«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
نمایش خوبی بود ولی به نظرم وجه کمدی کار از تراژدی پررنگتر درومده بود. شاید هم عامدانه اینطور انتخاب شده بود. خشونت فیزیکی نمایش برای من آزاردهنده بود. یادمه سال 89 در فضایی مشابه فضای امروز نمایش نوشتن در تاریکی صحنه بازجویی رو بدون خشونت فیزیکی به اجرا درآورد و یک سالن رو به گریه انداخت. به طوری که صدای هقهق تماشاچیها رو میشد شنید. البته قبول دارم که فضای سربازخونه شاید متفاوته.
یک نمایش ضعیف، بی معنا، بی هدف و بی محتوا، خسته کننده و بی جهت کشدار. سرتاسر نمایش حتی یک جمله یا دیالوگ تاثیرگذار از زبان بازیگران گفته نشد. بازی ها هم ضعیف بود. در کل از وقت و هزینه ای که صرف این کار کردم پشیمونم و شرمنده همراهم شدم که پیشنهاد این کار رو داده بودم.
فضای نمایش من رو به یاد آثار جرج اورول بخصوص کتاب 1984 انداخت. دیالوگ ها عالی... شهرام حقیقت دوست بی نظیر... و بازی در سکوت دو بازیگر دیگه فوق العاده بوده. دکور و طراحی صحنه و لباس هم شایسته ستایش بود. یک تئاتر به معنای واقعی با رعایت تمام استانداردهای لازم...
کامنتا رو که خوندم و با این حجم از تعریف و تمجید روبرو شدم تصور کردم که نکنه من یه کار دیگه رو دیدم! متأسفانه من با نمایش ارتباط برقرار نکردم و به نظرم تقریباً یک شِبه کمدی بی مزه بود. نمیدونم شاید هم من نفهمیدمش اما نه پیام خاصی از نمایش دریافت کردم و نه حتی اگر هدفش خنداندن مخاطب بود موفق بود. تپق زدن دو سه تا از بازیگران روی صحنه هم که یا بخاطر تجربه کم بود یا اجراهای اول به جالب نبودن کار اضافه کرد. کمی هم کش دار و خسته کننده بود. میتونست کوتاه تر بشه. بخصوص قسمت نمایشنامه خوانی دختر کلاهدار. اگر بخوام به یک نکته مثبت هم اشاره کنم نقش سگ ژنرال، بازی و گریمش بود. در کل راضی کننده نبود برام.
یک نمایش بی نظیر...
هیچ کلام دیگه ای برای توصیفش پیدا نمی کنم...
مهم ترین نکته این نمایش پرداختن به نقش زنان در دوران جنگ بود. زنانی که میشه گفت در اکثر آثار سینمایی و نمایشی مربوط به جنگ نقشی منفعل از اون ها به تصویر کشیده میشه. بازی ها خیلی خوب بود اونقدر که فراموش میکردی به تماشای یک تئاتر نشستی! برای من که زبان کردی نمیدونم بعضی دیالوگ ها نامفهوم بود بخصوص قسمت هایی که با فریاد دیالوگی رو ادا میکردن. کلاً برای فهم دیالوگ ها خیلی باید تمرکز میکردم و این کمی خستم کرد. اسم نمایش رو دوست نداشتم. توی انتخاب اسم رگه هایی از کلیشه جنسیتی دیده میشه. استفاده چند باره از کلمه "ناموس" هم برای من خیلی آزار دهنده بود.
نمایش خوبی بود. نه به اون شدت و غلظت که ازش تعریف میشد چون نمایش های خیلی بهتر و تاثیرگذارتر هم دیده بودم ولی خوب بود و قطعاً ارزش دیدن داشت. و البته تا حدودی شبیه فیلم ابد و یک روز. علی شادمان خیلی خوب بود و به نظرم میشه گفت که وزنه سنگین اجرا بود. بازی حسی هستی مهدوی رو دوست نداشتم و به نظرم ضعیف بود. بر خلاف بسیاری از نظرات نمایش اصلاً خنده دار نبود. کمدی که به هیچ وجه! بجز چند صحنه معدود که بیشتر به زهرخند شبیه بود یا نهایت لبخندی کفایت میکرد. تماشاگران بعضی قسمت ها میخندیدن که من نمیفهمیدم واقعاً چرا!؟ مثل صحنه رقص علی شادمان! متاسفانه تشویق های بی جا حین نمایش هم باعث میشد بخشی از دیالوگ ها بین تشویق ها گم بشن! یادمه یک بار قبل اجرای یک نمایش از مامور سالن درخواست کردم علاوه بر تذکر برای خاموش نگه داشتن گوشی بابت تشویق نکردن حین اجرا هم تذکر بدن که جوابی که دریافت کردم این بود: "خب دوست دارن تشویق کنن"!
از آقای آذرنگ قبلاً دو لیتر در دو لیتر صلح رو دیده بودم و خوشحالم که این نمایش تمدید شد تا از لذت دیدن خنکای ختم خاطره هم بی نصیب نمونم. کار خیلی خوب و قابل احترامی بود. با بازی های عالی و تاثیر گذار. من قسمت مربوط به پدر و دختر کرد و مرد ارمنی رو خیلی دوست داشتم.
و یک انتقاد از سالن حافظ. امیدوارم شرایطی فراهم بشه که صندلی های سالن تعویض شه. بعد از نیم ساعت واقعاً به سختی تونستم تحمل کنم اون شرایط رو.
سلام. امشب برای تماشای نمایش خنکای ختم خاطره موفق نشدم از تسهیلات اسنپ استفاده کنم. لینک برام اومد اما پیغام میداد استفاده از این کد تخفیف در این بازه زمانی امکان پذیر نیست. من بلیط نمایش رو به این خاطر با کیف پول پرداخت کردم که بتونم از تخفیف اسنپ استفاده کنم. و تکرار چنین مشکلی با توجه به اینکه قبلاً هم تو کامنت ها بهش اشاره شده اصلاً جالب نیست.
جوجه تیغی روایت اون هایی که هر چقدر تلاش میکنن رانت و لابی و پارتی و پول بقیه بهشون فرصت نمیده که اون چه که استحقاقش رو دارن بدست بیارن. روایت ظلم جامعه سرشار از بی عدالتی در حق اون هایی که استعداد دارن اما بهشون فضا داده نمیشه تا این استعداد رو شکوفا کنن. روایت اونها که هر چقدر بیشتر میدوند کمتر بدست میارن. در جای جای نمایش میتونستم خودم رو ببینم تو اون روزهایی که بخاطر اون چه که بدنبالش بودم چقدر سختی کشیدم و از دست دادم...
درد خسته شدن، نا امید شدن، از زمین و زمان و حتی از خودِ خدا طلبکار بودن، زمین خوردن، دوباره بلند شدن... این پشتکارو میشد فهمید... حتی درد از دست دادن رو... تیغ تیغی شدن، زبر شدن و جوجه تیغی شدن رو... و حتی... اون بغض تلخ آخر اجرا رو...
من این نمایش رو دو بار دیدم و بار دوم به مراتب بیشتر از اجرای بهرام افشاری لذت بردم چون اجرا بیشتر به سمت ماهیت تراژیک خودش رفت و کفه تراژدی کار سنگین تر شد و من اینو خیلی بیشتر دوست داشتم. و البته این موضوع کاملاً نسبت مستقیم با سایر تماشاگرانی داشت که همراه با اونها به تماشای نمایش نشستم. مطمئناً اگر در اجرای اول هم تماشاگران کمتر میخندیدن و گاه و بی گاه و بی جهت تشویق نمیکردن اجرا به لذت بخشی اجرای دوم میشد!