«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
سرکوب شدید و القای حس تنهایی، میتونه باعث قطع ارتباط با واقعیت و پناه بردن به رویا بشه. رویای شیرین و خماری بعدش رو دوست ندارم.
و یه نکته هم در مورد اون تعامل بازیگر با تماشاگران و شکستن چارچوب و قانون صامت بودن این بود که بعد این اتفاق انگار تماشاگران هم فهمیدن میشه به چارچوب ها پایبند نبود، بخش بزرگی از تماشاچیان تقریبا هر کاری دلشون میخواست داشتند میکردند :)
انسانها در همه امور، جسمی، هوشی، رنگ پوست، سلامت روان و جسم، زور بازو، " تمایل یا هویت جنسی!!!" یک طیف(در مقابل صفر و یک) را تشکیل میدهند، فهمیدن همین نکته ساده میتواند جهان را بسیار زندگی پذیرتر کند.
از آنجایی که کسانی که شناسنامه ای مرد هستند و جزء اقلیت های جنسی محسوب میشوند برخوردهای وحشتناکتری را در جامعه تجربه میکنند، یک دوستی پیشنهاد میداد تمام دگرباش هراس ها را باید یک دوره کوتاه فرستاد به زندانهای همین کشور، که در همان هفته اول خیلی زود خواهند فهمید در هرم مردانگی( با همان تعریف مسموم مورد نظرشان) جایگاه چندان بالایی ندارند و به راحتی به دلیل به اندازه کافی مرد نبودن، میتوانند مورد انواع تعرضها قرار بگیرند، شاید بعد از چنین تجربه ای به صورت عملی مفاهیم نسبیت و تبعیض را فرابگیرند و اگر خواستند انسانیت کسی را زیر سوال ببرند دوبار فکر کنند.
اگه امروز آخرین روزت باشه چی.
اگه سختگیری نکنید کار لطیف و دوستداشتنی است.
اسم فیلم جهان با من برقصه، ولی با دیدن این صحنه ها که تا موسیقی پلی میشه یه سری سبیل کلفت میان وسط شروع میکنن به قر دادن یه سریهاشونم دست همو میگیرن و دونفره میرقصن و خانمها هم با حفظ اصول نشستن کنار دارن دست میزنن، باعث میشه آدم بگه جهان من دوتا جون بهت میدم فقط نرقص مرد.
دوست داشتم کار رو، به نظرم بخشی از کامنتهای منفی به خاطر نوع معرفی عوامل یا قیمت بلیط بود که با توجه به نیازهای تولید و حضور زمام حدده، هر دو قابل توجیه است.
نور، دکور، دکوپاژ عالی بود، از همه مهمتر به نظرم فرم و ایده دوربین کاملا در خدمت محتوا بود و نه صرفا یه خلاقیت، و علیرغم ارجاع به هیچکاک و سایکو برای من بیشتر تداعی کننده مولهالند درایو بود.
"ای فدای تو همه بزهای من، ای به یادت هیهی و هیهای من"
شبیه پلی شدن شجریان وسط سلکشن شاد، دور از انتظار و لذت بخش بود
فط یک نکته اینکه یه بخشهایی از کار به دلیل نوع سازها ونوتها زیادی حماسی بود انگار شاهنامه خوانی بود به جای مولوی خوانی که اینجاهاش یکم برام تیز و گوشه دار بود ترجیح میدادم لطیف تر باشه تِم کار و بیشتر از جمال بگه تا جلال، مثلا داشتم از پرده شُبان کیف میکردم که ناغافل موسی رو صحنه اومد و فضا رو دوباره برگردوند، ولی در کل سلیقه ایه ماجرا
و اینکه میخوام دفعه بعد با خودم یه شات گان بیارم سالن نمایش، تا اونهایی رو که وسط اجرا موبایلشون رو روشن میکنن با "قنداق تفنگ" بفرستم سرای باقی، بعد اگه ازم پرسیدن خب چرا بهشون شلیک نکردی مَرد؟ بگم این وسیله شخصیمه هرجور بخوام ازش استفاده میکنم.
اونایی که عکاسی میکنن، لواشک میخورن، بِیبی سیتینگ میکنن، بی دلیل میخندن،سینوزیت یا سندروم پای بی قرار دارن هم تو نوبت رسیدگی هستند.
بازی آقای رحمتی واقعا درخشان هست و اصولا اجرای اون منولوگ سخت و یک ساعته واقعا کار دشواریه که ایشون هنرمندانه از پسش برمیاد.
اما دو نکته منفی هم بگم،
اول نماشنامه به نظرم میتونست خیلی قوی تر و جهان شمول تر باشه، در ضمن خبری هم تعلیق و فراز و فرودهای تاثیرگذار نیست
دوم که البته ربطی با نمایش نداره و مربوط به تماشاگران است و دیگه تبدیل چیزی عادی شده، خنده عده ای در تراژیک ترین لحظات است که یک وضعیت ابزوردی ایجاد میکنه در سالن و ارتباط تماشاچی با چیزی که تحویل گرفته، در دفعات کم زیاد بد نیست و خودش یک مشخصه اجتماعی تلخ هست ولی وقتی تکرار میشه بسیار آزاردهنده هست.