«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
منو یاد انیمیشن memoir of a snail ، آدام الیوت انداخت که درون مایه ی اصلیش مشکلاتی مانند جدایی از خانواده، فشار اجتماعی و پذیرش خود بود که این دو کاراکتر فیلم حلزون هم با این مشکلات دست و پنجه نرم میکردند البته به جز پذیرش خود به نظرم رسید به خوبی خودشون رو پذیرفتن ولی جامعه هست که نمیپذیرشون
با یک سری از دیالوگ هاتون اشک ریختم چون تقریبا مشابه شرایط کاری اخیرم در زندگیمه ، اونجایی که رابرت به جان میگه : من هر شب یکی از وسایلمو برمیدارم چون از یه دفعه رفتن میترسم ، زندگی کوفتی من اینجا تموم شده و من بلد نیستم بیرون از اینجا زندگی کنم ، من گم شدم ....
و مونولوگ جان که میگفت : منم یه روزی فکر میکردم عشق دو تا چشم به هم دوخته شدس ، چیزی که از ته دل حرف میزنه ، بی صدا ، بی واسطه ، ولی الان دیگه چشم ها هم حرف نمیزنن ، خالی ان ، خالی ، خالی تر از همیشه انگار از بالای یه دره وایسادی داری این لعنتی رو نگاه میکنی ، چشم هایی که عشق را نمیجویند خالی تر از عمق صحراها هستند....
بی نظیر بودین از زندگی که در صحنه داشتین تا موسیقی ، نور ، کارگردانی و و و ....
به امید دیدن اجراهای بیشتر از شما عزیزان❤️❤️
تنهایی یک آدم و سادگیش در سن پیری رو خوب به تصویر کشیده بود اما میشد زمان فیلم طولانی تر باشه و بهتر بهش پرداخته بشه
قبل از اینکه کار رو ببینم نظرات رو خوندم و یک سری از دوستان از بازی بد بازیگران به جز دو الی سه نفر و عدم هماهنگی گروه فرم ناراضی بودن و به طور کلی نمایش را یک کار ضعیف دونستن اما وقتی کار رو دیدم متوجه شدم نظرات واقعا بی رحمانه و بر اساس سلیقه ی شخصی بیان شده بود ، تک تک بازیگرها از بیان و بدن خوبی برخوردار بودن و نقش هرکس به خوبی بهش نشسته بود حتی خانوم اسکویی که میگفتن اصلا به نقش نمیخورد دقیقا مصداق کامل یک آدم سطحی و هوس باز رو به خوبی با بیان و بدنشون نشون دادن، نمیشد گفت کار یک کار دانشجویی هست که تو بعضی نظرات دیده بودم که میگفتن اینکار در شان سالن تئاتر شهر نیست...!!!
در ارتباط با خاله شادونه بودن و کار کودک خوب بود که دوستان به این نکته توجه میکردن که اقتضای فضای روستایی و ساده دل بودن مردم این بیان رو میطلبید و چه بسا که در تمام صحنه ها اینطور نبودن
اگر بازیگران تجربه ی بازی بیشتری داشتند قطعا کار پخته تر میشد اما اینکه نکات مثبت نمایش رو نبینیم و به دو سه تا ایراد کار بسنده کنیم منصفانه نیست.
و در آخر مرسی از تلاش و انرژی خوبی که این تیم داشت و لحظاتی که برای ما رقم زد❤️❤️
امشب به تماشای این نمایش نشستم
اوایل کار برام خیلی جالب نبود از جهت حرف های به اصطلاح خاله زنکی اما اقتضای کار بود و باید جزئی از کل نمایش می بود.
اما رفته رفته واقعا هیجان زده شدم از بازی خوب و قوی بازیگران مخصوصا حدیث میر امینی دوست داشتنی و خانوم الهام شعبانی
و با داستان از وسط نمایش تا به آخر تونستم ارتباط بگیرم و دوسش داشتم مرسی از خانوم صحرا فتحی برای رقم زدن این تجربه برای ما.
موضوع فیلم جالب بود و پایانش غیر منتظره و از ایده ی فیلم و صحنه های پایانی لذت بردم
اما صدای بازیگران خانوم قوی و متناسب با شخصیت و موقعیت نبود
بازی بازیگران آقا قابل قبول تر بود .
خیلی وقت بود این هیجان رو تجربه نکرده بودم😍
فیلم غیر قابل پیش بینی بود و هر لحظه من سورپرایز میشدم
بازی دو بازیگر و موسیقی دلهره آور و جذاب فیلم عالی بود
مرسی برای رقم زدن این نوع تجربه ی دیدن برای مخاطب❤️
با وجود اینکه اولین بار بود که به گالری رج میرفتم فضای صمیمی اونجا باعث شد احساس راحتی داشته باشم , هر ۴ تا فیلم کوتاه از لحاظ داستان و محتوا برای من جذاب بود اما ضد ضربه، عادل تبریزی به واسطه ی نقدی که بر تئاتر در قسمتی از فیلم شده بود قابل تامل تر و جالب تر بود و در نهایت گفت و گویی که با کارگردان ها صورت گرفت به درک بیشتر و بهتر آثار کمک کرد و امیدوارم فیلم های کوتاه بیشتری رو در آینده در گالری دوست داشتنی رج داشته باشیم . مرسی ازتون .
برای من بعضی از دیالوگ ها خود زندگی بود وقتی تو اتاق درمان بودم
و دچار بحران هویت در دنیای مدرن شده بودم.
و موسیقی و نور به من در درک بیشتر این نمایش کمک کرد
مرسی از تمام کسانی که در اجرای این نمایش به این شکل نقش داشتند ❤️
موضوع نمایش و نحوه ی اجرا برای من جالب و جدید بود و باورها و عقایدم نسبت به وقایعی که همیشه در زندگی جاری هست و گوشه ای از اون ها رو در نمایش دیدم به چالش کشید شد.
مرسی از تک تک شماها🤍🖤
فوق العاده بود از بازی خوب بازیگرا گرفته تا موضوع نمایشنامه
دمتون گرم ??