در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد. خریداران محترم این سانسها لطفا منتظر اطلاع‌رسانی بخش پشتیبانی تیوال از طریق پیامک باشند.
تیوال کافه نشین | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:01:03
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خزان از کوچه ها رفت و.... زمستان آمد و دی شد

چنین عمرم به آسانی.... گذشت و سالها طی شد

دوباره ماه میلادم .... به گیسو برف می بارد

تمام آرزوهایم .... خدایا!...آه در نی شد

چه یلدای بلندی بود این شب ها که پیمودم

بگو تقدیر.... در این روزها....پس روز من کی شد؟

خدایا خوب میدانی.... که من هم بنده ات بودم ... دیدن ادامه ››

میان عشق بازی ها....خراب این خانه از پی شد

بگو چوپانم از صحرا .... مرا هم بازگرداند

هوای با تو بودن دارد این جامی که در می شد

تهوع دارد این دنیا.... که مردابی لجنزار است

ببین آری که لذتها....تمام از قلب من قی شد

دوباره کودکم .... جشن تولد از تو می خواهم

خزان از کوچه ها رفته....زمستان آمد و دی شد
میثم خسروی، آرزو نوری، roya imani و عاطفه این را دوست دارند
عالی
دوباره کودکم
جشن تولد از تو میخواهم
۰۳ دی ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تئاتر یک فرد راج- همه جا نگه داشته سرعت است .

- گاهی وقتا از این دیوار چوبی که میز قدیمیم بش تکیه داده و همه کاغذای خط خوردم روش پخش شده

خسته می شم یه بلیط می خرم و راهی تئاتر شهرمون میشم و به دقت به نمایش در حال اجرا خیره میشم

تا نمایش تموم میشه بعد واسه اینکه همرنگ جماعت شم به همه اون کپی -پیست ها همراه با غلط

املایی که با دقت نگاه کردم یه کف مرتب - خیلیم مرتب - میزنم ولی راستش بگم سوت نمی زنم

چون بلد نیستم . بعد منتظر می مونم تا برای ذوق ... دیدن ادامه ›› مرگ کردن خودم از بازیگری که خیلی تیپ هنرمندانه

زده امضا بگیرم - وقتی امضا را گرفتم خودمو به نزدیک ترین خیابون می رسونم و روی جدول میشنم و به

ماشینا که میرن خیره می شم و بعد از اون میرم یه کافی شاپ و یه آب میوه میخورم .

نمی دونم حماقت ، دیوونگیه یا هرچی که اسمش بذاری و لی تو راه خونه کلی به کارام میخندم

میدونی که از قدیم گفتن خنده به هر درد بی درمون دواست : -D


*کافه نشین *
عمو فرهاد قصه ها و کیوان حقانی فر این را خواندند
مریم عظیمی و ravi این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چشم من سرگردان
بر روی دیوار.
او، به عنوان یک زن
در طول خواب برهنه.
که طول می کشد
رختمون در خواب؟
و آن از دست می دهد
در پایان روز؟
دیوار به عنوان یک "بله"
و "نه" برهنه،
آیا برای آثار به نظر نمی آید
زیر لایه ای از رنگ.
یک تار عنکبوت ... دیدن ادامه ›› وجود دارد
ارتفاع
و بند ناف بسته بندی کردن در اطراف
محبت.
دیوار
روح به عنوان برهنه.
آیکن
ناخن میخ.
دیوار
برهنه به بن بست ...
بنابراین شب گذشت
محافل زیر چشم

از: خود
آفتاب است و از تعظیم حذف،
باردهی درخت مو از سایه ...
به ابدیت برای کار عینک بالکن
من بلند تر از چشمان من ...
کف زدن سحابی ماه
احساس کلاه بره آبی تیره،
اسیر آسمان بی پروایی نشان دادن با ابرهایی رقصان
و نگاه نیاز به یک بلیط
برای مشاهده اسرار تعطیلات آسمانی -
"این یک ماه کامل، ساده است" ...
ممکن است، و تهمت سابق
گوش دادن ... دیدن ادامه ›› به تأملات من بازی -
که صحنه های حجاب سیاه و سفید است
صحنه، بسته شدن از زمین،
و چرا؟ آیا روشن نیست تا شواهد خود را،
به منظور درک، بدون کمک خانواده -
که ما در آن عبارتند از: نوزادان و بزرگسالان،
که ما - جهل،
رقص با مسائل دوست دختر
رقص در هر سوال من ...
شب ... من نمی توانم چهره او را به طور کامل ببینم
هر چند آینده مه ...
من تحسین نقطه روشن و خاموش شدن -
کوچک، اما بزرگ برای ذهن ...
توسط مرکز و حومه تقسیم نشده،
ستاره ها در فرو روح ...

حرکت شبیه چمچه زنی دانش خود در سطل،
فقط به نظر می رسد صافی ...
آرزو نوری، پگاه شاهمرادی، ماهور ابراهیمی و سهیلا این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گاهشناسی از وقایع
بازنویسی ما
با ترکیب تمام زندگی ما
در داستانی خیره کننده
که خوب میدانی پایانی ندارد...
آرزو نوری، پگاه شاهمرادی، ماهور ابراهیمی و سهیلا این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به نرمی آن بوسه

که هنوز طعمش بر لبهایم پرسه می زند

و عطرش روی لبهایم بازی بازی میکند...

هنوز هم احساست میکنم...

از: خود
طلا و پرتقال
مجموعه سوزان روز پاییز
فصل مایل
بزرگ شدن قلب

و انقباض دهان

در یک بوسه به پایان می رسد ...
.
.
.
(یا آغاز می شود؟...)

از: خودم
کیسه های انار پنهان در زیر چتر حجاب،

تعداد انگشت شماری از پسته شور شده توسط شوری اشک!

یک برش گرم از هندوانه در پشت میله های سرد زندان

همراه ترک های خودم،

این شب ها بیش از حد طولانی هستند...
این شبها همه یلدایی ست ...
۱۹ مهر ۱۳۹۳
خانم کهربائیان گرامی لطف دارین

البته از این ذهن زنگ زده ای که من دارم چیز نرمالی بیرون نمیاد

:))
۲۰ مهر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد از ظهر گرم

در عسلی مهر ماه

زمین قرمز از منظر تیرهای آهنی

دیوارهای سنگی

مجموعه ای بین سنگ های سخت شیب دار ...

آه پاییز!

برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

من در این آینه

در این میز قدیمی

حقیقت آن پرواز را

در میان دوستداران درختان

در می یابم......

سهیلا، فرزام قدیری نیا(Farzam Gh)، ریما کاوه، Naomi و *مرضیه* این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در چشم ما
خزش روزها و شب ها
خواسته ها و خاطرات
مبهم مست عطر و بوی دریاست...



جایی میان

سفید و آبی

لمس آسمان و دریا

مرغ دریایی در حال پرواز

افق را از دست داده... !
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چه بگویم از این جهان گزاف

که کودکانش نشته

بر پندارهای گزاف خود فلسفه می چینند!

و چه بگویم از کافه هایی

که فالگیرهایش

بر پیاله های قهوه نشتنه اند و به نام خویش فال می گیرند ...

روزی که ماه از کوه به صحرا افتاد

و در سایه پناه برد.

ستایش پرنده پرواز

حافظه ام را مختل می کرد...

این تنها یک سایه در زیر چرخ هاست،

به ستاره ها،

یک طرف در برابر زمین

تغییر شکل در مو ...

و طرف دیگر

در رکاب شب ،

و مرگ او در من کاهش یافته است.
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
احساس گرم بدن من را پر می کند

نژادهای قلب من با هر تماس

نرمی صدای خود را آرام نفس می کشد

روح من

همانطور که من غیر روحانی وجود دارد

به امید لحظه ای

هرگز به پایان نخواهد رسید...
سلام دوست گرامی، نه متاسفانه کتاب ایشان را هنوز نخوانده ام

اما تعریف کتابهایش مانند پیر بلخ و هله را از دوستان خیلی شنیده

ام
۰۴ مهر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
و این آ

که آغاری گردید

و آنقدر قد کشید و کشید

که فصل هایمان را فاصله

و شک هایمان را اشک کرد و بارید

و لعنت به این آ و غاز که پایان و بستی ندارد...
برای خود جشنی به پا خواهم کرد

پشت آن نگاه سرد

در انتهای تاریک آن جاده

میان دیروز و امروز

برای خود و تنها برای خود...
خواهش می کنم ، لطف داری دوست ارجمند
۰۲ مهر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید