در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال 30MaH | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:58:54
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمی گویی و میسوزی ، نمی جویی و می خواهی
به باطـن تشنه عشــق و به ظاهر غرق حاشـایی

"معینی کرمانشاهی"
حکایت می کند چشمت، ز میخواران هوشیاری
گواهی می دهد قلبت، ز خاموشان گویایی
۱۳ تیر ۱۳۹۶
منم کاهی که با آهی، بلرزد دامن صبرم
تویی سنگ و به طوفان ها شکیبایی شکیبایی

از اون شعرهای ناب عاشقانه است
۱۳ تیر ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند مـارا

"سعدی"
وحید عمرانی، امیر هوشنگ صدری و نوبادی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در چشم مست من نگر
کز کوی خماااار آمدم...

هم مه من و مهتاب تو
هم گلشن و هم آب تو
چندین ره از اشتاب تو
بی کفش و دستار آمدم


"مولانا"
زهره عمران، behrad rad و بابک این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
صندلی های ایوان را که یادت هست؟
مرا می پرسیدند:
"تو که اهل سیگار نبودی،پس چرا سیگار می کشی؟"
در جوابشان گفتم:
"مگر او اهل رفتن بود که رفت؟"

بگذار خوب شیرفهم شوند که
آدمها کارهایی می کنند که اهلش نیستند!
انگشت به دهان مانده ام
از قاعده ی "عشق"
ما"یار"ندیده
تب معشوق کشیده ایم!
"در خموشی های من فریادهاست"

" آن که دریابد چه می گویم، کجاست؟!!"

"فریدون مشیری"
چای خوردن بی تو
در این روز ها
بزرگترین بحران خاورمیانه است
و این احمق ها هنوز سر نفت
میجنگند...

"پوریا_عالمی"
هنوز جای لبت مانده بر لب لیوان
بحران من نوشیدن از جای لبان توست
۱۵ اسفند ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
30MaH (missheidari)
درباره نمایش جوادیه i
اشک رازی است
لبخند رازی است
عشق رازی است

اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که بینی
یا چیزی چنان که بدانی...

من درد مشترکم
مرا فریاد کن

درخت ... دیدن ادامه ›› با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم

نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده،
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست.

در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان،
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال
عاشق ترین زندگان بودند.

دستت را به من بده
دستهای تو با من آشناست
ای دیر یافته! با تو سخن می گویم
بسان ابر که با طوفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن می گوید

زیرا که من
ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست


"احمد شاملو"


سپاس از دوستان برای همراهی و محبت شان .
۰۸ آذر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
زن،
احساسش را با موهایش نشان میدهد
عاشق که باشد موهایش را رها میکند
غمگین که باشد با کش دارش میزند
باحوصله که باشد میبافد و می آراید
عصبانی که باشد جمعش میکند
و
دلش که بشکند
اولین چیزی که اضافیست
موهایش هستند!

"بروس لنسکی"
به من گفت: بیا

به من گفت: بمان

به من گفت: بخند

به من گفت: بمیر

آمدم...

ماندم...

خندیدم...

مردم...


"ناظم حکمت"
اگر غمی هست بگذار باران باشد
و این باران را
بگذار تا غم تلخی باشد از سر غمخواری
و این جنگل های سرسبز
در این جای
در آرزوی آن باشند
که مگر من ناگزیر به برخاستن شوم
تا در درون من بیدار شوند
من اما جاودانه بخواهم خفت
زیرا اکنون که من اینچنین
در تپه های کبودی که بر فراز سرم خفته اند
بسان درختی
ریشه ... دیدن ادامه ›› ها باز گسترده ام
دیگر مرگ در کجا؟!
اگرچه من از دیرباز مرده ام
این زمینی که چنین تنگ در آغوشم می فشرد
صدای دم زدنم را
همچنان
بخواهد شنید

"ویلیام فاکنر، ترجمه از احمد شاملو"
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی

"مولانا"
آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
.
.
.
از برکه های اینه راهی به من بجو...


"شاملو"
چشم می گفت :

نیست !

شعر می گفت :

هست !

"محمد علی بهمنی"
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
می رهم از خویش و می مانم ز خویش
هر چه بر جا مانده ویران می شود
روح من چون بادبان قایقی
در افقها دور و پنهان میشود
می شتابند از پی هم بی شکیب
روزها و هفته ها و ماهها
چشم تو در انتظار نامه ای
خیره می ماند به چشم راهها
لیک ... دیدن ادامه ›› دیگر پیکر سرد مرا
می فشارد خاک دامنگیر خاک
بی تو دور از ضربه های قلب تو
قلب من می پوسد آنجا زیر خاک
بعد ها نام مرا باران و باد
نرم می شویند از رخسار سنگ
گور من گمنام می ماند به راه
فارغ از افسانه های نام و ننگ

"فروغ فرخزاد"

بالا روم...بالا روم...بالا روم...بالا روم...
آنجا روم...آنجا روم...آنجا روم...آنجا روم...
بازم رهان...بازم رهان...بازم رهان...کاین جا به زنهار آمدم...
از پیش ان یار آمدم...از پیش آن یار آمدم...
باز آمدم...باز آمدم...
در من نگر...در من نگر...بهر تو غمخوار آمدم...
بهر تو غمخوار آمدم...
.
.
.
گوش جان فرا دهید...

http://dl.pop-music.ir/music/Esfand92/16%20Eternal%20Return%20Eternity.mp3
نه از خودم فرار کرده ام
نه از شما
به جستجوی کسی رفته ام که
"مثل هیچ کس نیست"
نگران نباشیدیا با او
باز میگردم
یا او
بازم میگرداند
تا مثل شما زندگی کنم.


"محمد علی بهمنی"
پرکن پیاله را،

کاین آب ِ آتشین،

دیری است ره به حالِ خرابم نمی‌برد!

این جام‌ها - که در پی هم می‌شود تهی -

دریای ِ آتش است که ریزم به کام ِ خویش،

گرداب می‌رباید و

آبم نمی‌برد!

"فریدون مشیری"
آخ آخ این با صدای استاد شجریان....
۲۴ مرداد ۱۳۹۴
بسیار دلنشین و زیبا...


۲۴ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در کاسۀ چشمهای تو اناری ترکیده است.
گریه که می کنی
من از گونه هایت یاقوت می چینم.

"ساناز زارع ثانی"
میخندم و آیینه می گرید به حال من
دیوانه ام،هم صحبتی دیوانه میخواهم...

"علیرضا بدیع"