دلم چند وقته برای مالی سویینی تنگ شده
برای اَبَر که اون وسط یهو پاشه برقصه
دلم میخواد کردا دوباره زنجیرشو پاره کنه، دونه دونه صدای مرواریداشو بشنوم
اگه راستشو بگم، دلم فقط برای مالی سویینی تنگ نشده؛
دلم میخواد پناهیها تو دریا باشه، خودشو شبیه ماهی کنه من بگم آخه بازیشو و و و؛
آناستازیا دوباره بره رو صحنه، غنی زاده پشتش داد بزنه تو فوقالعادهایی آناستازیا؛
دوباره بشینم غصهی خونای تن پناهیهارو بخورم که چقدر اَبَر زدش.
اگه ایندفعه دوباره برم
لیست مردگان ثروتی و دونه دونه تیک میزنم؛
از
... دیدن ادامه ››
افشاریان میپرسم از دلبر چه خبر؟؛
به مولایی میگم من پا نمیشم، تو با خیال راحت رد شو؛
به گرجی میگم من صداتو ته سالنم بشینم میشنوم، فقط کتابارو تو سر من پرت نکن.
نمایشای همشونم ردیف ۲ وسط، صندلی چپ برای هر شب رزرو میکنم.
آخرم میرم طبقه بالای شهرزاد با برهمنی کلی گپ میزنم. بهش میگم من هر موقع میاومدم تئاتر وقتی چراغا خاموش میشد دیگه به فکر بیرون نبودم؛ فکر میکردم مهمترین وظیفه من دیدن نمایش، غرق شدن و کیف کردنه. نمیدونم کی میشد که از این غرق شدن میومدم بیرون؛ برای بعضیها بعد از رورانس، برای بعضیها لحظه استارت ماشین، برای بعضیها چند روز بعد. حالا از اون موقعها تا حالا دیگه در هیچ دنیایی غرق نمیشم.
اصلا این حرفارو ول کن، بهم میگی زندگی در تئاتر دوباره اجرا میره یا نه؟
ردیف ۲ وسط، صندلی چپ
قرار ما، اون روز