«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
تجربه ی دیدن نمایش در این سالن جالب بود. نمایش روان، دلنشین و خوبی بود و دقت زیادی در اجرا و نور پردازی شده بود.
یکی دیگه از تئاتر های زیبا یی که تا به حال دیدم. آنقدر حرکات گویا بود که فکر نمیکنم سخن میتونست اینقدر روشن باشه.خسته نباشید به همه ی دست اندر کاران و سپاس به خاطر این اجرای بسیار خوب و هماهنگ.
ضرورت نحوه ی خاص بیان دیالوگهای زن کافه دار رو درک نکردم. خیلی معمولی تر هم میتونست صحبت کنه. در کل کاری متوسط بود از نظر اجرا و صحنه و اگر تکه پرانی های خاص و دم دستیش برای خنداندن بیهوده ی مردم نبود کار با ارزش تری میشد. نورپردازی عالی داشت.
دیشب که به تماشای "زنان ایبسن-عقابی در قفس" نشسته بودم فکر میکردم بدترین شب ممکن از نظر تماشاچیان بود. از آقایی که ردیف دوم نشسته و آنقدر بلند و با سرو صدا نفس میکشید که یک نوع افکت صوتی به نمایش داده بود، تا سرفه های مکرر تقریبا تمام حضار تا جاییکه تبدیل به چشم و هم چشمی شده و برای کم نیاوردن به زور هم شده سرفه ای میکردند و صدای خود را صاف کرده گویی برای سخنرانی حاضر میشدند. و گاه جناب گوشه ی ردیف دوم از شدت سرفه در حال خفه شدن بوده لیکن دل به ترک نمایش و درمان خود هر چند برای اندک زمانی نمیداد. صدای چیلیک دوربین جناب عکاس ردیف اول هم به روی ساعت هر دو ثانیه یک بار گوشها را مینواخت. صدای جا به جایی و تکان خوردن مکرر افراد که جای خود داشت.
امشب اما با حضورم در نمایش "بی استخوان" یا "از استخوان خالی شدن" تماشاچیان محترم از مرا از خجالت دیشب در آوردند. کودک 4-5 ساله ای که مدام از احساسات ترس و شادی خود گفته و کنجکاوانه سوال میپرسید. زوجی که از ابتدا تا انتها مشغول صحبت بوده گویی در پارک قدم میزنند. ناشناسی که مدام برایش sms آمده و چند بار گوشی او زنگ خورد اما باز هم silent نکرد. و از همه حیرت انگیز تر ترک بیش از ده تماشاچی چند دقیقه قبل از پایان اجرا آن هم از سالن چهارسویی که روی پله ها هم تماشاچی نشسته و جایی برای رد شدن وجود نداشت و با هر فردی که می ایستاد جلوی بخش بزرگی از صحنه ی کوچک سالن گرفته میشد گذشته از سرو صدای ایجاد شده.
در آخر اینکه دلم میخواست هیتلر اونجا بود.
Put an eagle in a cage and it will bite the bars whether they are of iron or gold
عقابی را در قفس بگذار و آن میله ها را گاز خواهد گرفت, خواه از آهن باشند یا طلا.
یک مونولوگ الهام بخش که با تمام وجود میشد حسش کرد (به عنوان یک زن البته). خانم داهر پروسه ی آزادی پله به پله ی شخصیت های زن ایبسن رو استادانه به اجرا در آورد تا جاییکه در آخر این حس رها شدن به مخاطب انتقال پیدا کرده و مخاطب رو دچار یک catarsis میکرد.
موسیقی فوقالعاده ی این اجرا که سازی بادی و نشانگر موسیقی کشورهای اسکاندیناویایی بود تاثیر ویژه ای در القای حس آزادی داشت. مثل باد در جریان بودن ، تغییر کردن و عدم سکون که بر اساس نظریات فلاسفه ی غرب نشانگر زن بودن است.
نمایش "ازدواج اجباری" اثر مولیر
آقای داریوش مؤدبیان یک اجرای کلاسیک عالی و بدون نقص دیگر را ارائه کرد و با اینکه مکالمات به زبان فرانسوی بود کوچکترین ایرادی نداشت و بازیگرها فوق العاده حرفه ای بودند. موسیقی هم بسیار زیبا و مناسب بود. با تشکر از آقای مؤدبیان به خاطر این همه دقت و ظرافت به خرج دادن برای اجراهاشون.
چی میشد مثل قبل نمایش ها پیش فروش نمیشدن یا حد اقل از دو سه روز قبل اجرا پیش فروش میشدن که آدم برای یک روز از اجرا میرفت و مجبور نبود از یک ماه قبل، از ترس اینکه بلیط تموم نشه و موفق به دیدن نمایش نشه بلیط بخره به امید اینکه روز اجرا بتونه بره.
بیشتر شبیه اپرا بود تا تیاتر و قصه ی خاصی نداشت. 95% تکرار یک سری جملات بصورت شعری و شعاری بود. هماهنگی و بازیشون خوب بود ولی من اصلن از این سبک خوشم نیومد. صدای بازیگر ایرانی که ترجمه میکرد رو هم که خوب نمیشد شنید با اینکه همکف ردیف 8 بودم. معنی بسیاری از حرکات موزون رو هم واقعا درک نکردم و در آخر هم نفهمیدم هدفشون چی بود. اگر کسی متوجه شد خوشحال میشم به من هم بگه!
تیاتر بسیااار خوبی بود. واقعا از تماشای اون لذت بردم. از بازی های بسیار حرفه ای بازیگرها و صدا و نورپردازی و دکور هوشمندانه و ساده اش گرفته تا داستانی جالب و عمیق که با اجرای عالیش گاها باعث میشد مو برتن آدم سیخ بشه! ای کاش گروههای خارجی اجراهای بیشتری داشتند.
دوستان میدونید اجراهای گروههای خارجی به زبان خودشونه یا انگلیسی؟
Henrik Johan Ibsen = هنریک یوهان ایبسن
بازی آقایان بهرام و بهنام تشکر واقعا عالی و قوی بود. دکور جالبی داشت.
داستان نمایش از کارهای دیگر سایمون که تا به حال دیدم جذابیت کمتری داشت که بیشتر به خاطر نوع پایان داستان بود.
نمایش کمدی خوبی بود و بازیها خیلی خوب و روان بودند. انتخاب موسیقی جالبی داشت. با اینکه نویسنده ایرانیست، نمایش ایرانی نبود! که البته متن و دیالوگهای خوب و غیر قابل انتظاری داشت.
نورپردازی کمی مشکل داشت، و صورت بازیگرها به دلیل داشتن کلاه و عدم تنظیم مناسب نور تاریک میشد.
گاهی اوقات صدای بلند موسیقی مانع شنیدن صدای بازیگرها میشد.
در کل نمایش خوبی بود و از دیدنش لذت بردم.
نام زیبا و فکر برانگیزی داره. تصاویر و داستانهای زیادی تنها با خواندن اسمش به ذهن میرسه.
دوستان آیا این نمایشنامه ی آقای نرگس نژاد چاپ شده؟
بازی ها بسیار خوب و روان بود و کارگردانی عالی. ویژگیهای تئاتر اپیک برشت رو میشد به وضوح در طول اجرا و تاثیر نهاییش روی بیننده دید.
به تازگی نمایش شایعات رو دیدم و از دیدنش پشیمون شدم. مخواهم نمایش کله پوک رو ببینم . دوستانی که نمایش کله پوک رو دیدن آیا طنز این نمایش سطح پایین و دم دستیه؟