در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال میلاد فرج زاده | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:05:22
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یادداشت قابل تامل احمد بیرانوند، نویسنده، شاعر، پژوهشگر و مدیر سایت آوانگاردها، روی نمایش “مرثیه ای برای ژاله.م و قاتلش”
.

«یک قتل در سه روایت»
نگاهی به نمایش « مرثیه ای برای ژاله.م و قاتلش»
احمد بیرانوند

در این روزها کرونایی که همه چیز از جمله نفس های آدمی از رونق افتاده است، به شماره افتادن نفس های هنرِ ِ اجرا چیز غریبی نخواهد بود. و در ... دیدن ادامه ›› این روزمرگی دغدغه بعضی ذوق ها و ظرافتها که باید دیده شوند یا اگر شرایط این چنین نبود، بی شک دیده می شدند، بیش از پیش اهل هنر را می آزارد. حضور کم رنگ تماشاچیان، بی ننیجه ماندن تلاش ها و تمرین های یک ساله ، به تعویق افتادن اجراها و ....همه نشان ازاین سرمای تابستانه دارد.

با همه این اوصاف، دیدن یک نمایش خوب، همچنان دلیل خوبی برای نوشتن خواهد بود. « مرثیه ای برای ژاله. م و قاتلش» تاتری به کارگردانی میلاد فرج زاده است که این روزها در تماشاخانه ایرانشهر به روی صحنه می رود. داستان نمایش، از داستانی به همین نام از ابوتراب خسروی اقتباس شده است که با‌ رعایت امانت داری، متن و محوریت محتوایی آن در اجرا دیده می شود.

چیستی روایت و ضرورت معنا
در این که هنر هنوز می تواند رسانه باشد یا اصولا توانایی رسانش در ذات آن محتمل است، اما و اگرهای بسیاری نهفته است. اما چیزی که با اطمینان بیشتری می توان گفت این است که: کار هنر دیگر خبررسانی یا اطلاع رسانی نیست.

روایت «مرثیه ای برای ژاله و قاتلش» از نظر داستانی به رابطه عاطفی یک دختر انقلابی سالهای ۱۳۳۲ با یک مامور امنیتی می چرخد که در نهایت توسط همان مامور، کشته می شود.
کارگردان با استفاده از تکه هایی از متن کتاب به صورت نریشن و از زبان یک راوی معتمد در جای جای اجرا، داستان را پیش می برد تا هیچ چیز پنهانی به عنوان نقطه کور محتوایی یا گره داستانی برای مخاطب وجود نداشته باشد. این حرکت باعث می شود تا تماشاچی مطمن شود که در اجرا، خط سیر داستانی محورِ اجرا نخواهد بود و هر چیزی که او می بایست از داستان دریابد، پیشاپیش در اختیارش گذاشته می شود تا ذهن بیننده از مکاشفه ماجرا به مکاشفه چگونگی اجرا وارد شود. این شیوه دو رهآورد برای تاتر فرج زاده دارد: اول اینکه ماهیت اجرا را وامدار صرف داستان نمی سازد و به تاتر هویتی مجزا از متن می دهد.؛ دوم اینکه اجازه می دهد روایت دیگری از داستان در کنار روایت اصلی، بواسطه اجرا شکل بگیرد.

اقتباس و دیالوگ نویسی
اقتباس همواره این شائبه را به دنبال دارد که سایه متن اصلی بر سر اثر اقتباسی باشد و خلاقیت آن را محدود سازد. در این کار خوشبختانه این اتفاق نیفتاده است اما این خلاقیت فقط در اجراست و در شیوه های دیالوگ نویسی، داستان پردازی و فضاسازی های لازم که می بایست تمهید آن در متن نمایشنامه دیده شود، ناکامل و الکن مانده است. به عبارتی نمایشنامه رسالت خود را نادیده گرفته و بار روایت تماما به عهده بازیگردانی افتاده است.

بازیگردانی
در میان شخصیتها_ که در واقع همه، وجه هایی از دو شخصیت اصلی بودند_، بازی نقش افسری که در خانه تیمی کنار پنجره کشیک می دهد ( با بازی درخور و خوب علی پوراحمدیان) و نقش نویسنده(رضا مرشد) توانسته اند از فضای وهمی داستان بکاهند و رئالیته لازم را فارغ از بار نارسای دیالوگها، و نهایتا عدم کشش آن را جبران سازند.
میزانسن در نظر گرفته شده برای بازیگرها و تقسیم تقریبی سن به سه قسمت موازی از دیگر ابتکارات مناسب اجرا بود که باعث می شد بدون آنکه بازیگران با هم ارتباطی برقرار کنند، در سه بازه زمانی مکمل یکدیگر باشند به طوریکه هرگونه وقفه در اجرا( چه با تاریک کردن صحنه یا بستن پرده نمایش )جهت تاکید بر میان بندهای زمانی و تاریخی، غیر ضروری و غیر لازم به نظر برسد.

گذار از محتواگرایی به نشانه شناسی
گرچه نشانه شناسی و علم آن بسیار وسیع تر از آن است که بخواهیم مصداق هایش را در یک نمایش بجوییم یا براساس آن تحلیل کنیم اما از آنجایی که شیوه ارائه نمایش به علت محدودیت های اجتماعی و نظارتی دچار چندلایگی است ( دقت کنید می گوییم دچار؛ یعنی الزاما انتخابی عامدانه نیست) و در بسیاری موارد با پرهیز از شعارگرایی اجازه نداده بود که موضوعات نمادین شوند،‌ ذکر چند نکته در این باره خالی از لطف نخواهد بود:
‌دکور ساده اجرا که همزمان هم به عنوان خانه نویسنده، محل اقامت خانه تیمی و ... استفاده می شود، در نهایت بدون آنکه در متن اشاره شود، در واقع دکور یک اتاق بازجویی یا یک سلول زندان است.
‌اشاره های ظریف به عاقبت نویسنده و شکل مردنش، یادآور شکل قتل بسیاری از نویسندگان دنیا و ایران در گذشته بوده و در حافظه تاریخی موجود است.

‌انتخاب نام ژاله ( به معنای شبنم)برای مقتول خود بار انقلابی دارد و رابطه همنشینی مفهوم آن با صبح و سپیده دم ( مظهر آگاهی ) جالب است. و جالبتر در کتابی تحت عنوان «ژاله کش» نوشته ادویج دانتیکا ترجمه شیوا مقانلو است که رمان ژاله کش و علت نامگذاری آن را را این گونه توصیف می کند:

«شخصیت اصلی داستان، مهاجری از کشور هائیتی ست که با همسر و دخترش زندگی آرامی را می گذراند، ولی او رازی وحشتناک را پنهان کرده است: وی در دهه ۱۹۶۰ از اعضای نیروی امنیتی مخوف «تان تان ماکوت» بود که ماموران رژیم جنایت کار «دووالیه» بودند. به وی «ژاله کش» می گفتند چون معمولا قبل از سپیده دم، زمانی که شبنم تازه داشت بر روی برگ ها شکل می گرفت، سر می رسیدند و قربانیان شان را به زور از خانه های شان بیرون می کشیدند.»

در نهایت « مرثیه ای برای ژاله.م و قاتلش» از ارزش فرمی و روایی قابل تقدیری برخوردار است که برای مخاطبان جدی تاتر مکاشفه های عمیق و چالش برانگیزی در پی خواهد داشت.

نویسنده و کارگردان: میلاد فرج زاده

بازیگران: صبا سرور، سپهر زمانی، نغمه طوسی، علی پوراحمدیان، رضا مرشد،الهه فرازمند
الهه فرازمند و آقامیلاد طیبی این را خواندند
سپهر امیدوار و բամդադ این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وفاداری و شرافت من در سکه های طلای من است.
ترانه ای برای جنگ...ترانه ای برای خون...ترانه ای برای ترور...ترانه ای برای عشق...ترانه ای برای اشک...ترانه ای برای همه چیز...یعنی تو
همیشه اجراهای امین ابراهیمی، چه در مقام کارگردان، چه در مقام بازیگر و نویسنده یک سمفونی پنهان بوده است، سمفونی اشک ها و لبخند ها و ترانه ای برای تو که عصاره ی وجود امین ابراهیمی است از این قاعده مستثنی نیست
اگر بخواهیم کار را با تحلیل کارگردانی اثر آغاز کنیم باید گفت با اثری مواجه می شویم که بدون شک تعبیر دقیق و یکپارچه ی مواجهه ی مخطب با امر والای لای جای نس است. یعنی اثر از نظر بصری آنقدر قدرتمند است که مخاطب به عنوان کنشگری فعال به حوادثی که روی صحنه اتفاق می افتد مدام در حال ارتباط گرفتن با اثر است.مخاطب باید بترسد که نکند با پلک زدن یا حرف زدن با بغل دستی لحظه ای ناب را از ترانه ای برای تو از دست بدهد. با اینکه در ترانه ای برای تو با جنسی از تک گویی مواجهیم اما تمام اجزای تئاتریکال با هم در تعامل اند و عناصر جوری کنار یکدیگر جور می شوند که دیگر مجالی برای بررسی و تحلیل تباین، تناسب، نقطه گذاری و ویوپوینت باقی نمی ماند. آنقدر هر مخاطبی در اثر غرق می شود که فرصتی برای تحلیل کمپوزیشن روی صحنه باقی نمی ماند و باید این نکته را ذکر کرد که امین ابراهیمی در مقام کارگردان اثر آنقدر تخصصی و جزئیات پردازانه به جان کلام تئاتر به معنای واقعی کلمه پرداخته است که در کاراکتر اثری که کارگردانی شده ما یک تئاتر بی نقص می بینیم. در حیطه ی متن، در مواجهه با صحنه های آغازین مخاطب دچار یک سوتفاهم می شود که نکند با اثری شلخته مواجه شده است، اما در ادامه هرچه به انتهای متن نزدیک می شود بیشتر به وحدت هنری این تک گویی عاشقانه و شاعرانه پی می برد. نویسنده جسورانه به همه چیز در مورد جنگ ، عشق و انسانیت می پردازد و از این منظر همانگونه به این قضیه می پردازد که بدون اغراق فردوسی در شاهنامه به عشق و جنگ در کنار یکدیگر می پردازد. مطرح کردن زمختی و خشونت جنگ در کنار لطافت و شاعرانگی عشق دقیقا سوژه ای است که در آثار شاخص ادبی به آنها پرداخته شده است. پس بدون شک متن از این منظر به شدت ارزشمند است و ... دیدن ادامه ›› در قصه گویی آنقدر درست عمل می کند که سر خط قصه ی اصلی با اینکه بارها عوض می شود اما استخوان بندی قصه آنقدر مستحکم است که همه ی مفاهیم را کنار یکدیگر نگه میدارد. در مورد مضمون باید گفت ترانه ای برای تو فرزند زمانه ی خویش است و به شدت به مسائل روز می پردازد تا جایی که حتی حمله و نقد تروریسم جهانی حاکم بر جهان را هم در خود جای می دهد. اگر بخواهیم به حیطه ی بازیگری نفوذ کنیم باید گفت قدرت بازیگری امین ابراهیمی استخوان های مخاطب را خورد می کند. انگار که امین ابراهیمی مخاطب را جادو می کند تا جایی که هر جا که بخواهد مخاطب را وادار به قهقهه می کند و هر جایی هم که بخواهد اشک مخاطب را در می آورد. هر مخاطب با هر گاردی که وارد سالن شود بیشتر از دو دقیقه نمی تواند در برابر انرژی بسیار بالای امین ابراهیمی در مقام بازیگر ایستادگی کند و در نهایت قافیه را به بازی تکان دهنده ی این بازیگر کارکشته می بازد و روح مخاطب با نهایت احترام اثری والای امین ابراهیمی را در عاشقانه در آغوش می کشد و در ضمن نباید دقت استادانه ی بازیگران بازی ساز را در کنار امین ابراهیمی از جمله محمد (مهرداد) جابری نادیده گرفت. در مورد طراحی صحنه و لباس. صحنه به شدت کاربردی است و در عین حال پر است از اتفاقات بصری زیبایی شناسانه. تکامل رنگ ها در طراحی صحنه به شدت به چشم می خورد و این نشان از شعور بالای هنری روح امامی در مقام طراح صحنه است. طراحی صحنه به شدت به اثر و کارگردانی کمک می کند و در عین ایستایی به شکلی به شدت مینیمال پویاست و این ارزش والایی دارد. طراحی نور هم به شدت جذاب است، مخصوصا به هنگام بازی سایه ها و کسوف که کاملا در خدمت اثر است. در کل، ترانه ای برای تو نمایشی است برای انسانیت محض و نقدی است به ذات جنگ که هر مخاطب آگاهی باید به دیدنش بنشیند و با تمام وجود از دیدنش لذت ببرد.

#میلاد_فرج_زاده
شهراشوب مفتاحی این را خواند
Unforgiven(Farhad) این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
میلاد فرج زاده (milad.farajzadeh)
درباره نمایشنامه‌خوانی بالستیک زخم i
من این کار رو در جشنواره ی جایزه ی استاد ناظر زاده دیدم...متن که جای خود دارد...متنی به شدت تاثیز گذار در مورد یک اتفاق که ممکنه روزی هزار بار توی دنیا بیوفته اما پیام لاریان طبق معمول درست پرداختش کرده...در خوانش نباید زیاد در مورد کارگردانی حرف زد اما خب بازیگرها در شناخت لحن درست هدایت شده بودن و ریتم درون متنی حفظ شده بود و اصلا نمی افتاد اما بازی ها..رضا مرشد خوب بود و بازی قابل قبولی رو ارائه داد اما محمد حسین سپنج قطعا زندگی کرد کارکتر رو...واقعا بازی ای به شدت حساب شده و کنترل شده که با یک ریتم منطقی به اوجگاه نزدیک میشد و این نشون میده این بازیگر سرد و گرم چشیده ی صحنه است و علاوه بر استعداد عنصر تجربه رو هم با خودش داره...بازی ای به شدت باور پذیر و درخور کاراکتر کاملی که پیام لاریان خلق کرده بود...امیدوارم باز هم از این بازیگر خوب کار خوب ببینیم...
پرند محمدی، امیر مسعود و حسین راد این را خواندند
خاطره ای را زنده کردی.ممنون میلاد عزیز
۱۸ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

در آغاز یک سمفونی بود که قصه تمام شد. اثری کاملا متفاوت در فضایی کاملا متفاوت و نامتعارف. " در آغاز یک سمفونی بود" یک تجربه ی جدید و متفاوت است که کارگردان جوان المیرا رضایی آن را مرتکب شده است. بله از واژه ی ارتکاب استفاده می کنم چون ایجاد چنین فضایی و اجرای چنین متنی جسارتی به اندازه ی جسارت ارتکاب به جرم می خواهد. در مورد زاویه دید در تئاتر خوانده ایم که تئاتر هنری است که زاویه دید ثابت دارد...حالا از شما می پرسم اگر با بازیگر در مکان جاری شوید و وحدت مکان و موضوع و زمان را به دست خود بشکنید چه حسی به شما دست می دهد؟ قطعا حسی ناب که تا به حال تجربه نکرده اید...
" در آغار یک سمفونی بود" هم تئاتر است، هم میکرو تئاتر است، هم تئاتر شورایی است، هم پویاست و در واقع خود زندگی است. سال ها پیش از ارسطوی جهان سینما مقاله ای را می خواندم به اسم: "از تئاتر نگویید که حالم به هم می خورد"...مضمون و جان کلام آن مقاله ی آندره بازن این بود که تئاتر هنر مرکز گراست و سینما هنر گریز از مرکز است و در بعد هستی شناختی سینما جذاب تر است چرا که به مکان محدود نمی شود و جاری است...همه ی ما می دانیم که مخاطب تئاتر فعال است و مخاطب سینما منفعل...حالا فعال بودن مخاطب سینما را با گریز از مرکز و ورود به فضاهای مختلف و جاری شدن در فضا تلفیق کنید...حالا از آقای نظریه پرداز که دیگر در بین ما نیست می پرسم...آقای بازن...آیا هنوز هم از تئاتر نگوییم چون حالتان به هم می خورد؟
این کار به من ثابت کرد در اوضاع امروز تئاتر ما می شود مرتکب به خلاقیت شد و جان سالم به در برد... اما در مورد متن..متن قصه ای ساده را پیچیده می کند و به مسئله ای می پردازد که همه ما سهمی از آن را تجربه کرده ایم اما از عواقب فاجعه می گوید و به بعد از فاجعه می پردازد که یک تصویر چند بار می ... دیدن ادامه ›› تواند در ذهن بازتولید شود... متن نگاه جدیدی به یک کلیشه دارد...متن صمیمی است و به سمت گنده گویی و حل تمام مشکلات جهان نمی رود اما جاهایی دیالوگ ها فالچ می شوند( فالچ به این معنی که از فرهنگ واژه های متن فاصله می گیرد) اما کارکرد خوبی برای رشد قصه و انتقال اطلاعات دارند ...متن پیداست که در تمرین رشد کرده است و شاخ و برگ یافته و اتفاقا پراکنده گویی اش جواب می دهد...ساختار متن کاملا غیر خطی است و می شود آن را در حیطه ی موقعیت پست مدرن بررسی کرد چرا که شخصیت ها کاملا کشف نمی شوند و متن به مخاطب اجازه ی فعالیت ذهنی می دهد (پس دو جنس فعالیت...فعالیت جسمی و ذهنی در آن) این خوب است و مرز فوق العاده بودن را قلقلک می دهد...در مورد کارگردانی هم باید گفت که با اینکه خود این حرکت یک حرکت درست و نو و ستودنی و بزرگ است اما خیلی جای شیطنت بیشتری در ترکیب بندی ها و هدایت حرکات وجود دارد و خط بسط نشانه ها و روابط طولی و عرضی و دال و مدلولی آنها با ژرف پهنا های اساسی متن می تواند بهتر پرداخت شود به طوری که عناصر چسبیده نشوند به اجرا بلکه در اثر جوری گنجانده شوند که حذف یک تصویر شالوده را به هم بریزد. انتخاب مکان درست است و فضا را القا می کند و موفق عمل می کند و کافی است. برای طراحی نور این اثر می شود ایده های خلاقانه ای تراشید مثلا در جاهایی می شود مخاطب را وادار به نور پردازی کرد( چون اثر با مخاطب ارتباط تنگاتنگی برقرار می کند). و اما بحث شیرین بازیگری...بازی ها در یک سطح قرار ندارند و بهراد سلاح ورزی و ملیکا شکری در سطح بالاتری بازی می کنند...کیمیا کاوند درست بازی می کند و به جا اما دو بازیگری که اول به نام آنها اشاره کردم بیشتر در تحلیل شخصیت دقیق شده اند...دیگر بازیگران این کار به ژرف پهناهای متن پی نبرده اند و می شود گفت که در سطح باقی می ماند و به عمق نفوذ نمی کنند و زیست نمی کنند شخصیت خود را و این نشان می دهد نیاز به تمرین بیشتری دارند و در نهایت باید گفت که در دنیای امروز در قرن بیست و یکم خلاقیت داشتن و اثری نو را درست ارائه دادن و حق مطلب را ادا کردن کار بسیار سختی است. " در آغاز یک سمفونی بود که زندگی همه ی ما به هم گره خورد..."
تجربه ی برد من-ایناریتویی المیرا رضایی را از دست ندهید...
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

پیچش داستانی ای که با یک تیتر در یک روزنامه آغاز می شود:
پرسه های موازی به جرات یکی از قدرتمند ترین و بهترین آثار این روزهای تئاتر ماست. همه چیز به قاعده و درست است. وقتی طراحی صحنه درست است، طراحی نور درست است، موسیقی و افکت درست است،بازی ها درست هستند، کارگردانی درست است، حتی طراحی پوستر درست است و در نهایت متن یک اجرا فوق العاده است باید گفت تئاتر شکل می گیرد و همه چیز در یک راستا قرار می گیرد و تبدیل به کارخانه ی غول پیکر می شود که محصولی ارزشمند را در اختیار مخاطب قرار می دهد. اگر بخواهیم از متن شروع کنیم باید گفت "پرسه های موازی" یک واقعه نگاری است و واقعه ای را آنقدر موشکافانه بررسی می کند که مخاطب در جای جای کنش سر تا سری متن حضور خودش را حس می کند. دیالوگ ها بدون هیچ تزیینی به غایت دیالوگ هستند و هم شخصیت پردازی می کنند هم اطلاعات می دهند هم قصه را جلو می برند هم نظر خود نویسنده را راجع به اتفاق بازگو می کنند. در متن جاهایی هست که فاجعه توصیف می شود و این توصیفات آنقدر عمیق اند که اگر آن صحنه در جلوی چشمان مخاطب رخ دهد به اندازه ی توصیفات نویسنده زیبا، تاثیر گذار و جذاب نیست. متن مثل یک پازل مثل یک بازی عمل می کند. کد ها درست پیش می روند و درست کنار هم جور می شوند و درست مفهوم را منتقل می کنند. شخصیت ها در نهایت پیچیدگی برای مخاطب صمیمی هستند و مخاطب آنها را می شناسد و باید گفت پرطمطراق نیستند. متن دقیقا روی نقاطی دست می گذارد که در روزمرگی ما هر روز و هر آن اتفاق می افتد اما ما اینقدر موشکافانه به آن ها توجه نمی کنیم. در کارگردانی هم باید گفت کارگردان دقیقا موازی با متن عمل می کند و متن را دقیق و صریح اجرا می کند تا جایی که وقتی تاریکی آغازین شروع می شود مخاطب حس می کند که دقیقا لحظه ای که نریشن از عادت کردن چشم به تاریکی حرف می زند همان لحظه چشم مخاطب به تاریکی عادت می کند انگار که برای نوشتن این توصیف از عادت کردن چشم به تاریکی نویسنده زمان این فرآیند ... دیدن ادامه ›› را محاسبه کرده است و زمان را سنجیده است و این دقیقا همان جزییات پردازی در کارگردانی و انطباق اجرا با متن است. کارگردان در ترکیب بندی تصویر، در انتخاب نقاط تاکید و نقطه گذاری ها، در اختلاف سطح ها و درجه اهمیت دادن به ویوپوینت فوق العاده عمل می کند و اجازه ی پلک زدن را هم به مخاطب نمی دهد. در مورد طراحی صحنه هم باید گفت مثلث در مرکز و پلان کف شطرنجی سیاه و سفید به ساز و کاری می رسد که میخ محکمی است برای نشان دادن وحدت هنری و این طرح به ساز و کاری می رسد که در عین سکون پویاست و نمی شود هیج جزئی را حذف کرد. و اما بازی ها...بازی ها به اندازه اند...هیج کدام از سه بازیگر از دیگری بهتر نیست...هیج کدام از سه بازیگر از دیگری در سطح پایین تری بازی نمی کند و هر سه یکدیگر را تکمیل می کنند و آسو بهاری، بهروز خرم و الهام نامی یک روح هستند در سه بدن و باید گفت که بازی ها از سطح باور پذیری فوق العاده ای برخوردارند و در مجموع هر سه بازیگر زیبا و چشم نواز بازی می کنند. کاتارسیس در نهایت برای مخاطب رخ می دهد و مخاطب پر از فکر و پر از سوال از خودش از سالن اصلی مولوی که "پرسه های موازی" پیام لاریان در آن اجرا می شود خارج می شود و هیچ صدایی به گوش نمی رسد به جز صدای سکوت. " پرسه های موازی" تئاتر سکوت است...تئاتری در مورد فاجعه هایی که خیلی آرام زیر پوست شهری شلوغ در حال رخ دادن اند.
Ashvini این را خواند
میثم دیانتی، شبنم بانو و بهروز خرم این را دوست دارند
جناب فرج زاده عزیز، ممنون از نوشتار زیبای شما.
۲۰ شهریور ۱۳۹۵
ممنون آقای فرج زاده
۲۱ شهریور ۱۳۹۵
میلاد عزیز، رفیق خوش فکر و هنرمندم، ممنونم از نقد و نظرت و خرسندم از احساسی که به کار پیدا کردی.
۳۱ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تریو بدون هارمونی یک مگا تئاتر است....تئاتری درباره ی تئاتر...پیش از هرچیز باید از متن شروع کرد...نمایشنامه با توجه به کشمکشی که بین شخصیت هاست پیش می رود و روابط آدم های این قصه مهم ترین دغدغه ی نویسنده است. قصه جایی اتفق می افتد که سه بازیگر در حال آماده شدن برای رفتن روی صحنه هستند و تمام اتفاقات در همین آن اتفاق می افتد یعنی آن نمایشی با مدت زمانی که مخاطب در حال تماشای آن است هم سان می شود. در جاهایی از متن تک گویی هایی با نگاهی به تک گویی های اثری معروف(نمی گویم چه اثری تا ببینید و لذت ببرید) نوشته شده است که خیلی هوشمندانه مخاطب را از فضای اصلی در یک درنگ جدا می کند و در همان درنگ شما وارد فضایی دیگر می شوید که همین مسئله لذت دیدن را دو چندان می کند.شاعرانگی در متن موج می زند و اما تعلیقی که بین اولین گره افکنی تا آخرین گره گشایی وجود دارد به گونه ای است ما را تا آخرین لحظه پای کار میخکوب می کند. درنگی که بین رفتن و ماندن نوسان می کند اساس جاذبه ی متن است.در شخصیت پردازی هم نویسنده فوق العاده عمل کرده.جایی که کاراکتر ها را بی کم و کاست حس می کنیم و لمس و این خود مهم ترین مسئله ای است که خیلی از نویسندگان تئاتر این روز های ما به آن توجه نمی کنند. در شخصیت پردازی نویسنده جای هیچ سوالی باقی نمی گذارد و این خود بسی ارزش است.یعنی شخصیت کامل است و در جهان اثر هم به تکامل می رسد. در مورد کارگردانی هم اول باید به انتخاب هوشمندانه ی کارگردان در انتخاب بازیگر و عوامل فنی آفرین گفت. بازیگر ها درست انتخاب شده اند و در جای خود می درخشند. خنده گرفتن از مخاطب بر خلاف خیلی از نمایش هایی که این روز ها می بینیم ابزاری برای کشاندن مخاطب به سالن نیست و برای خنده گرفتن به مخاطب باج نمی دهد بلکه درست و به جا در لحظه هایی که باید لبخند را بر لب های مخاطب می نشاند. میزانسن هوشمندانه است. با اینکه ایستاست و در ظاهر از نقطه گذاری های به قدرتمند و طلایی استفاده شده است اما در عین حال پویاست و حرکت در عین سادگی در آن موج می زند و باید توجه داشت که هدف کارگردان که نویسنده ی اثر هم هست بازسازی زندگی نیست بلکه خود زندگی است.طراح صحنه درست و دقیق با تفهیم زیر متن نویسنده و تفکر کارگردان هم دست است و مواد به کار رفته در رفته در طراحی صحنه با کاراکتر ها و در نهایت کل اتفاقی که در حال رخ داد است ارتباطی ضمنی برقرار می کند و باید تاکید کرد که طراح صحنه هم زیبایی را از طرحش طلب داشته و هم انتقال مفهوم که همین مسئله طراحی صحنه ی تریو رو منحصر به فرد و جذاب می کند. مسئله اینجاست که طراح نور هم بی نقص عمل می کند و مکمل آن چیز هایی است ... دیدن ادامه ›› که در مورد کاراکتر ها، کارگردانی و طراحی صحنه ذکر شد. در نهایت تریو بدون هارمونی اتفاقا به هارمونی درست می رسد.در کل این اثر در نهایت به سازکاری می رسد که منتهی است به خلق موقعیتی پست مدرن...با ارجاعات کهن درست در تک گویی ها...با شوخی کردن با مفاهیم و ....تریو بدون هارمونی از استارت تا پایان نفس می کشد و زنده است.تریو بدون هارمونی خود زندگی است.