بی چرا زندگان. "چرا" رو دلیل زندگی معرفی کنیم ، دلیل ادامهی حیات و امید و ذوق و شوق و مقابله با ترس و مقاومت.
یک ساعت و بیست دقیقه با آدم هایی همراه هستیم که دلیل زندگیشون در یک لحظه فرو ریخته و حالا به تماشای فروپاشی خودشون و آرزوهاشون نشستن.
از صفورا که با یک جمله عزادار آیدا شد و نقاشی که اگه برادرش حرفی نمیزد قلم دستش بود به جای طناب دور دست.
هاشم که من محو اطلاعات فلسفیش بودم تمام رویا و هدفش توی دشت پراکنده شدن ...
مسعودی که دل بسته بود و در یه لحظه شد دشمن هرچی ۲۰۶ و بهیاری که دست به هرکاری زد که برسه به صاحب تام فورد.
همهی این آدما که روایت زندگیشون شده بود خبر روزنامه تویه لحظه و به هزار دلیل ، دلیلی زندگیشون پر کشید و رفت.
کلمات یاری کننده نیستن که مفصل در وصف این کار بنویسم.
من ذره ذرهی وجودم درد کشید با درد کشیدنشون
بغض کردم همراه غم از دست دادنشون.
بی چرا زندگان قصهی غمگین روایت نمیکنه حقیقت محض رو
... دیدن ادامه ››
در قالب یک اثر هنری به ما نشون میده.
آدمایی که با کلماتشون رویای یکی رو تخریب میکنن کیان؟ و قربانی کلمات کی میشه ؟ هاشم !
قربانی ترس از آبرو و حرف مردم کی میشه ؟
...
وقتی به هرشخصیتی فکر میکنم میتونم با کمک متن به دلایل زمینه ساز پی ببرم و این برای من یعنی نویسنده بَرنده بازیه که اونقدر دقیق نوشته که میشه گفت چی شد که این شد و سیر اتفاقات رو(از جهت روانشناسی ) بچینی تو ذهنت.
همراه هر کارکرتر زجر کشیدم و بغض کردم و این یعنی بُرد کارگردان که از بازیگر اینقدر خوب بازی گرفته
کار یک دست دیدم و خوش ریتم و درست و این یعنی بُرد بازیگر که اینقدر یکرنگ و هماهنگ بودن.
موسیقی و طراحی صحنه !
یه فضای کاملا سفید که برای من تداعی روح خالی بود بی هیچ رنگی بی هیچ احساسی
تخت های میله ایی که انگاری دیگه هیچ وقت اینا آروم نمیشن و این روانِ رنجور تا همیشه هست...
بله غمگینه ولی حقیقته. روح آدم ها ترمیم نمیشه اگه زخم اینقدر زیاد عمیق باشه و کی این زخما رو زد ؟
موسیقی... دلم شرحه شرحه شد برای رزیتا درگیر با میسوفونیا.
_ اینکه نحوه دیالوگ گفتن روزنامه نگار قصه مثل صدای تایپ کردن بود برای من خیلی نکتهی جالبی بود._
کاشکی میشد بیشتر بنویسم که بهیار دنبال ترمیم طبقه اجتماعی خودش و معشوق بود که شد قاتل بستری و چه زجری کشید از عزت نفس له شدش وقتی حتی یه نگاه قسمتش نشد
کاشکی میشد بیشتر بنویسم که ترس حرف مردم گُر میندازه تو تن هر دختری وقتی حس کنه مایهی سرافکندگی خانوادس
کاشکی میشد بیشتر بنویسم که همراهی و همدلی زوجین چقدر مهمه که خیانت نشه که بچه نگه ما چقدر بدبختیم و چقدر محیط امن خانواده مهمه
کاشکی میشد بیشتر بنویسم که مسعود عاشق یک طرفهی داستان چرا بدون اینکه دختر سوئدی بدونه عاشقشه از همه ۲۰۶ های آلبالویی طلبکار شد ؟
کاشکی میشد بیشتر بنویسم که دقیقا و دقیقا و دقیقا همین مسئله مسخره نکردن که انگاری خیلی سادس چه اثری داره روی روان آدم ها
و کاش میشد بیشتر بنویسم که همیشه ما قربانی نیستیم یه وقتایی واقعا قاتل روح آدما ماییم.
ما
کلماتمون
رفتارمون.