بلخره این نمایشو دیدم. واقعیت اینه که ازش خیلی بدم نیومد. شاید بخاطر بازی خوب بازیگران اون. بویژه بازیگر مرد. آقای گرجی. اما چند مورد داشت که دوست دارم نظرمو درباره این نمایش بگم:
1. زمان کار خیلی طولانیه و خسته میکنه. واقعا میتونست به مراتب کمتر باشه. چون اساسا دنبال پروژه ای هم نیست که تعلیق داشته باشه یا مثلا بخواد قصه گویی کنه. فلسفیدنه و دیگه خیلی خیلی اضافه داره. از یک جایی من تماشاگر به خودم میگم میشه بسه. تو رو خدا. دیگه هر چیزی حدی هم داره. گرچه آخرش دوباره خوب میشه. بوِزه از جایی که آقای گرجی رو در رو حرف میزنه. کمی بهتر میشه. اما به هر حال شاید برای کاری در حدود پنجاه دقیقه مناسب تر باشه.
2. موضوع درباره تنهایی و انزوای یک بازیگره که بر اثر پیچیدگی نقش ها و حالا شرایط روحی حساس یک بازیگر داره دچار روان پریشی میشه. خیلی موضوع خوبیه. از این بابت باد تبریک گفت به این نمایش. اما چرا انقدر بد این موضوع رو مطرح میکنه. اونقدر کشش میده و پیچیده ش میکنه که تا یک ساعت اول خیلی کم میشه درباره نمایش فهمید و همین باعث میشه خیلیها مثل من اونقدر خسته بشن که کمتر بفهمن از این کار. من هم مثل خیلی از شما که نظرات رو خوندم تازه بعد از خوندن تحلیلها و نظرات ماجرا رو فهمیدم. و به نظرم این ضعف نمایشنامه ست. حیف که این زحمت خوب با یک متن بد همراه میشه. متنی که میتونست خیلی دقیق تر و سرراست تر حرفشو بزنه و نگذاره مخاطب با دیدن چند باره و خوندن تحلیل به کنه ماجرا پی ببره. شاید این همه پیچیدگی فقط یه توجیه داشته باشه. اینکه نویسنده از بیان سرراست عقیده ش ترسیده باشه و ترجیح داده باشه اثرش فلسفی تر به نظر برسه. من کتاب درباره تئاتر سارتر رو هم خوندم و به نظرم خیلی از نظرات در این مورد اشتباهه که این نمایش نگاهی به عقاید جبری سارتر درباره تئاتر داره. به جز اسمش و ماهیت کلی رنج دوباره که در باب بازیگری مطرح میکنه کمترین بهره رو از اون نظریات سارتر برده. چون به نظرم در تحلیل خیلی از دوستان به تفکر سارتر رجعت داده شده بود، خیلی به نظرم رجوع دقیقی نیست. همینطور مقاله سیزیف کامو. که قهرمان
... دیدن ادامه ››
پوچش هم قابل مطابقت با بلانش و سولانژ این نمایش نیست. بازیگری امری جبری نیست برخلاف روند چالش برانگیز حیات که امری محتومه. در این نمایش روند ویرانی ذهنی کاراکتر به نظر امری جبری میاد. در حالیکه این عقیده کسی مثل سارتر نیست که اتفاقا اندیشه اگزیستانسیالیستی رو اشاعه داده.
3. فرم کارگردانی این نمایش از نظر این حقیر صرفا جنبه زیبایی شناسی داره و تا حدود زیادی هم عاریتیه. متاسفم که این حرف را میزنم اما به نظرم این مود بد تئاتر ایران شده. کارگردانانی که هر چقدر اطناب بیشتر در بازیها و حرکات داشته باشن برجسته تر میشن. در حالیکه مثلا نمایش دیگر آقای برهمنی که من خیلی دوستش داشتم، زندگی در تئاتر درست کار میکنه. اون چیزیه که ماهیت متن میگه. اما در اینجا به نظرم فقط یک جور خودنمایی سانتی مانتال داره که به من این احساس رو داد که منو ببینین. چقدر میتونم کار سختی بکنم. ولی واقعا در خیلی جاها اگه این همه اطوار نبود، من مخاطب خیلی بهتر متوجه اندیشه خوب کار میشدم.
4. صحنه عالیه. بهترین نکته نمایش. یکی از کاربردی ترین و بهترین طراحی های چند سال اخیری بود که دیدم.
در نهایت ضمن عرض خسته نباشید و آرزوی دیدن کار مجدد از این گروه خوب، متاسفانه خیلی ذائقه منو راضی نکرد. من به فلسفه هم علاقه دارم اما به نظرم برای بیان چنین اندیشه ی نابی، میتونست مدیوم کاراتر و راحت تری رو در نظر گرفت. نه این همه پیچ و تاب و سخت گویی رو. ممنون.