«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خسته نباشید میگم به همه ی عوامل این نمایش.
باید بگم که حقیقتا کالیگولا لخت بود.
بازیها که تماما مکانیکی بود و هیچ حسی به من منتقل نمیکرد.صرفا صداسازی.طراحی صحنه بسیار ضعیف بود.حتی استفاده از وسائل صحنه هم لطمه ی جدی به نمایش و حال و هوا وارد کرده بود...کالیگولا با چاقوی پلاستیکی به قتل رسید...تاسف خوردم.در مجموع اجرایی بسیار ضعیف و خسته کننده از یک نمایشنامه ی قدرتمند رو تماشا کردم.
خسته نباشید میگم به همه ی عوامل این نمایش.بازیگرا زحمت زیادی کشیده بودن که مشخص بود اما بسیاری از دیالوگا خورده میشد.شنیده نمیشد.تو حرکتها هم دیگه بدتر.کلا دیالوگ ۴ ۵ نفرو واضح شنیدم در ابتدای کار.و این روند در خیلی از بازیگرا ادامه داشت.به خاطر همین شخصیت پردازی برای من شکل نگرفت.ردیف اولم نشسته بودم.
میزانسن و طراحی صحنه برای باکس وسط بود فقط.
چندتا قاب خوب دیدم و مورد آخر اینکه حرفی که انقد خودآگاه و بولد گفته بشه،مهمون ۲ ۳ روزه ی ذهن تماشاچیه.
به امید دیدن اجراهای بهتر ازین گروه زحمتکش در آینده
خسته نباشید میگم به تمامی عوامل این نمایش.
خوب نبود.در وهله ی اول نمایشنامه باگ داره.به هیچ کجا نمیرسه.صفحه ها دیالوگ پشت سر هم ردیف شده،ولی دریغ از اندکی شخصیت پردازی.جلو نمیره داستان.فقط تکرار،تکرار،و در نهایت تو باتلاقی که ساخته فرو میره.روحش شاد.
طراحی لباس خوب،طراحی صحنه میتونست بهتر باشه و ماهیت روابط رو بهتر نشون بده.نور میتونست خیلی هوشمندانه تر باشه.
با ورود آقای زارعی کار کمی جون گرفت
بازیها هم متوسط بودن به استثنای آقای میرطهماسب که کاملا ضعیف بودن.یه جا هم یادشون رفت که دارن نقش بازی میکنن و جون خودشون رو قسم خوردن.
اگر این نمایش رو در یک کفه ی ترازو و مرغ دریایی چخوف رو تو کفه ی دیگه بزاریم، و همه با زور دست،رای و کامنت به کفه ای که این نمایش توش هست،فشار بیاریم،بازم دو کفه هم سطح نمیشن....این کجا و آن شراب ۱۳۰ ساله کجا....
فقط میشه گفت معمولی،معمولی،معمولی .....
با تشکر از همه ی عوامل نمایش و زحماتشون.
ابتدا خسته نباشید میگم خدمت همه ی عوامل این نمایش و تشکر بابت زحماتتون.
در مجموع نمایش ضعیفی رو دیدم به چند علت.
یک اینکه در نوشتن،کارگردانی و دراماتورژی،برداشت غلط از آثار و خط فکری بکت کاملا مشهود بود.میشد برای کار کارگاهی نویسنده هایی رو انتخاب کرد که ساده تر مینویسن،نه یکی به پیچیدگی بکت.
طراحی صحنه معمولی و لو دهنده، حرکات مبهم و ایده هایی که در خدمت اجرا نبودن،مثل اسلوموشن،موزیک آتونال،نور فلیکر،مخصوصا اونجا که تصویر نریشن ظاهر میشد و به ما میگفت که یک تئاتر بی معنا داریم میبینم...اونجا رو اصلا نپسندیدم،خیلی بولد کرد کل مفهوم نمایش رو.میشه ظریف تر حرف زد،اجرا کرد و پیام رو منتقل کرد
و بدتر از همه حوصله سر بر بود.از دقیقه ی ۲۰ام ناامید شدم و منتظر اتمام نمایش بودم.
کاش یاد بگیریم که اندازه ی توانایی هامون حرف بزنیم.
ایده ی نمایشنامه بد نبود,البته جدید نبود.بعضی از بازیها به شدت ضعیف و کلیشه ای بود و از تیپ خارج نمیشد.در کل نمایش خیلی معمولی بود.با سپاس از زحمات تمامی عوامل نمایش
خیلی خوب بود. بازی ها همه به جز شاید یکی دو مورد روان و یکدست بود. نمایشنامه طراحی صحنه نور موسیقی همه دست به دست هم داده بودن و به صورت هماهنگ نمایش رو جذاب تر کرده بود. مرسی از عوامل کار برای این نمایش زیبا
درود بر شما
توجه شما رو جلب می کنم به نقد بسیار زیبایی که آقای علی عبدالرحیم در این مورد نوشتن. همچنین "مزیار" دوست گرانقدر دیگری در این رابطه نوشتار قابل توجهی دارند. ذیل صفحه کامنت می تونید مطالعه بفرمایید.
شاهو جان با محبتت منو شرمنده می کنی! نیازی به این همه شکسته نفسی نیست و جناب تهمورس با خوندن نقد بسیار خوب و دقیق خودت به آنچه مطلوبش است دست می یابد. بدون شک این فروتنی تو نشان از بزرگواری و دانایی ات می باشد.
علی جان ما ندیده خیلی بهت ارادت داریم. بدون هیچگونه تعارفی می گم که دیدگاهت برای من خیلی جالبه و خیلی ازش یاد می گیرم. حتم دارم که سایر دوستان هم از نقطه نظراتت استفاده می کنند. پاینده باشی
مختصات سالن و کیفیتش اینقدر عیانه که نیاز به شرح بنده نیست. در توصیف این اثر فاخر هم همین بس که به نظر بنده جناب رحمانیان زحمت کشیده اند رفته اند(آخه پارسال که اجرا کردن تازه از کانادا مشرف شده بودند) از کانادا کباب کوبیده برایمان آورده اند. دست گلشون درد نکنه :))
والا من هیچگونه اطلاعاتی درباره حواشی این نمایش ندارم و متاسفانه کامنت شما درباره کباب کوبیده از کانادا رو متوجه نشدم. من صرفا بخاطر اجرای ترانه های قدیمی و زنده شدن خاطرات قصد دارم با مادرم برم و این کار رو ببینم. خوشحال میشم نظرتون رو درباره نمایش بدونم :)
محمد جان این جمله ای که در توصیف این نمایش نوشتم کل نظر من در مورد خود این نمایش بود و هیچ ربطی به حاشیه ها و عوامل فرامتنی نداشت. به نظر بنده این اثر در سطح "ماقبل نمایش" قرار داره و بیشتر کنسرت بود تا نمایش و ابته مقادیر معتنابهی نواخت تارهای احساسی و نوستالژیک تماشاگر. البته حدس می زنم به احتمال زیاد مادر گرامیتون از نمایش لذت ببرن. با سپاس
ممنونم از توضیحاتتون جناب بیگ محمدی. همیشه دوست دارم قبل از دیدن نمایشی کمی دربارش بدونم که به لطف شما متوجه شدم با چه نوع کاری روبرو خواهم شد. از نظرات شما همیشه استفاده میکنم. امیدوارم اگر این کار چالش ذهنی برام ایجاد نکنه، حداقل تجربه ای مفرح باشه. :)
دوست عزیز داستان کلی در مورد سوگواری یک خانواده برای فرزند هنرمندشون هست که ناگهانی و غیر منتظره اتفاق میفته و همزمان به نوعی با سیاست و اوضاع نابسامان مملکت تقارن داره . یک روایت تاریخی، سیاسی و عاطفی. نمایش خوبی بود با بازیهای خوب اما شاید کمی طولانی
انقدر از این نمایش اینجا تعریف شده بود که مشتاق شدم ببینمش. بعد از کلی دردسر دو تا بلیط گرفتم ولی وقتی رفتم سالن خیلی عادی جای من وهمراهم رو داده بودن به دو نفر دیگر. ابتدا عذرخواهی و با اعتراض بیشتر قول عودت مبلغ رو دادن (این شد یه چیزی!!) البته برخوردشون محترمانه بود.
اما خود نمایش (که بیشتر به تعزیه شبیه بود)
پیشتر همه ی مطالب مرتبط با لیلا اسفندیاری و شهلا جاهد رو خونده بودم و نمایش مطلقا حرفی برای گفتن نداشت. صرفا مستندی بود که تیتر وار با حداقل اکت به مخاطب عرضه میشد.اگه مستند میخواستم ببینم که کارت قرمز مستندی خیلی خوبیه و همه ی این موارد توش گفته شده. نمایشنامه واقعا هیچ خلاقیتی نداشت تفسیر متفاوتی هم از دو شخصیت ارائه نداده بود. حرفای شهلا تو مستند کپی و تو نمایشنامه پیست شده بود.
در مورد شخصیت همسر شهید کمی نوآوری شده بود. چون برخلاف اکثر فیلما از شهادت شوهرش خوشحال نبود و از بی توجهی ها گله میکرد. این نکته از اونجا خوبه که جنگ رو تقدیس نمیکنه. ولی باز هم حرفها و دیالگوها کلیشه ای شده. البته بازی الهام کردا خوب بود. طراحی صحنه خوب بود.
در کل کار قوی نبود و حداقل من با کار ارتباط بر قرار نکردم ولی به لطف صندلیهای سالن تونستم با شخصیت کوهنورد هم هوا بشم و برای 2 ساعت معنی کمردرد رو درک کنم.
یکی از اتفاقهای بد ممکن قبل از شروع یک تئاتر برای من اینه که جام خوب نباشه اما بدتر اینه که جای خوبم رو یکنفر گرفته باشه و مسئولای سالن هیچ توجهی نکنن، به حدی که ممکنه کل تمرکزم برای لذت بردن از یک کار خوب رو از دست بدم.