نمایش ابوبکر محمدی، فاطمه محمدی دیدنی، متاثرکننده و تامل برانگیز است. پس از مدتها بلاخره نمایشی را دیدم که زندگی در متروپولیتن تهران را در تمامی ابعادش به تصویر می کشید، کاری رئالیستی و بسیار معاصر از رنج ها، فشارها و امیدهای ساکنین این شهر نامهربان. تا حالا نمایش های زیاد ایرانی و خارجی را دیدم که بر پایه مفاهیم کلی ظاهرا جهانشمول به موقعیت انسان معاصر می پرداخت که به نظر من بیشر شان در توجه به این نکته غفلت ورزیده بود که پیشینه مذهبی، جایگاه منطقه یی و واقع شدن در میانه کشمکش های ژئوپلتیکی چقدر در انتخاب های ما حتا در خصوصی ترین ابعاد زندگی مان نیز موثرند و این ضعفی است که ابوبکر محمدی، فاطمه محمدی از آن مبرا است. این نمایش این نوید را میدهد که با خصلت های بومی، منطقه یی، فرهنگی و مذهبی می توان از منظری کاملا جزئی و تاریخی و از همین جایی که هستیم به قضاوت درباره ی مفاهیم کلی زندکی انسانی پرداخت. چیزی که دوست داشتم این بود که نشان می داد رابطه ی عاشقانه ی میان زن و مرد نمایش با وجود تلاش ها و فداکاری های شان چقدر متاثر از جهان اطراف است و برای نگهداری از عشق خود به چه میزان مقاومت در برابر تهاجم جهان خارجی نیازمندند و آنها نیز در این راه از هیچ کاری فروگذار نمی کنند و برخلاف نمایش های معمول دیگر که انسان را عاجز، فرورفته در تنهایی، ابسردیتی و عدک امکان وجود رابطه می نمایاند، ابوبکر و فاطمه مصرانه به تلاش خود برای حفظ عشق ادامه می دهند. این نمایش همچنین اشاره یی به نقش دوستی داشت و این که فداکاری دوستان حقیقی چقدر در ساختن چشم انداز بهتری از زندگی لازم و چقدر زیبا ست. پایان بندی نمایش من را غافلگیر کرد زمانی که زوج نمایش و دوست شان تصمیم می گیرند به جای آن که ریزه خوار دزدان و فعلان سیاسی و اقتصادی فاسد ملی و بین المللی باشند با فداکاری و عشق رشوه های آنان را ندیده بگیرند و راه حلی جمعی برای بقای خود انتخاب کنند، گزینه یی که انتخاب قطار در برابر پول رشوه ی ماشین رویال پرشیا آن را باز می نمایاند که در هجوم این همه وا دادن ها و تسلیم مصلحت شدن ها گزینه یی تازه نفس و رادیکال است. فقط این که من ترجیح می دادم ناگهان در پایان نمایش گره آن باز نگردد و تردیدهای شخصیت ها در طول داستان نیز برای ما آشکار باشد. ضمن این که این نمایش خیلی متکی به دیالوگ ست و خوب بود خلاقیت های فرمی بدیع تری برای ایده ی اجرایی آن اندیشیده می شد تا کمتر شبیه به نمایشنامه رادیویی باشد. بازی حسی و اصطلاحا زیر پوستی آقای نائل نیز به یادماندنی ست. به گروه خسته نباشید می گویم و بابت این چهره ی جدید سوژه مند زیبا و تامل برانگیزی که از
... دیدن ادامه ››
گمنام ترین و فراموش شده ترین ساکنین شهر تهران به ما نشان دادند از آنها ممنون ام. آرزومند موفقیت در اجراهای آینده و پروژه های نفس گیرتر رادیکال تر تازه تر و زیباتری را برای شان می کنم.