از روی بعضی کامنت ها با جبهه گیری وارد سالن شدم اما نظرم تغییر کرد.
فضای فانتزی رو خوب ساختن. دیالوگها رو دوست داشتم هرچند دیالوگهای دایی وانیای چخوف نبود اما به سبک نمایشنامه نویس های بزرگ نزدیک بود مثلا کمی حال و هوای نوشته های بکت داشت با کاراکترهای چخوف
چه تکرارهای خوبی داشت تکرار نه ماه انتظارکشیدن خیلی خوب بود اما فهم دلیل بعضی تکرارها سخت بود مثلا دلیل تاکید متن روی خیس شدن رو نفهمیدم اما حس غم ایجاد میکرد
صحنه و گریم میتونست بهتر هم باشه
قابهای خوبی رو دیدیم مخصوصا قسمتایی که رنگ نور تغییر میکرد
قسمتایی که توی قطار تکون میخوردن بامزه بود
اینکه بازیگر ثابتی از وانیا و عشقش نباشه که فقط لباسشون شبیه بود رو دوست داشتم حتی اخر کار دیدم یکی از خانما از دوتای دیگه قدبلندتره که
... دیدن ادامه ››
این یکی نبودن ظاهر بازیگرا بیشتر تاکید رو میبرد روی شخصیت و زوایای مختلف روحی یک نفر
در مورد وانیاها هم همین فرق ظاهری رو داشتن که برای من جالب بود.اما ایا تعمدی بود در اینکه بازیگر خانمی که از همه مسن تر بود پشت پیانو نقش نوجوانی رو داشت یا نه؟ و همینطور در مورد وانیا چه دلیلی داشت یک نفر ثابت باشه و بازیگر دیگه پیر و جوون بشه و دوتا بازیگر اقا باشن در مقابل سه تا خانم ؟
در کل اینکه به حال و روز امروز ما نزدیک بود و کنایه هاش رو با ظرافت میگفت و پیچیدگی از ویژگیهای خوب نمایش بود
با وجود تیاترهای سطحی و شعاری، کارهای این سبک امیدوار کننده هستن
خسته نباشید