کارگردانی و اجرای نمایشنامه ای در این سطح، در کنار دیگر عوامل،بی شک جرات و تسلط زیادی می طلبد. به همه دست اندر کاران این نمایش مخصوصا جناب برهانی تبریک عرض می کنم.
با این وجود، انتظار دیدن اجرایی قوی تر را داشتم.
متن را که میخوانی، به عمق فاجعه ای دردناک کشیده می شوی که بند بند وجودت را می لرزاند. بی شک مقصود نویسنده، عریان به تصویر کشیدن واقعیت های موجود در داستان است و مزه مزه کردن طعم تلخ این واقعیت ها توسط تماشاگر.
گارگردان این کار اما، انگار خواسته باشد به همراه این نوشیدنی تلخ، کمی هم شکر در کام تماشاگر بریزد.
صحنه تقاضای ویلی لومان از هاوارد
... دیدن ادامه ››
و صحنه رستوران (که بخش بیرون رفتن هپی و بیف با دختر ها از آن حذف شده) بخش مهمی از نقطه اوج نمایش است که ویلی لومان را پس از گذشت همه این سالهای کشمکش ذهنی با من درونش به نقطه ای می رساند که دیگر دست از دروغ انگاری بر می دارد و می ایستد. می ایستد و می پذیرد.
"شب بخیر" گفتن های بی مورد ویلی لومان برای خنداندن تماشاگر، مزه پراکنی های خارج از متن هپی و هاوارد و مواردی از این دست از اهمیت، هیبت و تلخی این صحنه ها کاسته و همگی انگار صرفا به منظور کاستن از حس درد و رنجی است که با دیدن نمایش باید به تماشاگر دست بدهد و شاید ترس از اینکه حوصله اش سر برود.
از سالن که بیرون می رفتیم یک نفر به همراهش می گفت: "صحنه های خنده دار کم داشت". شاید این نمایش به آنها هم فکر کرده بود، آنهایی که خیلی دوست دارند با دیدن هر نمایشی کمی هم بخندندکه البته راضی هم انگار از سالن بیرون نرفتند.
در پایان اینکه خنداندن تماشاگر به جای خود خوب است، اما نه با "مرگ فروشنده" آرتور میلر.