در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ابراهیم | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:01:44
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دوستان سلام
آیادیدن این تئاتر رو برای تئاتراولی ها و کودک دبستانی پیشنهاد می کنید
ممنون میشم از راهنماییتون...
کودک دبستانی که قطعاً چیزی ازش نمی‌فهمه چون ریتمش خیلی تنده و چند داستانه و هر بازیگر چند شخصیت مختلف رو بازی می‌کنه،اگر هم منظورتون از تئاتر اولی یک بزرگساله که برای اولین بار می‌خواد تئاتر ببینه باز فکر می‌کنم با یه تئاتر قابل فهم‌تر و ملو تر شروع کنه بد نباشه...ولی در کل اثر شاهکاریه!اینو می‌تونم بهتون اطمینان بدم!
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
بسیارلطف فرمودیدآقای فدایی...سپاسگزارم
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امید می برم که این گفته کوتاه حمل برناسپاسی نسبت به کارگردان محترم و عوامل این نمایش نشود، چراکه خصوصا، در طول اجرای کار، تلاش جدی همه این دوستان بسیار مشهود و شایسته تقدیر بود اما چه می توان کرد که حاصل این تلاش، به مبالغه در صدا و حرکت و فریاد و شلوغی صحنه انجامیده و کمتر فرصت درگیری و تأملی را برای مخاطب فراهم آورده است. نمی گویم که این نمایش لکنت و ضعف زبان خود را با افراط در حرکت و رقص پوشانده، چراکه آن به این لکنت و ضعف اساسا نه معترف است و نه آگاه، که اگر بود قطعا نه در پوشاندن آن بلکه در رفع آن می کوشید. به نظرم هر چه از زبان یک نمایش، فراهم آوردن زمان تفکری را عمیق تر انتظار ببریم، بیشتر از غیاب این زبان و زمان در دوندگی های نفس گیر این نمایش آگاه و متأسف خواهیم شد....
"یک فیلم مستند داستانی"
بازی خانم سلامت که نقطه ثقل این نمایش بودند بسیار قابل ستایش بود. بازی های دیگر و خصوصا بازی آقای نادری هم خوب بود... اما دیالوگ ها ضعف چشم گیری داشت و چیز درخوری برای شنیدن به گوش جستجوگر نمی بخشید... تکرار فریاد «خفه شو...» که از خفه بودن نمایش برای آفرینش جملات ماندگار بر می خواست... برای تماشاگر جویا خفه کننده بود...
"یک فیلم مستند داستانی"
به نظرم منطق دو وجهی، و همچنین ساده سازی حاکم بر این نمایش، آن را از طرح مسائل جدی مربوط به انسان سخت ناتوان و در گشودن راه تأمل در روابط بسیار پیچیده انسان ها به شدت ناموفق ساخته است. منظورم از منطق دو وجهی، منطق سیاه و سفید دیدن انسان هاست که در داوری این نمایش، به صورت گناهکار و غیر قابل اعتماد بودن مردان و بی گناهی و پاکدامنی و عصمت بی زبان زنان جلوه گر شده است. بی زبانی این عصمت البته امروز دیگر با تکنولوژی های جدید از میان رفته و دوربین های مخفی و... در خدمت آشکار سازی مخفیگاه های رذالت پنهان مردان و عصمت مخفی زنان قرار گرفته است. از این جهت نمی توان از نگاه کودکانه این نمایش به نسبت میان انسان و تکنولوژی جدید تأسف نخورد و از قربانی شدن امکان طرح پرسش هایی که ای بسا بتوانند ما را به تأمل در این نسبت برانگیزانند متأثر نبود....

به نظرم این تئاتر هم از نظر کارگردانی و هم به لحاظ بازی بازیگران و طراحی صحنه بسیار عالی بود
و به همین دلیل جا دارد و بایسته است که همه از عوامل این اجرا تشکر کنیم
اما به نظرم این تئاتر به دلایل مختلفی از نفوذ به لایه های عمیق زندگی ناتوان است.
دردهایی که در این نمایش ما را سخت درگیر خود می سازند و به تأمل و تأسف وامی دارند، چون بیشتر مربوط به و متوقف در ساحت اسفناک وضع اجتماعی ما هستند، از اینکه راهی به درک سرشت تراژیک خود زندگی بگشایند و چشمان ما را به پرسش های بزرگتر و بنیادی تری بازکنند و ما را به درک دردهای عمیق تری قادر سازند ناتوانند. ریشه های این ناتوانی البته متعدد است که به نظرم عمده آن مربوط به نگاه ایدئولوژیکی است که بر نمایش حاکم است. نمایش تقریبا از زبان مقتولان کاملا ساکت است و در مجموع با منطق سیاه و سفید کردن شخصیت ها، آن قدر از پیچیدگی مسائل اجتماعی و انسانی ما می کاهد که حکم به بی گناهی و گناهکاری انسان ها را به محکمه عقل مشترک و همگانی می برد و حتی شاید بتوان گفت که آن را کودکانه می کند. یک کودک هم با تماشای این نمایش حس می کند که مرگ پیرزن های فخرفروش – که زیورآلاتشان را به رخ می کشند- چندان تأسف بار نیست و دیگر هیچ نمی پرسد که آن به مرزرسیدگان چرا این گونه به نمایش زیورآلاتشان پناه می برند. قدرت نمایش در توجیه زنان قاتل یا متهم به قتل آن قدرعواطف ما را بر می انگیزاند و خاطرمان را دردآلود می کند و اشکمان را سرازیر که ذره ای مجال همدلی با مقتولان ... دیدن ادامه ›› را برای ما باقی نمی گذارد. مجالی که به نظر می آید می توانست از طریق درک بی پناهی های قاتل و مقتول و ریشه های شاید گریزناپذیر تباهی بشر، ما را به فهمی از سوگناکی خود زندگی رهنمون شود...
ابراهیم (baranbanaei)
درباره اپرای عروسکی سعدی i
با سلام
از نماینده گروه اجرایی یا هم یاری تقاضامندم که مرا در خصوص امکان حذف یا جابجایی بلیط اخذ شده راهنمایی بفرمایند
با سپاس فراوان
هانی حسینی این را خواند
سلام بر شما
میتونید با سایت تیوال تماس بگیرید تا شما را راهنمایی کنند.
66871897
۱۹ مهر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نیست انگاری وآزادی مندرج دراین نمایش می تواندمبهوتمان کند
ما همه محتاج بتیم،بتی که زندگی ومرگ مارامعنادارکند،بتی که شکنجه ی بودن یاعذاب مردن رابرایمان قابل تحمل سازد. آنجا که از پناه معنابخشی بت هارهامیشویم،سنگینی هول آزادی وتنهایی را چگونه می توانیم تاب آوریم و دیگرباچه قادرخواهیم بود که بودن یا نبودن خود راتوجیه کنیم وازعذاب پوچی مصون داریم. دراین اجرا، پیروزی بت است، بتی که مرگ خود وهرعزیزی رابرایمان معناداروآسان میکند اما آنجا که دیگر"برای پیروزی"و هیچ"برای"دیگری برایمان نماند از کجا بدانیم که باید وبرای چه زنده بمانیم یابمیریم؟؟؟...
مجتبی مهدی زاده این را خواند
عقیل بهرامی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«تأملی در شکوه دردناک آنچه مردی برای تمام فصول زندگی اش زیست»

بعد از تماشا...
از خود می پرسم که ما تماشاگران به راستی اکنون از درک کدامین درد آه می کشیم و این آه راه کدامین درمان را می تواند به روی ما بگشاید. برای من این آه، هر چند کوچک، می تواند نشان از چیز بزرگی باشد، آن قدر بزرگ که هیچ تحملش نکنیم و دوام حضورش را تاب نیاوریم و زود در پناه روزمرگی هامان سخت فراموشش کنیم....
... هر چه به نسبت عشق و فاجعه بیشتر می اندیشم، حماقتی را که در ساده گرفتن یا انکار آن است عمیق تر درمی یابم. عشق به راستی معجزه است و شاید بزرگ ترین معجزه چراکه بیشتر و سختتر از هر چیز دیگری ما را عاجز می سازد و به آسانی راه هزار چاره گر را از چار سو می بندد و هر اندیشه و اراده ای را که در مسیر خود بیابد در هم می شکند. به عشق نمی توان فرمان داد و از آن نمی توان انتظار داشت که بر طبق آرزوهای ما آینده را بگشاید. عشق معجزه است حاکم است فرمانرواست و اگر به سخنش گوش داده نشود به فاجعه فرمان ظهور می دهد...
فرناز نوروزی این را خواند
رها و سپهر امیدوار این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هیولا خوانی، تلاش موفقی بود در جهت نشان دادن خطر عشق و یا به بیانی دقیق تر فاجعه انکار عشق به نفع باورهای خشک به تقدس ظواهر، یعنی به نفع آنچه که آدمی را در سلوک طریق عشق سخت مضطرب و پریشان می سازد و کاملا از آن باز می دارد و بر آدمی چنان فرمان می راند که به ناچار بر هرچه در مقابل اوست خط بطلان بکشد و کاملا از صحنه حذف کند و لو که این امر مقابل، خودِ حقیقی و زندگی او ودیگران باشد. ابراهیم تحت حاکمیت عقیده به ظواهر و پرستش گمانِ خویش از خدا، از درک خود و رخداد وجود خویش نه تنها عاجز بلکه سخت گریزان و هراسان است. سراسر اندیشه های او چیزی جز تازیانه های زهد او نبود که مدام بر فرق همه چیز و بر فرق عشق فرود می آمد و تمام خوف او از خدا حقیقتی جز خوف از گمان خویش از خدا نداشت، حقیقتی که به خوف از خویش، یعنی خوف از عشق و آزادی می انجامید یا به صورت آن آشکار می شد تا نشان دهد که چیزی نیست جدا و غیر از آن.
manimoon این را خواند
ابرشیر، سپهر امیدوار، عطا صادقی و Fahimeh Moussavi این را دوست دارند
ابراهیم جان به نظرم به یکی از بن مایه های اصلی نمایش اشاره کردی ..خطر عشق!!! اثرات عشق برای هر آدمی با شخصیت و هویت و روان و تجربه های متفاوت یک جور رخ می نماید....از زیبایی های عشق و آثارش بسیار گفته شده است ...اما عشق آثار دیگری هم می تواند داشته باشد .برخی از این اثرات فاجعه باره نه برای خود فرد که برای اجتماعی که اون فرد می تواند بر آن اثر بگذاره...
حذف خود حقیقی...تازیانه های زهد بر فرق عشق ... تعابیر خوبی بودند. مرسی.
۲۸ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید