در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال armz1213 | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:10:15
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
کابوس های آنکه نمی میرد، سرگذشت فیش هایی است که علی اکبر دهخدا برای زبان و ادبیات فارسی جمع آوری کرد. فیش هایی که به وفور در صحنه اجرا پخش می ... دیدن ادامه ›› شوند و هر کس بدون توجه به ارزش آن‌ها در تلاش برای تفتیش و یا متلاشی سازی است. فیش ها و کابوس های علی اکبر دهخدا، مسیر زندگی کسی را به نمایش می گذارد که تهیه لغتنامه را به مبارزه سیاسی کنار همرزمانش ترجیح داده است. در کابوس های آنکه نمی میرد، از مشروطه و یوم التوپ می رویم به دوران کودتای 28 مرداد. از صوراسرافیل می رسیم به حسین فاطمی و حول محور همه ی رفت و آمدها، علی اکبر دهخدا است. این نمایش یک پیام روشن دارد و آن این است که زندگی آدمی در روزگار جدید زندگی سیاه و سفید مطلق نیست و نباید با هر کوتاهی، خدمات و تلاش های فرد را نادیده گرفت. هر حرکتی از هر ادمی در هر زمانی، تبعاتی دارد و برآیند آن را باید جست.
اما خود نمایش، اگرچه محوریت اثر حول بازیگر اصلی نمایش و علی اکبر دهخدا باید باشد، اما هر کس به درستی در حال ایفای نقش است. سربازان نظمیه و لهجه های متفاوت، نمایانگر ارتشی است که از قانون اجباری از سراسر ایران جمع شده اند و حتی لهجه مظفرالدین شاه به خوبی تقلید شده است. موسیقی زنده، دکور و فیش هایی که دهخدا جمع آوری و دسته بندی کرده و حالا آشفته می شود، از دیگر نقاط قوت نمایش است. و اما بازی با کلمات و رساندن پیام آزادی در کل داستان پیام اصلی این نمایش است، حتی اگر مونولوگ پایانی نادر فلاح طولانی و شعاری باشد.
رهبرِ زنان رنجور...
روزهای نارنجی، اگرچه یک سناریوی تقریبا تکراری دارد، اما انتخاب لوکیشن آن و خروج از فضاها و لوکیشن های بسته آپارتمانی نقطه قوت آن است. روزهای نارنجی اگرچه با حضور پر رنگ و محوری هدیه تهرانی می درخشد؛ اما نقاط تاریکی مثل نداشتن دیالوگ زن و شهر (هدیه تهرانی و علی مصفا) در طول فیلم، مخاطب را نسبت به نقش و حضور علی مصفا بد بین می کند. البته که علی مصفا در آخر با همدل کردن کارگران کار نصفه و نیمه مانده را به اتمام می رساند، اما رد و بدل نشدن دیالوگ بین او و هدیه تهرانی به عنوان زن و شوهر موضوع است که به چشم می آید. در کنار همه این موارد جزئی، این فیلم را می توان فیلم موفق و خوش ساختی دانست که تا آخر مخاطب را منتظر نگه می دارد. فیلم علاوه بر فیلمنامه روان از شخصیت پردازی خوبی هم برخورد دار است. هم مهران احمدی، هم کارگران فصلی و هم علیرضا استادی، هر کدام در شخصیت خود به خوبی بازی کرده اند.
armz1213 (armz1213)
درباره فیلم فراری i
فرار با فِراری
فراری از صحنه های اول کد و پیام را به مخاطب می دهد. صحنه اولیه فیلم با خودکشی دختری در بیمارستان آغاز می شود و مخاطب در می یابد که قرار است با موضوعی در خصوص رابطه خانواده های ایرانی و دخترانشان را ببیند. در ادامه فراری یک گره دارد و آن هم رسیدن به فراری و عکس انداختن با آن است. اما احساس می شود که فراری اضافاتی دارد که کمکی به حل مسئله نمی کند و حذف کردن آن خللی در ادامه ماجرا ایجاد نمی کند. مثلا شخصیت سیامک صفری یا حتی مادرش به روند داستان کمکی نمی کند و شخصیت محسن تنبانده برای ارتباط گرفتن با همرزمان قدیمی اش کافی است. در خصوص حضور و نقش سیما تیر انداز هم می توان گفت مبهم بود. اما نکته اصلی فراری خلط مبحثی است که بود یا نبود آن کشش داستان را دچار نوسان می کند. موضوع محوری و اصلی داستان فرار گلنار از خانواده است. گلنار که در خانواده سطح پایینی زندگی کرده، حالا با گشت و گذار با دوستش نرگس، دنبال رسیدن به آرزوی هایش هست. آرزوی او رسیدن به فراری و زندگی راحت است؛ اما نکته اساسی که پیش زمینه این خط داستانی است؛ حمله غیر مستقیم فیلمنامه به جریان اقتصاد سرمایه داری است. در آموزه های اولیه و اساسی اقتصاد سرمایه داری انسان ها همیشه دنبال بیشترند و سرمایه در این تفکر اقتصادی یک مولفه حیاتی است که انباشت آن به ایجاد و چرخیدن چرخ های اقتصادی کمک می کند. اما در فراری گویا نویسنده از سرمایه داری بیزار است و فقر و آرزوی گلنار و حتی زیاده خواهی صاحب نمایشگاه ماشین را محصول این نظام اقتصادی می داند. اما جفا و بی انصافی در مقابله با سرمایه داری از تریبون های علمی حالا در فیلمنامه ها هم نفوذ کرده و بهتر است به هنرمندان و کنشگران گفت که فساد و فقر و فحشا محصول سرمایه داری نیست و آنچه در اقتصاد ما دیده می شود محصول اقتصاد رانتی است که وظیفه اصلی اش توزیع رانت بوده و در کنار آن هم شعارهای پوپولیستی را رواج می دهد تا عوام سرگرم باشند. در نهایت بهترین بخش فیلم نیز پایان بندی است که همچنان معضل تربیت و رفتار خانواده های سنتی ایرانی با فرزند (به خصوص دختر) را نشان می دهد. خانواه گلنار پس از وقایع زندگی اش، وجود او را انکار می کنند.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
armz1213 (armz1213)
درباره فیلم بوفالو i
شکوفه (سهیلا گلستانی): می خوام برم. حس می کنم شبیه مرداب میشم. بابام می گفت آدم بعد از یه مدت شبیه جایی میشه که توش زندگی می کنه.
بهرام بوفالو (پرویز پرستویی): مگه قبلاً کجا زندگی می کردی؟!
شکوفه: نمی دونم، تا حالا بهش فکر نکرده بودم.
چند سکانس بعد… / بهرام خطاب به شخصیتی دیگر: آدم بعد از یه مدت شبیه جایی میشه که توش زندگی می کنه…. مرداب چیزی رو که بگیره دیگه پس نمیده!

بوفالو از جاده شروع می شود و دریا. سکانس های ابتدایی فیلم، جغرافیا را مشخص می کند و می گوید که فیلم در کجا قرار است جریان داشته باشد. هر چند ارتباط فیلم و مرداب را بتوان در تصاویر و دیالوگ ها دید، اما فیلم نکات مبهمی دارد که نمی تواند مخاطب را جذب کند. فیلم قسمت های اضافی دارد که کمکی به روند داستان نمی کند. مثل اتفاقات داخل هتل و تلاش مهماندار برای کمک به شکوفه. یا حتی شخصیت پانته آ پناهی ها. شخصیت شکوفه هم هرچند قرار است او را مبهوت اتفاقات و فرارش از خانه نشان دهد، اما هنوز ناقص است.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
armz1213 (armz1213)
درباره فیلم دارکوب i
دارکوب، مداوم نوک تیز و برنده اش را به تنه درخت می کوبد. استقامت و صدای مداوم خرد شدن چوب، مفهموم هایی است که با شنیدن دارکوب یادمان می آید. دارکوب می خواهد یادمان بیاورد که هر کجا و با هر منصبی هستیم، بدانیم که همه از گرفتار شده به اعتیاد بیزارند. دارکوب مثل نمونه های قبلی خودش، وارد زندگی یک معتادی شده است که علاوه بر معتاد بودن، مادر هم هست. این نکته طلایی در شخصیت پردازی این فیلم است. مادری که درگیر اعتیاد است و حتی مجبور به خودزنی می شود، اما در برابر دخترش مهربان می شود و جوجه رنگی برایش می خرد. و اوج شخصیت پردازی مادرِ درگیر اعتیاد جایی است که موهای دخترکش را بافته است. بیزاری از معتاد، یا عدم درک و توان همزیستی با یک فرد معتاد نکته دیگر فیلم است. چرا که چه دوستان مهسا (سارا بهرامی ) که در آخرین دقایق فیلم به دنبال منصرف کردن روزبه (امین حیایی) از حضور در دادگاه هستند و چه مازیار (هادی حجازی فر) برادر مهسا که با یقین او را لایق مادری کردن نمی داند. دارکوب، نمایانگر فرورفتن دسته جمعی بخشی از جامعه در معضلات و مشکلات است. مهسا که حالا یقین دارد که فرزندش زنده مانده است، به دنبال رسیدن به اوست و نیلوفر(مهناز افشار) با تقلای مهسا به یاد می آورد که مادر واقعی باران نیست و او برخلاف روزبه که به دنبال فرار از مهسا و اثبات حقیقت مادر بودنش است، سعی دارد تا رضایت نسبی مهسا را جذب کند و بدون عذاب وجدان مادر بماند. البته که پایان بندی هم از شک و تردید مهسا حکاخیت دارد. مهسا که رهایی از اعتیاد را هنوز باور نکرده است، رضایت می دهد که نیلوفر مادر باران بماند و همین می تواند نشانی باشد از خانمان سوز بودن اعتیاد....
فرناز نوروزعلی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند متر مکعب حسرت
چند متر معکب عشق، بی مقدمه از عشق قرار است سخن بگوید. صحنه و ترکیب‌ها در همان چند دقیقه ابتدایی فیلم، مخاطب را با فضا آشنا می‌کند. کارگاهی که مهاجران افغان در آن مشغول به کارند. کسانی که برای بقا، مجبور به کوچ شده اند. جبر جغرافیایی آن ها را اسیر کرده است. اسیر دوری و غربت. اسیر راکت، اسیر نیستی و حتی اسیر عشق. نکته ای که می توانست جور دیگر آغاز شود، داستان عشق است. عشق صابر به مرونا، هر چند از کانتینر شروع میشود و صابر با ساختن خانه‌ای نمادین داستان عشق به مرونا و مخالفت عبدالسلام را طرح می‌کند، اما شاید می‌توانست روایت دیگری داشته باشد. نقطه قوت دیگر داستان که ای کاش بیشتر و زودتر شروع می‌شد، شخصیت عبدالسلام است. عبدالسلام، کلان مهاجران افغانی است. دیالوگ های کوتاه او، هر چند می توانستند بیشتر باشند؛ اما به جا و مناسبند. فریاد او در مقابل پلیس‌ها و دیالوگ‌هایی که به صباحی می‌گوید، نقاط اوج داستانند. پایان داستان، اوج حسرت است. پایان داستان خلاصه ای از زیست مردم شریف افغان است. افغان ها که از خانه و کاشانه خود دورند و در غربت هم عزت مندانه زندگی نمی کنند، در پایان زندگی را با حسرتِ دوری از خاک به پایان می برند. دوری از خاک، خانه، خاطرات کودکی، پدیده ای پیچیده است که گویا افغان ها، آن را با پوست و گوشت و استخوان درک کرده اند.
celine، امیر مسعود و جعفر میراحمدی این را خواندند
subscene farsi این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

جهان، با من برقص، روایتی ساده و روان از روزگاری است که ما در آن زندگی می کنیم. روزگاری که حالِ خوشِ آدم ها، اولویت زیستن است و گویی پایان فیلم ... دیدن ادامه ›› یا پیام فیلم جایی است که احسان، بر پیشانی حمید بوسه می زند. چون حمید، خودش را و واقعیتش را و از همه مهمتر حالِ خوشش را زندگی می کند. هرچند از حمید سن و سالی گذشته است، اما می خواهد حالِ خودش را داشته باشد. گره اصلی داستان، تقابل هاست و نویسنده با همین تقابل ها که قرار است با محوریت نبودن جهانگیر باشد، تماشاگر را تا آخرین لحظات منتظر نگه می دارد. البته که گره جهان همان اول داستان باز میشود. دورهمی برگزار شده است برای آخرین روزهای زندگانی جهان. گره داستان از جایی شروع میشود که فرخ و احسان درگیر هستند. تقابل آنها با حضور نسیم پایان می یابد. تقابل بعدی و یا حتی تقابل های بعدی که جهان را دلسرد می کند و اورا به همسخنی با گاوش وامیدارد(شبیه به داستان اندوه از چخوف)، در نهایت گره هایی هستند که تماشاگر را به دنبال می کشند. مثلا رضا و نیلوفر، هر چند نگران جهان هستند، اما حالِ خوششان فراموش نمی شود. این موضوع برای آسا و شایان هم هست. شاید حتی بتوان گونه ای از آن را برای ناهید و حمید هم متصور بود. ناهید با عکس گرفتن از جهان، حال خوشِ آینده اش را به تصویر می کشد. شاهکار داستان را می توان همین جا دانست و احتمالا از اینجا به بعد جهان، آسوده می شود و همه را به حالِ خوشِ خودشان وا می گذارد. جهان، حالِ خوشش لحظه تولدش و توصیه به دوستانش است. و ای کاش ما همه گی به زندگی مدرن و حالِ خوش آدم ها اهمیت بدهیم و بیخیال شویم هر آنچه را که مانع حال خوش لحظه است....
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

تعلیق و در واقع منتظر نگه داشتن مخاطب برای آنکه بداند در نهایت چه می شود، از نقاط قوت نمایش است
موسیقی زنده نیز یکی از نقاط قوت کار بود
بدی خواب های خوب اینکه راست نیستن....
خونه‌ی خواهر منو. به‌شون نگفتی من کی‌ام؟ نگفتی چه کارایی از دست‌ رفیق‌ات برمی‌آد؟
- بوی سیگار می‌دی. –
اینم گزارش کن.
ماجرای نیمروز در روایت دوم خود به ردِ خون رسیده است. در رد خون پنج مولفه اصلی شخصیت پردازی، فضاسازی، گره اصلی داستان، زمان و مکان قابل بررسی است. مهدویان، ردِ خون را از معراج شهدا شروع می‌کند. جایی که پیکر پاک شهدا آماده می‌شود برای تشییع؛ اما شوک اول به مخاطب وارد می‌شود. یکی از پیکر‌ها باید بررسی مجدد شود. فرد خفته در میان شهدا، در واقع نفوذی سازمان مجاهدین خلق در جبهه‌ها بوده است. اینجا از ابتدای فیلم مفهوم نفوذ وارد فیلم می‌شود. این نفوذ، قرار است همواره در ماجرای نیمروز باشد. در قسمت اول هم بود. حالا هم تا پایان داستان شاهد آن خواهیم بود. مهدویان با شروع ردِخون از میان تشییع پیکر شهدا ابتدای داستان تکلیف مخاطب را با مکان و زمان روایت مشخص می‌کند. داستان در زمان جنگ و در فضای جبهه‌ها رقم خواهد خورد. در این قسمت با تغییر شخصیت‌های داستان مواجه می‌شویم. رحیم ( احمد مهران فر) شهید شده است. کمال و صادق و مسعود اما حضور دارند. افشین و داوود به عنوان فرمانده به تازگی وارد داستان شده اند و عباس زریباف هم در پادگان اشرف، به مجاهدین خدمت می‌کند.کمال، با حفظ روحیه قبلی خود، در صحنه حضور دارد. اما جایی درگیر گره داستان می‌شود. گره‌ای که با حضور افشین ابعاد آن تکمیل می‌شود. شخصیت کمال در ادامه داستان با چالش‌های اصلی حاصل از گره داستان دست و پنجه نرم می‌کند و گاهی با صادق هم سرشاخ می‌شود. ولی در نهایت کمال تسلیم حسِ خونی خود نسبت به شخصیت سوسن یا همان خواهر لیلایِ مجاهدین می‌شود. صادق، اما با اولین صحنه فیلم، فضای حاکم بر داستان ... دیدن ادامه ›› را به دوش می‌کشد. شک. شک به نفوذ و شک به خودی و نا خودی. صادق که در ماجرای نیمروز، با اشراف اطلاعاتی و با شک به خودی، عباس زریباف را شناسایی کرده بود، در ادامه داستان با جمع آوری اسناد و اطلاعات سری در باختران، مجاهد تواب (امیراحمد قزوینی) و نفوذش به درون تیم اطلاعاتی نظام را کشف می‌کند. صادق در جریان داستان، با اطمینان به شکی که نسبت به افشین و کمال پیدا کرده است، حکم بازرسی خانه افشین را دریافت می‌کند. او در صحنه هم فعال است و نیروهایی را برای دستگیری افشین و کمال می‌فرستد. هرچند تلاش می‌شود صادق فرمانده بدون خطا نشان داده شود، اما در نهایت این موضوع کمی تعدیل می‌شود. صادق با اعزام کمال و شادکام به بغداد جهت انجام یک عملیات بر علیه سردسته‌های مجاهدین، نشان می‌دهد که ممکن است خطای تاکتیکی هم داشته باشد. در کنار صادق، داوود و مسعود را می‌بینیم. داوود که نسبت به نقش رحیم به عنوان فرمانده تیم کم رنگ تر حاضر شده است، نشان می‌دهد شجاعت رحیم را در اتخاذ تصمیم‌های سریع و حساس ندارد. البته که او حالا آلوده به سیاست شده است. اما مسعود که همچنان به بازجویی‌های خود ادامه می‌دهد، هنوز همان رویه قبلی را ادامه می‌دهد و حتی با شخصیت تواب که حالا کمک دست اوهم شده، مهربان تر می‌شود. مهربانی مسعود تا جایی پیش می‌رود که در نهایت اتاقش به محلی برای تبادل اطلاعات مجاهدین قرار می‌گیرد. افشین اما، با به دست آوردن اطلاعات جدید سردرگم است و دنبال جواب سوال‌هایش می‌گردد. افشین در نهایت دنبال راهی برای نجات سوسن است. در طرف مقابل ، شخصیت عباس زریباف به خوبی نقاشی شده است. زریباف که حالا برادر کریم نام گرفته است، از برنامه و چارچوب سازمان خارج نمی‌شود. او مجذوب برادر مسعود و خواهر مریم، آمده است به باختران و دنبال راهی است برای رسیدن به همدان و در نهایت تهران. کریم اسیر آروزها و بلند پروازی‌های مجاهدین، از جنایت کوتاه نمی‌آید و در نهایت اجساد مردم بی‌دفاع را به آتش می‌کشد.
اما گره اصلی داستان، مثلث سوسن، کمال، افشین است. افشین که با تردید به دنبال سوسن و است و دوست دارد که او را سالم پیدا کند، توان عبور از سد غرور و تعصب کمال را ندارد؛ اما تلاشش را می‌کند. کمال که ضارب موسی خیابانی است، حالا می‌خواهد مدال افتحار را دریافت کند. او با نفوذ در خطوط ارتباطی منافقین، با سوسن هم کلام می‌شود. مهدویان با بهره برداری از تعلیق، گره داستان را تا به انتها ادامه می‌دهد. کمال که بیانه تند خود را با زبان مادری برای خواهرش می‌خواند؛ درصدد تکمیل این زنجیره، دست به اسلحه می‌بردو آماده می‌شود برای شلیک به سوسن. البته که پیش از این کمال حداقل با کشتن زریباف کمی آرام گرفته است. تعلیق هرچند از زمان پیدا نشدن سوسن میان اجساد منافقین تا رسیدن او به تهان ادامه دارد، اما دقایق پایانی فیلم ما شاهد یک درام عاشقانه خواهر، برادرانه هستیم. کمال که انگشتش برای زدن موسی خیابانی روی ماشه رفته بود، حالا با دیدن خواهرش در دوربین اسلحه، منصرف چکاندن ماشه می‌شود.
امیرمسعود فدائی، امیر مسعود و پروشات این را خواندند
فهیمه تردست و اریک قاراسمیان این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
armz1213 (armz1213)
درباره نمایش شوبیل i
ای کاش توی فکر رفتن هم مثل خارج رفتن دنگ و فنگ داشت
واقعا ای کاش همین طوری بود
۲۹ بهمن ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
armz1213 (armz1213)
درباره نمایش شوبیل i
نمایشی متفاوت، در ژانری جدید با بازی درخشان چهره های هنری. دوستانی که به دنبال یک نمایش متفاوت هستند، پیشنهاد می کنم حتما ببینند.