«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
هرچندتا چراغ روشن بگم کمه...
فوق العاده ای شما با این انتخابی که از سعدی کردی...
آفرین...
هر گلی نو که در جهان آید... ما به عشقش هزاردستانیم...
تو به سیمای شخص مینگری... ما در آثار صنع حیرانیم...
تنگ چشمان نظر به میوه کنند... ما تماشاکنان بستانیم...
من عاشق این شعرم...
خیلی ممنون...
راجع به آنتوان چخوف کمی اطلاعاتتون رو در اختیار بنده بذارید. چرا نمیتونم با متونش ارتباط برقرار کنم؟ چرا به نظر بقیه شاهکار میان اما به نظر من معمولی؟ و در نهایت دلیل چخوف کار کردن در ایران رو نمیفهمم! فضای نمایشنامه هاش ربطی به ما نداره.... مثلا من باغ آلبالو رو خوندم چیز خاصی دستگیرم نشد و یه چیز کاملا معمولی به نظرم اومد. یا مثلا ایوانف. هی آخرش دوس دارم بگم: خب، که چی؟! یا یه همچین چیزی!
آقای بهتاش عزیز،نحوه اجرای یک اثر ، تاثیر بسیاری در ارتباط برقرار کردن مخاطب با آن دارد.آیا نمایشنامه هایی که از چخوف خوانده اید را به تماشا هم نشسته اید؟ اگر در همه مواردی که اشاره کردید، پس از اجرا نیز ، متن را فاقد کشش برای برقراری ارتباط با خود یافتید، پس چخوف مناسب حال و هوای شما نیست.خود من نیز که تنها یک اثر از او خوانده ام و اجرایش را دیدم، علاقه ای برای دنبال کردن آثارش در خود نیافتم.لکن این مساله یکبار در مورد نویسنده دیگری برای من رخ داد که در آن مورد، مشکل ، نحوه اجرای اثر روی صحنه بود.باعث شد کلاً دلزده شوم.پس از تماشای یک نمایش دیگر از یک کارگردان و گروه اجرایی دیگر، پی بردم که کارگردان اول، فضای نمایشنامه و مقصود نویسنده را اصلاً درک نکرده و با فهم ِ خود ، کاری روی صحنه برده که منجر به تاثیر بد روی ذهن مخاطب شده است.
ممنونم از شما خانوم نجاتی عزیز.. بله فکر میکنم با حال و هوای بنده سازگار نیستند. کلا از ادبیات روسیه دل خوشی ندارم. من ایوانف امیررضا کوهستانی رو دیدم و نپسندیدم و جدا از اون هرگز درک نکردم چرا چنین کاری که اصلا فضاش برای ما قابل لمس نیست باید توی ایران کار بشه؟
من هم شخصاً ادبیات معاصر جهان را ترجیح می دهم ، وقتی نمایشنامه می خوانم،با ادبیات و فضای ترسیم شده توسط نویسندگان نو ، بیشتر ارتباط برقرار می کنم.البته این موضوع در مورد شکسپیر مصداق ندارد و اگرچه نثر او، نثر قدیم و داستانش ، مربوط به دوره قدیم است، بسیار از تماشای آثارش بر صحنه تئاتر یا بر پرده نقره ای، لذت می برم.
دست خودم نیست. وقتی یه نمایش ضعیف(به نظر من ضعیف) میبینم حالم بد میشه. وسط کار این ور اونور رو نگاه میکنم. گوشیمو درمیارم یه کم با گوشیم بازی میکنم. حرص میخورم. عصبی میشم. نمیدونم این همه جایزه رو برای چی برده!؟ شاید تو جشنواره قضیه از این قرار بوده: "یه چشم پادشاه شهر کوراست"
اگر کسی واقعن براش مهم بود که بیام نقد بنویسم اینکارو براش میکنم. اما در کل: متن بسیار دم دستی و ضعیف و بازیگر نقش شهرزاد جزو نقاط ضعف کار به شمار میرفت...
منم کارو دیدم
اون قدر ضعیف بود که چیزی در موردش ننوشتم
تنها نکته مثبت ایده کار بود که چیز جدیدی نبود و واقعاً در حد ایده مونده بود
منم به خاطر همین تعریفا رفتم و دیدم
ولی خب.
بله منم به خاطر تعریف ها رفتم ولی خب اصلا انتظارمو برآورده نکرد... گرچه حتی از روی عکس های نمایش هم میتونید به یه سری چیزا شک کنید. (مثلا طراحی صحنه و طراحی لباس که بخاطرشون جایزه برده)
کار رو دیشب(جمعه) دیدم. با متنش زیاد ارتباط برقرار نکردم اما بازی ها و دکور و گریم رو واقعن دوست داشتم. چند تا سوال:
1. چرا اینقدر استقبال کم بود؟!! (تقریبا نصف سالن پر شده بود خیلیا هم مهمان بودن :|)
2. بعد از این اجرا تکلیف این سالن (که به نظر بنده بهترین بلک باکس موجود هست) چی میشه؟ دیگه اجرا نمیرند؟
3. کشیدن سیگار روی صحنه یه زمانی جزء ممیزی ها بود. الان نیست؟ دادن فحش رکیک چیه داستانش؟ میشه؟
میخواستم بوی مردگان را
خلاف جهت باد گورستان بنویسم
اما راه زیادی نبود تا نرسیدن
و فقط شیطان فهمید که
تاب تنیدن در مصیبت رستگاری را ندارم
حیف.....
باید روحم را از تمام فرداها خلاص میکردم
من به آن شعر های بی سر و ته
ایمان داشتم
و به کوچ ِ لاک پشت ِ قصه های مادربزرگ .
و سال ها
این لحظه را زندگی کردم .
اما
دلبرکم ،
دیر آمده ای !
کلاغ ِ احمق ِ قصه مان ،
مدت هاست که فکر می کند
به خانه اش رسیده .
و جوجه هایش را
پیش از پایان ِ پاییز شمرده
و سر بریده .
"در آن مدرسه، هنرپیشگان آینده باید دوره هایی از قبیل آکروباسی روی فرش، رقص کلاسیک، حرکات نمایشی بدنی، صداسازی، فن بیان، دکلمه گروهی به شیوه باستانی، آواز و مجسمه سازی با خمیر و گل را میگذراندند...
تاریخ موسیقی، تاریخ لباس، تاریخ فلسفه، تاریخ ادبیات و شعر و تاریخ تئاتر نیز در این مدرسه تدریس میشد..."
قسمتی از توصیفات مدرسه تئاتر ویوکولومبیه توسط اتی ین دوکرو 1920 میلادی
مدرسه تئاترم آرزوست.. :/