سلام. با درود و ضمن احترام به نظرات دیگران ...
شب سوم را به تماشا نشستم. قاعدتا ممکن است الان کار پخته تر شده باشد...
بنظرم در کنار نقاط قوت و زیبایی های ناشی از بکارگیری حرفه ای ها، تلفیق ها و ترکیب های خاص ... تاکیدا آن شب، نقاط ضعف هم کم نداشت. بنظرم هنوز باید روی آن کار میشد تا ضمن پرداخت بیشتر به ارکان و اجزا، به ارزشهای کار افزوده بشود. نقائص و گسستگی هایی دارد که شاید، درک و انسجام قطعات آن، عامدانه به احساس و ادراک بیننده سپرده شده است.
در اینجا، ترکیب خاص و ویژه ای از تئاتر و ترانه، موسیقی و هنر و احساس ... بوجود آمده است، اما بنظرم مخاطب نباید احساس کند که قرار است از این تمرکز خاص بر موضوع، یک لذت معمولی و متداول ببرد و دچار نشاط بشود. ذات این اثر کمدی نیست. مواجهه با واقعیتهایی که لزوما نشود برای آنها کاری کرد، قاعدتا حزن انگیز است.
مرگ اما، ارزش اندیشیدن را دارد. تاثیر و بازخورد مرگ دیگران(هر کسی که باشد ... از خانواده، دوست، خودی، غریبه، سلبریتی و ...) بر بازماندگان،
... دیدن ادامه ››
متنوع و متفاوت است. بخصوص وقتی یکباره، ناگهانی، خارج از قاعده و یا دور از انتظار باشد. مرگ دیگران، معمولا تلنگری می شود به خود آدم.
یکجا یاد آن ترانه قدیمی افتادم که میگفت: همیشه در مصاف مرگ، نقاب از چهره می افتد ...
ضمن احترام به صاحب اثر، بجای برخی پرده های کمی نامانوس(مثل برخی نکات در خاطره ی علی اکبر شیدا)، می شد مثلا به قدرت و صلابت در انتخاب و پذیرش مرگ با عزت، توسط امثال خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان هم سری زد. با فضای امروز جامعه ما نیز سازگارتر بود... وقتی بوضوح، شجاعت انتخاب برخی را شاهدیم ...
در پایان و با امید بازبینی و تکامل کار طی زمان:
بقول عرفان نظر آهاری:
"سوگواری ما بیش از آنکه از مرگ کسی باشد از حسرت زندگی نزیسته اوست. داغ زندگیِ نکردهی یک درگذشته، جگر هر بازمانده ای را تا ابد می سوزاند...
زندگیِ زیسته حتی مرگ را هم پذیرفتنی می کند."
اگر زیاده گویی شد... ببخشید.