این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام دوستان
تو چه سایتی میتونم یک مقاله به زبان انگلیسی در مورد ارتباط بین ورزش(بازیهای جام جهانی یا المپیک)و اکوتوریسم پیدا کنم
ممنون میشم اگه راهنمایی کنید.
علی اصغر شیرازیان این را دوست دارد
آقای صدری عزیز
من باید از شما تشکر کنم
ممنون، سایتهایی که معرفی کردین بررسی میکنم حتما نتیجه رو اعلام می کنم.
بازم ممنون از توجه و محبتتون
۲۹ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اسارت
بعد از این عطر کدامین برنج، فضای مسموم آشیانت را عطرآگین خواهد کرد
کدامین مرغ بریان ،خاطر قلب سوخته ات را از یاد خواهد برد
ربودن کدامین خانه از خاک، غبار از ذهن بیمارت پاک خواهد کرد
کدامین سایه بر پلکانت، برق شهوت را در آغوش دیگری از چشمانت خواهد ربود
کدامین رنگ،‌ سرخی شرم بر گونه هایت را خواهد پوشاند
عطر کدامین گل، بگو... کدامین گل، بوی خیانت را از پیکر زیبایت خواهد شست
کدامینشان بگو... کدامین ، خاطر پریشانت را آرام خواهد کرد
تا به کی، ناخن هایت از خراش جگر خونینت رنگین خواهد بود
.......
و همچنان محبوس مردی که گرمای عشقش را در بستر هوس به سردی می کشاند
مردی که در رقص افیون، مرگ گلی در مرداب را به نظاره نشسته است

دختر گندم زار
برنج ناب شمال و شمیم مرغ محلی

زمرد هوس و یشم سبز و گوهر بحری

چنان غریق جنونی درعمق خواب زمستان

به جای جام شرابت خورانده کاسه زهری

..............
متشکرم از مریم خانم و
لذت بردم و ایده ... دیدن ادامه ›› زیبایی بود.

ساعت 9 خوندمش یه بداهه نوشتم که از این بهتر بود. بعد از ارسالش یکدفعه ناپدید شد و ثبت نشد و حالم گرفته شد.
این دومین باره این مشکلو دیدم توی تیوال.


۱۳ بهمن ۱۳۹۲
خیلی خوب بود مریم جان. ممنون
۱۳ بهمن ۱۳۹۲
مرسی الهام جان
۱۵ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از زخم قلب «آبائی»
دختران دشت!
دختران انتظار!
دختران امید تنگ
در دشت بی کران،
و آرزوهای بیکران
در خلق های تنگ!
دختران خیال آلاچیق نو
در آلاچیق هائی که صد سال! ـ
از زره جامه تان اگر بشکوفید
باد دیوانه
یال بلند اسب تمنا را
آشفته کرد خواهد . . ... دیدن ادامه ›› .

دختران رود گل آلود!
دختران هزار ستون شعله به طاق بلند دود!
دختران عشق های دور
روز سکوت و کار
شب های خستگی!
دختران روز، بی خستگی دویدن،
شب، سرشکستگی! ـ

در باغ راز و خلوت مرد کدام عشق ـ
در رقص راهبانة شکرانة کدام
آتش زدای کام
بازوان فواره ئی تان را
خواهید برفراشت؟

افسوس!
موها، نگاه ها
به عبث
عطر لغات شاعر را تاریک می کنند.

دختران رفت و آمد
در دشت مه زده!
دختران شرم
شبنم
افتادگی
رمه! ـ
از زخم قلب آبائی
در سینة کدام شما خون چکیده است؟
پستانتان، کدام شما
گل داده در بهار بلوغش؟
لب هایتان کدام شما
لب هایتان کدام
ـ بگوئید! ـ
در کام او شکفته، نهان، عطر بوسه ئی؟

شب ها تار نم نم باران ـ که نیست کار ـ
اکنون کدام یک از شما
بیدار می مانید
در بستر خشونت نومیدی
در بستر فشردة دلتنگی
در بستر تفکر پر درد رازتان
تا یاد آن ـ که خشم و جسارت بود ـ
بدرخشاند
تا دیرگاه، شعلة آتش را
در چشم بازتان؟

بین شما کدام
ـ بگوئید! ـ
بین شما کدام
صیقل می دهید
سلاح آبائی را
برای
روز
انتقام؟

کاشفان فروتن شوکران
احمد شاملو

بخوان باران
بخوان، گرچه آهنگت غم انگیز است

بخوان باران
بخوان، گرچه سرما دهشت انگیز است

بخوان باران
بخوان که در زیر و بم آهنگ تو، تمنای دگر دارم

بخوان باران
بخوان که در پستوی اندوه نت هایت به دنبال نوای شاد چنگ رنگین ... دیدن ادامه ›› کمان می گردم

بخوان باران
بخوان که می جویم در اوج و فرود نجوایت، آوای شعله ی گرم و فروزان رویا را

بخوان باران
بخوان که من دیگر نمی خواهم تماشای سایه ی ابر سیاه قلب تنها را
بخوان باران که می شویی ابرها را
بخوان باران...

دختر گندم زار
فوق العاده بود
..........
بسیار ممنونم از مریم خانم
۱۱ دی ۱۳۹۲
خانم اصلانی گرامی سپاس
۱۱ دی ۱۳۹۲
سپاس از شما آقا حسام عزیز
۱۴ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
لیزا : اگه یک روز قادر بشم به تو اعتماد کنم دیگه اونوقت به خودم اعتماد نخواهم داشت. برام سخته اعتماد داشته باشم.
ژیل : اعتماد "داشتن". آدم هیچ وقت اعتماد ن"داره". اعتماد مالکیت پذیر نیست می تونه در اختیار کسی قرار بگیره. آدم اعتماد "می کنه".
لیزا : دقیقا همین برام سخته.
ژیل : برای اینکه در جایگاه تماشیچی و قاضی قرار می گیری. از عشق توقع داری.
لیزا : آره .
ژیل : در حالی که این عشقه که از تو توقع داره. تو می خوای که عشق بهت ثابت کنه که وجود داره. چه اشتباهی! این تویی که باید ثابت کنی که اون وجود داره.
لیزا : چطوری؟
ژیل : با اعتماد کردن.

خرده جنایت های زناشوهری " اریک امانوئل اشمیت"
ممنون، عالی بود.
۰۹ دی ۱۳۹۲
مرسی روژین عزیز
خوش اومدی به تیوال و جمع دوستان تیوالی
۱۱ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برف می بارد
شراره نگاه تو در قلبم نفوذ می کند
قلبم گرم می شود
و این آغازیست برای رفتن
گترهایم را محکم می بندم
قدم بر می داری و من جا پای تو می گذارم
دستم را می گیری
قلبم به تپش می افتد
به اعتماد تو قدم در شیب 35درجه می گذارم
لحظه ای کوتاه هم قدم تو
به قله نگاه می کنم، "مه شک و تردید" را در چشمانم ... دیدن ادامه ›› می بینی
در آغوشم می گیری
بر گونه های یخ زده از بوسه ی برف، بوسه می زنی
قلبم تاب نمی آورد، فریاد می زند "دوستت دارم"
تنها انعکاس صدا
لحظه ای سکوت
رهایم میکنی
صدایی مهیب ، کوری سفید، سکوتی سرد
مگر کوهستان قلبت چند بار مورد هجوم بارش برف بود که اینطور مستعد ریزش بهمن شد
زیر خروارها برف
تلاشی تهوع آور برای زندگی
گترها را از پاهایم باز می کنم و به دور قلبم می بندم

دختر گندم زار
چقدر ملموس مثل یک فیلمنامه ،ابتدای شعر رمانتیک وانتهایش تریلر.
بینهایت سپاس،من که خیلی لذت بردیم بانو
۰۴ دی ۱۳۹۲
زیبا...
سپاس بانو جان
۰۶ دی ۱۳۹۲
ساناز عزیزم
ممنون از لطف شما
۰۷ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک شب که خوشبختی سر زده اومده بود به کلبه کوچیک من، دقیقا همون کاری رو کردم که یکی از دوستان انجام داده بود یعنی کفشهاشو برداشتم و گذاشتم زیر سرم و راحت خوابیدم . مطمئن بودم صبح که از خواب بیدار میشم حتما اونو کنار خودم می بینم اما صبح که شد اثری از خوشبختی نبود. با خودم فکر کردم حتما پای برهنه گذاشته و رفته پس نمی تونه خیلی دور بشه و برمی گرده . کارم شده بود هر روز کفشها رو نگاه کردن و انتظار کشیدن اما خبری از اون نبود. دیگه خسته شده بودم یک روز کفشها رو برداشتم و راه افتادم به سمت ساحل، می خواستم کفشها رو بندازم توی دریا با خودم فکر کردم شاید اینطوری حداقل دیگه انتظار نمی کشم. توی راه دخترکی رو دیدم که گریه می کرد، طفلکی کفشهاش پاره بود و تمام انگشتهاش از کفش بیرون بود. بدون معطلی کفشهای خوشبختی رو هدیه کردم به اون . خیلی عجیب بود کفشها دقیقا اندازه پای اون بود. از رفتن به کنار دریا پشیمون شدم حالا با یک جفت کفش پاره در دست، داشتم بر میگشتم به کلبه تنهاییم و در این فکر که حداقل این کفشها به دردی خورد. در کمال ناباوری دیدم خوشبختی با دو بال سفید بر بام کلبه انتظار من رو میکشه
گاهی اوقات خوشبختی پای برهنه پا به فرار میذاره و گاهی با دو بال آسمانی مهمون کلبه ما میشه

دختر گندم زار
خوشبختی اون چیزی نیست که همه از بیرون میبینن خوشبختی تو دل آدماست ...
استاد عزت الله انتظامی در فیلم روسری آبی.
۲۵ آذر ۱۳۹۲
سپاس از توجه شما مزدک عزیز
۲۶ آذر ۱۳۹۲
بسیار زیبا و دلنشین مریم خانم
ممنون
۳۰ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

بسیار وقت ها با هم از غم و شادی هم سخن ساز می کنیم .

اما در همه چیزی رازی نیست

گاه به سخن گفتن از زخم ها نیازی نیست

سکوت ملال ها از راز ما سخن تواند گفت .


سکوت سرشار از ناگفته هاست, احمد شاملو, مارگوت بیکل
چرا ابر می مانی؟!!!

چرا برق نگاه من به چشمهای رعد نمی رسد؟
چرا نعره ای نمی زند و تو را از خواب آشفته ی بغض و سیاهی بیدار نمی کند؟
تا به کی می خواهد ابر بمانی؟

شاید من اشتباه می کنم، شاید خودت را به خواب زدی
مگر نمی دانی در پس باران شدنت زلالی ست!
در باران بودن تو زیبایی شکفتن گلی خفته است

اینجا در دل خاک سیاه دانه ای چشم به راه آمدن توست
چرا ... دیدن ادامه ›› ابر می مانی؟ ببار
بگذار فردا در کنار هم نظاره گر رنگین کمان باشیم.


دل نوشته ای از دختر گندم زار