در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال کاملیا عبدالصمد | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:06:00
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اسپویل محض،
نخونین اگه ندیدین!
جوکر ۲: جنون مشترک

جوکر در جلسه آخر دادگاه به خود واقعیش اعتراف میکنه و اونجاست که هارلی (پارتنرش) دیگه ... دیدن ادامه ›› دوستش نداره.
نه تنها هارلی، دادگاه هم از شنیدن این خبر خوشحال نمیشه. با انفجار این خبر از دادگاه، قضیه فقط در زندان و شهر نیویورک نشر پیدا نمیکنه، به مایی که این فیلم و میبینیم هم میرسه.

چه تعداد آدم در این جهان هستن که از این خبر خوشحال بشن وقتی بفهمن جوکری از ابتدا وجود نداشته و این ذهن ما بوده که به جوکر جون داده؟

منتقدین که اصلا از این خبر خوشحال نمیشن، برای همین تلافی خودشونو با امتیاز متوسط ۵ از ۱۰ در میارن.

موضوع تامل برانگیز همینجاست که سینمای جهان هنوز به دنبال اکشن و تخیل و کمدی.
هنوز هم در بالاترین فروش سینمای جهان فیلم‌هایی از تقسیم بندی بالا حرف اول جدول فروش و در همه جای جهان میزنن و سینمایی که حرف از تروماها و موضوعات روانشناختی میزنه که دنیای واقعی رو به صورتت میکوبه، خیلی جایی برای دیده شدن نداره.
گاهی فکر میکنم اگه دنیایی باشه بیرون از ما که در حال دیدن زندگی ما باشه، چقدر از اونجا به ما میخندن که چقدر هر روز به دنبال فرار از واقعیت‌ها بودیم.

ولی حالا که ما در این جهان زندگی میکنیم و کسی هم فعلا کاری به کارمون نداره. بد نیست به جوکرای ساختگی درونمون بگیم:
آدمای ساختگی شما جذابین، بِتازونین که دنیا جای شماست. اسم این دنیای ما، دنیای آدمای فیک که همه دور هم، داریم خوش میگذرونیم و فقط در درون غصه میخوریم تا شاید در یه دنیای دیگه خود واقعیمونو زندگی کنیم.
به مشابه یه بچه که بهش قول دادن شب میبرنش شهربازی، از صبح به فکر دوباره سوار شدن سفینه‌ی برهمنی، هی قند تو دلم آب میشه.
امیدوارم دوستش داشته‌باشین و این قند تو دلتون آب شدن‌ها ارزششو داشته‌باشه ^-^
۲۰ تیر ۱۴۰۱
سپهر
سفینه که خراب نیست ولی قطعا احتیاج به تعمیر داره
😂😂😂
۲۰ تیر ۱۴۰۱
پس از دیدن...هنوز سرگیجه دارم و از درون پر از هیجان ولی‌ واقعا این سفینه دورش کم بود! قبول کنین. راست میگن «تعمیر» میخواست.
۲۰ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تالار وحدت یه ویژگی عجیبی داره و اون اینه که هر نمایشی یا کنسرتی رو تو دل خودش جا نمیده. انگار مثل بچه‌ایی لجبازه یا مثل زن دلربایی مغرور.
نظرم اینه تنها برای نمایش یا کنسرتایی تمام خودشو میذاره که هنرمندانش متوجه باشن بهترین جا برای طراحی صحنه، نورپردازی و جلوه‌های نمایشی با به حرکت دراوردن چرخ دنده‌های ارزشمند و تاریخی، همون تالار وحدته.

هیچوقت ندیدم
نمایش یا کنسرتی در تالار وحدت
تعداد هنرمندان زیادی نداشته باشه یا
ویژگی نهفته تالارو استفاده ... دیدن ادامه ›› نکرده باشه
ولی
تونسته باشه خیلی درخشان در ذهن و قلبم جایی بگیره که برای همیشه ماندگار بشه.

«آن سوی آینه» برای من در این دوره اجرا به مانند شهرزاد روح نداشت. تنها دلیل بارزش برام این بود که حس خودمونی و دنج میخواست و نه شکوه وحدت.
ولی اگه بحث مقایسه یا علاقه ویژه‌م به تالار وحدت نبود شاید اصلا موضوع بالا به چشمم نمیومد و تماما برای بار سوم از نمایش لذت میبردم.
بعد از کلی وقت نرفتن و کلنجار رفتن برای دیدن این نمایش.
بالاخره شب موعود از قرار شکستم داد.
از لحظه ورود با جنونی که تو چهره بازیگرا دیدم، به خودم گفتم درست تصمیم گرفتی. این جنون عجیب واقعی بود، جنونی که خودشون تماما حسش میکردن و من فقط ادای فهمیدنشونو در می‌اوردم. این نمایش مصداق خوبی برای تعریف هنر جنون در بازیگری بود.
ولی وای از اون لحظاتی که من سر و ته داستانو نمیفهمیدم. فقط بُرِشارو میدیدم و همون قسمت و میفهمیدم یا فکر میکردم که فهمیدم.

اصلا پرسش اصلیم اینه که چی شد این نمایش محبوب تماشاگرا شده؟! واقعا چرا انقدر همه هلاک دیدن این ... دیدن ادامه ›› نمایشن؟!

در نهایت باید اعتراف کنم که خیلی هم تصمیم درستی نگرفتم و فقط جوگیر جریان محبوبیت این نمایش شدم. اگه میدونستم قراره با این حس فعلی از نمایش خارج شم، حتما دو دستی بلیتمو به اون آقایی که لحظه آخر بدلیل جلوگیری از ورودش فریاد زد، تقدیم می‌کردم.
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
:)) همین گوشه کنارام
خوب شد شما مثل من مغلوب جریانی که به پا افتاد نشدین.
واقعیت فقط به مولانا اشاره نداشت، به خیلی چیزا یا اشخاص اشاره داشت. اتفاقا دقیقا فکر کنم اشکال نمایش در همین «اشاره» بود، انقدر که گریزی در تاریخ و سیاست و سرنوشت نویسندگان از این شاخه به اون شاخه شد که انسجام در اثر جایی نداشت.
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
سپهر
کدوم سریاله؟
نمی‌دونم چی به چیه؟!
جمله‌اش حدیث نفس من بود??
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
چیزی نیست، فُشه. ????
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک نوسانی بود از المانهای خوب (بازی خوب برخی از نقش‌ها و به جا بودن برخی از رفتارها) و به شدت ضعیف (طرح‌های آماتوری، سخنرانیهای نمایشی و شعاری، آشفتگی و شلوغی‌های بی‌دلیل و گاهی بی ربط به روند داستان).
من اصلا دلیل این نوسانو در فکر کرگردان یا نمایش‌نویسان متوجه نشدم.

خوشحالم که متوجه نوسان شدید و حقیقتا این نوسان در نگاه کسی که ادعا میکرد من ایسوس راسپیاتی هستم وجود دارد نه نگاه من :)
۱۰ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش از درک من خیلی بیشتر بود و من چیزی متوجه نشدم. تا حالا آخر نمایشی دو دقیقه یه بار به ساعتم نگاه نکرده بودم که اینم شد تجربه‌ایی عجیب.
تنها نورپردازی و دوست داشتم که فکر نکنم اینم به شخصی جهت ترغیب شدن کمکی کنه. فکر کنم بهتره بگم لطفا به کامنتم اصلا توجه نکنین، من چیزی از نمایش نفهمیدم.

پ.ن. ولی اینو نگم خوابم نمیبره.
امشب نمایشی دیدم که برخی از فرهیختگانش در ردیف اول به آثار نقاشی گویا، رامبرانت و ... خیره بودن و به شنیدن جملات فلسفی سراپا گوش. اما این فرهیختگان فرصتی برای ماسک زدن نداشتن.
@سپهر
همون‌قدر که تو از شیهیدن خوشت اومد، من این نمایش رو دوست داشتم??

خانم عبدالصمد ببخشید که از نوشتهٔ شما برای پیام شخصیم استفاده کردم، متأسفانه تیوال امکان پیام مستقیم نداره.
۰۱ بهمن ۱۴۰۰
احتمالا هر کسی بفهمه اجرا رو خوشش میاد
من نتونستم اون شب چیزی متوجه بشم بعد با خوندن کامنت ها یه چیزهایی دستگیرم شد
۰۲ بهمن ۱۴۰۰
امیرمسعود فدائی
@سپهر همون‌قدر که تو از شیهیدن خوشت اومد، من این نمایش رو دوست داشتم?? خانم عبدالصمد ببخشید که از نوشتهٔ شما برای پیام شخصیم استفاده کردم، متأسفانه تیوال امکان پیام مستقیم نداره.
نه خوشحالم شدم کامنتم سببی شد تبادل نظری داشته باشین.
فقط دوست عزیز دیگرمون لطفا نیان دوباره بگن «فاجعه بود». هر دفعه لازم نیست، ما خوندیم مرسی.
۰۲ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این همیشگی از اون هموشگیا نبود
این نمایش متفاوت از هر آن چیزی بود که تا به الان دیدم

چقدر دقیق و ملال‌آور همیشگی تکرار میشد
در تکرار شکوه‌ایی بود برای تغییر
ولی حس ترس در تغییر نقطه امن بازگشتی داشت به همیشگی
این سیکل معیوب گو اینکه تا نقطه مرگ ادامه داره

پ.ن. چقدر خوبه بعضی وقتا سالن پر نباشه، آدم بتونه به نقطه امنی برای تمرکز و حس امنیت پناه ببره، کیف کردم.
چقدر عجیب که نشستم لیست نمایشایی که می‌خوام برم و نگاه می‌کنم و به مرحله‌ایی میرسم که خرید بلیت و می‌زنم، می‌بینم فاصله گذاری نیست افسوس می‌خورم و صفحه‌رو میبندم.
نگران بک تو بلک این هفته هم هستم که من با فاصله اجتماعی خریدم ولی شک دارم با این فروش، اون شبی که میخوام برم فاصله‌ایی باشه.

برای افرادی که فکر می‌کنن فاصله اجتماعی مهم نیست، به نظرم همین جمله کوتاه در وبسایت WHO کافیه:
https://www.who.int/westernpacific/emergencies/covid-19/information/physical-distancing
تازه ما حتی اگه به حالت قبل هم برگردیم، برای منی که همیشه انتخابم صندلی اول هر ردیف بود؛ یعنی فقط از سمت چپ یا راست نیم متر فاصله اجتماعی رعایت می‌شد و نه حتی 1 متر، باز هم به طور کامل اصول گفته شده رعایت نشده بود. ولی قطعا حالم خیلی بهتر از الانیه که نمی‌تونم حتی خریدی داشته باشم.

در نهایت منم خودم نمی‌دونم تا کی میتونم سر پوش بذارم رو تئاتر ندیدنم (بدون فاصله اجتماعی) ولی اینو به فرهیختگان می‌گم:
لطفا اون روزی ... دیدن ادامه ›› که باعث شدین دوباره شیوع کرونا زیاد بشه یا اگه مدیرانتون تصمیم گرفتن که سالن‌های تئاتر و مجدد ببندن، شهامت داشته باشین بیاین بابت خواسته امروزتون عذرخواهی کنین
«غرق شدن آدمای عادی در شرایط غیر عادی» بهترین تعریفیه که میتونم از این نمایش داشته باشم. وقتی تموم شد فکر کردم چقدر اکثریتمون به این مضمون شبیهیم.
آدمای عادی وقتی در شرایط غیرعادی زندگی قرار می‌گیرن توقع اینه اونا هم غیر عادی بشن ولی واقعیت اینه برای خیلی از آدما شرایط غیر عادی همونجوری میمونه، اونا فقط یاد می‌گیرن با اون عادی بودنش در اون شرایط غرق بشن.
اینجاست که میخوابن، بیدار میشن ولی بازم هوا تاریکه. از همون روزی که بیدار شدم و دیدم هوا تاریکه و من به این هوای تاریک عادت کردم همون موقع باید میفهمیدم که دیگه شرایط عادی نیست.

این نمایش برای من حال خوبی به همراه تلنگری داشت.
نمیدونم چی شد دقیقا که یادشون رفت کروناست
- بعضی از سالنا که دیگه خداحافظی کردن با فاصله اجتماعی، اونا که همشون برای من تحریم حتی به قیمت از دست دادن بهترین نمایشا.
- بعد یعنی چی که با فاصله اجتماعی بلیت می‌فروشن، وقتی داره اجرا شروع میشه خارج از ظرفیتارو در صندلی‌های فاصله گذاری شده میشونن!
از همه خنده‌دار تر اینه که وقتی به شخصی میگی نمیشه کنار من بشینین چون باید فاصله باشه تعجبم میکنن.
در هر صورت اگه دیدین یکی صندلی بغلیشو سفت چسبیده و به کسی نمیده شک نکنین منم. اصلا یادم نمیاد تو مدرسه این روحیه‌رو داشتم، ما رو به کجا می‌رسونین!
دیشب در یک اشتباه استراتژیک و البته تا حدی هم به خاطر محدودیت سانس های اختصاص یافته ساعت ۹:۴۰ دقیقه سینما آزادی فیلم آتابای رو دیدم .
سالن تقریبا کیپ تا کیپ پر بود و همه هم در حال میل کردن یه خوراکی عموما صدا دار !!
درسته کرونا خوشبختانه تا حد زیادی کنترل شده ولی اگه انقدر تموم شده بگن ما هم بیشتر خوشحال شیم !!
۰۴ دی ۱۴۰۰
سالن چهارسو
نمایش احتمالات
زمانی که ما بلیت خریدیم هنوز این مجوز مضحک و شرم‌آور ارشاد صادر نشده بود و فاصله‌گذاری بود
سودجوها تا مجوز صادر شد اون صندلی‌های فاصله‌گذاری رو فروختن
واقعاً تأسف‌برانگیزه
اینا تازه هنرمندان و فرهیختگان و نخبگان جامعه هستند...
۰۴ دی ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
انتظار مواجه با این حجم دیوانگی‌رو نداشتم.
در مجموع سیر بودن و حضور و درک بخشی از زندگی یک بیمار اسکیزوفرنی برام حس عجیبی بود که شاید تنها میتونستم در همین حالت خودمو تصور کنم که بتونم ببینم _ از جایگاه تماشگران تئاتر.

انقدر برای این نمایش زحمت کشیده بودین که با تکمیل صحنه آخر چیدمانتون در کنار هم برای رورانس، تنها میتونم بگم «دست مریزاد».

قطعا ایراد از من بود.
چون همه میخندیدن ولی من اصلا!
اعتراف میکنم جاهایی از نمایش تلاش کردم بخندم ولی خیلی ناموفق بودم.
نمیدونم به چی بر میگشت؛ وسط نمایش فکر کردم لابد انقدر نمایشای جدی دیدم اینجوری شدم. بعد فکر کردم لابد من از این لوس یبسام که کنترل میکنن نخندن، چه دردناک.
یهو وسط این فکرا یاد زهرماری تو همین سالن افتادم،
به یاد ... دیدن ادامه ›› اون خنده‌هام،
خنده‌م گرفت،
گفتم آخیش پس یه زمانی سالم بودم.

آخرشم گفتن قراره نمایش به دلیل استقبال زیاد تمدید بشه، من با همین جمله دیگه محو شدم. باور کنین ایراد از من بود، همه میخندیدن.
فاطمه برادران
منم همچین حسی داشتم:) باخودم میگفتم نکنه من یه ایرادی مشکلی دارم که مثل بقیه خنده م نمیگیره چون واقعا سالن داشت میترکید ازخنده ولی من تهش دیگه لبخند بودم
ممنونم از همدردیت
چی بگم!!! خیلی چیزا میاد تو ذهنم بگم ولی همین قدر بس بود :)
۱۷ آذر ۱۴۰۰
خانم کاملیا عزیز
ممنون که اومدید و خیلی ممنون که صادقانه نظرتون رو نوشتید❤
۱۷ آذر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای اکانتای چند دقیقه، چند روز، چند ساعت پیش تیوال،
(عزیزان قشنگ یه رازی باید بهتون بگم)
من وقتی میبینم نمایشی امتیاز ۴ در مجموع گرفته، اگه گروه نمایشو نشناسم اول میام کامنتارو میخونم. وقتی نبینم از بین دوستان قدیمی، کسی کامنتی گذاشته باشه، کامنتای شمارو میخونم. بعد در این مرحله یه شیطنتی می‌کنم رو اسم شما نگه میدارم میبینم چند دقیقه/ساعت/روز (از تاریخ شروع نمایش) اومدین. وقتی فقط و فقط شماهایین که تعریف میکنین و امتیاز ۴-۵ میدین، منم اون صفحه نمایش و میبندم و ندید بهش تو دلم ۵ میدم.

اون اکانت یک بار ساخته شده و یک کامنت گذاشته و برنمی گرده ببینه چه خبره
در اصل اون کامنت ها تله ای هست برای کسانی که تازه با تیوال آشنا شدند و با اعتماد به امتیاز بالا یا کامنت سایرین اجرایی رو انتخاب می کنند
۲۲ آبان ۱۴۰۰
https://www.tiwall.com/wall/post/241359

:)))

سایان سال حدودن چند سال میشه؟! :))
۲۳ آبان ۱۴۰۰
امیرمسعود فدائی
https:_{//}_www.tiwall.com/u/dariushhamdi مرد حسابی ژپتو چند تا تعویض پرده داشت ?????? حالا من نان رو ندیدم...
:))))))
۲۳ آبان ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هوشمندانه درخشیدین.
بالاخره بعد از مدتها دوباره کیف کردم.
سپاس از حضور شما ?????
۲۱ آبان ۱۴۰۰
چقدر خوشحالیم که اجرا مورد پسند تون بود
ممنونیم از لطف قلم وقدمتون
۲۲ آبان ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دلم چند وقته برای مالی سویینی تنگ شده
برای اَبَر که اون وسط یهو پاشه برقصه
دلم میخواد کردا دوباره زنجیرشو پاره کنه، دونه دونه صدای مرواریداشو بشنوم

اگه راستشو بگم، دلم فقط برای مالی سویینی تنگ نشده؛
دلم میخواد پناهی‌ها تو دریا باشه، خودشو شبیه ماهی کنه من بگم آخه بازیشو و و و؛
آناستازیا دوباره بره رو صحنه، غنی زاده پشتش داد بزنه تو فوق‌العاده‌ایی آناستازیا؛
دوباره بشینم غصه‌ی خونای تن پناهی‌هارو بخورم که چقدر اَبَر زدش.

اگه ایندفعه دوباره برم
لیست مردگان ثروتی و دونه دونه تیک میزنم؛
از ... دیدن ادامه ›› افشاریان میپرسم از دلبر چه خبر؟؛
به مولایی میگم من پا نمیشم، تو با خیال راحت رد شو؛
به گرجی میگم من صداتو ته سالنم بشینم میشنوم، فقط کتابارو تو سر من پرت نکن.

نمایشای همشونم ردیف ۲ وسط، صندلی چپ برای هر شب رزرو میکنم.

آخرم میرم طبقه بالای شهرزاد با برهمنی کلی گپ میزنم. بهش میگم من هر موقع می‌اومدم تئاتر وقتی چراغا خاموش می‌شد دیگه به فکر بیرون نبودم؛ فکر میکردم مهمترین وظیفه من دیدن نمایش، غرق شدن و کیف کردنه. نمیدونم کی می‌شد که از این غرق شدن میومدم بیرون؛ برای بعضی‌ها بعد از رورانس، برای بعضی‌ها لحظه استارت ماشین، برای بعضی‌ها چند روز بعد. حالا از اون موقع‌ها تا حالا دیگه در هیچ دنیایی غرق نمیشم.
اصلا این حرفارو ول کن، بهم میگی زندگی در تئاتر دوباره اجرا میره یا نه؟

ردیف ۲ وسط، صندلی چپ
قرار ما، اون روز
اخ که چقد متنت رو دوست داشتم????
و چه باحال که امروز بعد از مدتها منم نشسته بودم به نمایشهایی که دوسشون داشتم و خاطراتی که همراهشون ساخته شد،فکر می‌کردم..
مثلا من‌خیلی دلتنگ‌ نمایش "فاصله کانونی" هستم..
دلتنگ اینکه رضا بهبودی رو روی صحنه ببینم...صداش رو بشنوم...چشم ازش برندارم...
و خیلی‌های دیگه...?
۲۰ شهریور ۱۴۰۰
کاملیا عبدالصمد
چه خوب نیلوفر که تو هم حس مشترک داشتی ? امیدوارم دوباره برگردیم به اون روزا
روزایی که انقد گاهی نمایش روی صحنه بود که دغدغه اصلی، مدیریتِ بودجه و پیدا کردنِ زمان‌ خالی و اینکه کدوم رو با کدوم دبل بزنیم،بود?
۲۰ شهریور ۱۴۰۰
من نمایش مالی‌سویینی رو زیاد دوست نداشتم ولی الان که این متن رو خوندم یه‌جوری نوشته‌ بودی که عجیب دلم براش تنگ شد?
۲۰ شهریور ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای کسایی که میخوان بلیت بگیرن
بین باکس b و c فاصله نیست!
اگه براتون فاصله اجتماعی مهمه، مجبور میشین مثل من روتونو سفت کنین و از بغل دستیتون خواهش کنین یه صندلی برن اونورتر.
البته بعضی‌ها هم ممکن خواهشتونو نپذیرن! خوشبختانه کنار من خانم محترمی بودن.

پ.ن. (برای بعضی از دوستان)، لطفا تو این اوضاع کرونا از یه نمایش خیلی‌ی‌ی‌ی تعریف الکی نکنین. باور کنین لطف نمی‌کنین.
ما تلاشمون رو کردیم خانم...ممنونم از نظرتون حتی اگه منفی باشه
۲۶ شهریور ۱۳۹۹
بهروز
ما تلاشمون رو کردیم خانم...ممنونم از نظرتون حتی اگه منفی باشه
ممنون که کامنت قبلیتونو پاک کردین. بسیارررر مودبانه بود.
۲۶ شهریور ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حرف مهم نمایش برای من:
باور، چیزیست که به موضوعی اعتبار میبخشه؛
یا در طول سالیان اعتبار یا اعتقاد به همان موضوع رو تغییر میده.
هر چیزی که هست، در هر دو شاید برای مدتی امید، هدف، انگیزه یا شعف ایجاد کنه ولی قطعا با رشد فکری بشریت تغییرپذیره.

یه جایی از نمایش نمیدونم چرا درگیر این شدم، نکنه ما به خیال خودمون باور کردیم که زنده‌ایم! اگه این زندگی ریورس باشه چی؟ اگه ما مردگانی باشیم که بعدا در دنیای دیگه قرار زندگی بکنیم چی؟ نمیدونم این کرونا من و دیوانه کرده یا اثرات وهم نمایش ایشونه که همیشه تا چند روز با من همراه میشه!
در نهایت با دیوانگی به جا مونده باید بگم، بهترین تجربه تئاترِ این دو ماه اخیر.
(البته با چشم پوشی از انتهای نمایش)
چقدر عجیب و جالب چون اون حس درگیری به منم دست داد! ?
دیشب به تماشای کار رفتین؟
۱۵ شهریور ۱۳۹۹
محمد مجللی
چقدر عجیب و جالب چون اون حس درگیری به منم دست داد! ? دیشب به تماشای کار رفتین؟
پس اثر نمایش بوده، خیالم راحت شد. نه، پنجشنبه.
۱۵ شهریور ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کلی دیدم و شنیدما ولی نمیدونم چرا نمی‌تونم راجع‌بهش بنویسم.
این ایراد از نمایش نیستا، یه نوع همهمه فکر.

دوست داشتما، نمیدونم چرا؟
بازیش خوب بودا، نمیدونم کی؟
قصه داشتا، نمیدونم چی؟

اینا دلیلش همهمه فکر، یعنی مشغله ذهن من و کارگردان.
اون با همهمه میسازه، من با همهمه میبینم.
تنها تشابه ما در همهمس، نه فهمیدن همدیگه.
خود زندگیه امروز.
از این نمایش‌های روی صحنه فقط همین یه دونه رو دلم می‌خواد ببینم که اونم به خاطر شرایط موجود معذورم????
۰۷ شهریور ۱۳۹۹
پویا فلاح
نفرمایید. خیلی هم خوب نوشتید. اگه بخوام نوشته شما رو با خودم مقایسه کنم چیزی شبیه مقایسه سریال برکینگ بد با سریال دل میشه.
:)) چه قیاسی، برکینگ بد ناراحت میشه
۱۰ شهریور ۱۳۹۹
امیرمسعود فدائی
از این نمایش‌های روی صحنه فقط همین یه دونه رو دلم می‌خواد ببینم که اونم به خاطر شرایط موجود معذورم????
خوب نبود اصلا
۱۹ شهریور ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با احترام به گروه، در مجموع خیلی با نمایش ارتباطی برقرار نکردم.

یه موضوع عجیبی که راجع‌به این نمایش از دیروز فکر منو درگیر کرد؛ این بود که یه خانمی (ردیف ۱ وسط) نشسته بودن که آخر نمایش به شدت گریشون گرفت. جوری که من اول تعجب کردم از این شدت گریه تو یه نمایش که مشابه یه گریه تمام عیار برای فوت شخص نزدیکی بود، بعد نگران حالشون شدم فکر کردم حالشون بد نشه.
من که از آخر نمایش چیزی نفهمیدم ولی فقط تو یه چیزی موندم، چه‌جوری میشه یکی اینجوری گریه کنه بعد یهو وقتی اذان آخر نمایش داره پخش میشه، خیلی مسلط بلند شه تماشاگرارو به بیرون هدایت کنه؟! اونجا تازه فهمیدم ایشون یکی از عوامل نمایش بودن و خیلی جالب اینکه با یِ خوش‌آمدگویی مهربونانه‌ای از آدما برای اینکه اومدن تشکر هم میکردن.
یعنی من از دیروز در این تغییر حالت سریع ایشون موندم (خود مود سویینگ کبری ۱۱ بود) و دیگه نمیدونم اون شدت گریه واقعی بود یا اینکه میخواستن بگن به عنوان یکی از عوامل هنوزم خیلی تحت تاثیر نمایش فوق‌العاده‌شون قرار می‌گیرن! یا ...؟!
خلاصه مجلس ختم نمایشی بود و در ذهنم به یادگار موند.

به متن بی ربط هست ولی سال سوم راهنمایی بودم و عاشق سینه چاک سریال هشدار برای کبری ۱۱ :)
تام هنوز زنده بود و زوج سمیر بود
اون سه شنبه خواب موندم و سریال رو ندیدم
صبحش بغل دستیم تو مدرسه با مداد رو نیمکت یه سنگ قبر کشید و روش نوشت Tom
قشنگ یادمه که کلاس ریاضی بود و کل مدت دوتامون بغض کرده بودیم :)
کاش آخرش بلند میشد ازم تشکر میکرد بخاطر اومدنم و میفهمیدم تام زنده است :)
۳۱ مرداد ۱۳۹۹
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
=)))))))))))))
گاهی دلم برای این قلم و ادبیات تون، عجیب تنگ میشه آقای کیانی جان ❤
۳۱ مرداد ۱۳۹۹
امپرسیونیست
مگه تام مرده ؟ تام بک ؟ خوانندهه ؟
با تشکر از خاطره قشنگ و کاربردی ای که اوردی(امیدوارم به سرنوشت خاطره ی من دچار نشه) و با تشکر از لطف و مهربونیت نسبت به خودم :) ❤

منظورم René Steinke بود که تو فصل های اول بود و اسم کاراکترش Tom kranich بود
۳۱ مرداد ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یکی میشه توضیح بده مالیات بر ارزش افزوده در این نمایش جریانش چیه؟!
فقط این نمایش نیست، با شروع نمایش ها پس از کرونا، به بلیت تمام نمایش های مجموعه ی تاتر شهر مالیات خورد. منم دلیلش رو نمیدونم البته.
۲۳ مرداد ۱۳۹۹
میم
فقط این نمایش نیست، با شروع نمایش ها پس از کرونا، به بلیت تمام نمایش های مجموعه ی تاتر شهر مالیات خورد. منم دلیلش رو نمیدونم البته.
دلیلش دقیقا دزدى'ایست که روز به روز داره از ملت میشه! اون قیمتى که براى کالا اعلام میشه قاعدتا مالیات رو شامل میشه! ولى خب چرا ندزدن؟!
۲۵ مرداد ۱۳۹۹
تهیه کننده و روابط عمومی نمایش «فقط چهل روزه بودم»
سلام ودرود
متاسفم که بر خلاف سایر کشورهای بزرگ و صنعتی دنیا، در کشور ما نخست از حقوق کارمندان ادارات و به تازگی از محل فروش بلیط نمایش ها مالیات کسر می شه... در حالی که در اغلب کشورهای صنعتی مرفهین بیشتر و در گام اول مالیات می پردازند.
امیدوارم تمهیداتی برای کمک به هنرمندان اندیشیده شود. به نظرم نیاز است که هنرمندان علاوه بر بعد هنری بعد کسب و کاری فعالیت های خود را جدی تر و علمی تر مد نظر قرار دهند
۲۵ مرداد ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید