«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
درودها. نویسنده که بهرام بیضایی باشد تماشاگر انتظار بیشتری از نمایش دارد به ویژه که نمایشنامه را هم خوانده باشی و فیلم مرگ یزدگرد را هم دیده باشی. و نمایشی که دیشب دیدم فراتر از انتظارم بود. بازیگران هرکدام در نقش خود بسیار قدرتمندانه ظاهر شدند. مسلط بر متن دشوار نمایشنامه با رعایت لحن و فرلز و فرود صدا که موجب میشد محدودیتهای سالن کمتر به چشم بیاید، از جمله کوچک بودن فضا و عدم برخورداری از امکانات نورپردازی. ای کاش این نمایش فاخر در سالن مناسبتری اجرا میشد، چون با توجه به زمان طولانی آن و در ساعات پایانی شب و محدودیت تحرک بازیگران، نیاز به نورپردازی کاملا حس میشد که فضای تنفسی هرچند کوتاه بین صحنه ها ایجاد شود و موسیقی هم میتوانست از سنگینی دیالوگها بکاهد و بر تاثیرگذاری صحنه بیافزاید. گریم و طراحی لباس همه بازیگران عالی بود فقط نقش موبد با مدل موی امروزی کمی با بقیه ناهماهنگ بود.
ممنون و سپاسگزاریم از همه دستاندرکاران نمایش. زنده و پاینده باشید.
اوپرت نیرنگ اورنگ رو انقدری دوست دارم که برای سومین بار همراه با دوست و فامیلی قدیمی به دیدن نمایش آمدم. کسی که حال دلش چندان خوب نبود و تا حالا نمایش هم ندیده بود. چقدر خوشحال شدم که کلی از ته دل خندید و در برگشت هم صحنهها و دیالوگها رو مرور کردیم و خندیدیم
فقط صندلی پشت سرمون خیلی حرف میزدن. صدای یه آقایی بود که واسه یه خانمی دیالوگهایی رو که متوجه نمیشد توضیح میداد!
یکیش اونجا که عرب گفت فقط ۱۸ تا ضمیر حفظ کردم! ... خانمه پرسید ضمیر چیه؟ آقاهه گفت منظورش ضمایر عربیه مثلا هی هما هم ....!!!
و خطاب به بزرگواری که نوشتن اگه سطح طنزتون بالاست این نمایش شما رو نمیخندونه بگم که سطح طنز ملاک نیست. یه عده هم چون متوجه نمیشن نمیخندن
درودها
دیشب برای دومین بار همراه با خالهم به دیدن نمایش نشستیم. خوشحالم که ایشون هم کار رو دوست داشت و کلی خندیدیم. کاش سنگلج نزدیک خانهم بود تا پیش از پایان دوباره میدیدم. از یکایک هنرمندانی که در این نمایش نقشی داشتند بسیار ممنونم. از کارگردان و یکایک بازیگران تا دیگر عوامل و به ویژه گروه موسیقی که فوقالعاده بودند . آن هماهنگی با صحنهها. آن صدای روحنواز کمانچه
و بنظرم هنرمندان گرامی آقای آزادفرد، آقای حیدرزاده، آقای کرمی و آقای ایرجی میتونن در سایر نمایشهای کمدی نیز گروه موفقی باشن.
یاد بعضی صحنهها و دیالوگها باعث میشه بازم بخندم
To be or not to be : حاج صفر
و بسیاری دیگر
درودها
با اینکه نمایش پیله چندان مورد پسندم نبود و پیشتر دربارهاش نوشتهام ولی امروز بسیار بسیار خوشحال شدم که پوستر زیبای آن را روی بنری در خیابان مظاهری دیدم. تا باشد ازین گونه فرهنگسازیها و تبلیغات رویدادهای هنری شهر کرج.
درودها
آمدم برای فردا بلیط رزرو کنم دوستانم کلی مشتاق دیدن این نمایش بودند ولی می بینم که امشب آخرین اجراست! واقعا ناراحت شدم. مطمئنم تا ۴ بهمن بود و حتی با دوستی که فردا از بلژیک به ایران میآید قرار بود هفته بعد به دیدن نمایش بیاییم.
با درود
ممنون و سپاسگزارم از همه هنرمندان و دستاندرکاران این نمایش که با وجود کاستیها و مشکلات با حضور در صحنه، چراغ تاتر کرج را روشن نگه داشتهاند.. آشکار بود که هماهنگی گروه نتیجه تلاش و تمرین بسیار است. امیدوارم همواره سربلند باشید.
امشب آقای عبادی کارگردان محترم از تماشاگران خواستند که نقد و نظرشان را بنویسند. از این رو نظرم را گرچه تخصصی و حرفهای نیست مطرح میکنم.
در نمایش پیله، پرفورمنس یا هنر اجرا غالب بود که در زمره هنرهای نمایشی نیز محسوب میشود، ولی من ترجیح میدم محوربت نمایش بر دیالوگ و بازی باشد. پرفورمنس آغازین نیز کمی طولانی بود. کاش کوتاهتر بود و موضوع اصلی زودتر آغاز میشد. دستکم پرفورمنس در میان نمایش تقسیم میشد. چون آن حرکات موزون دست جمعی، لباسهای یکدست و موسیقی، بیشتر حال و هوای برنامه عصر جدید را برایم تداعی میکرد تا نمایش. بخش پایانی هم که به هنرنمایی بازیگران و طرح مسایل انتقادی پرداخت، با بخش نخست نمایش(حرکات نمادین و مفهومی) همخوانی نداشت، در واقع دیالوگها شعاری بودند انگار که نویسنده بخواهد موضوع را بیشتر توضیح دهد.
با آرزوی پیشرفت روزافزون برای همگی
درود و ادب
بسیار خوشحالم از اینکه منتظر هماهنگی دوستان نماندم و با اینکه ساعت ۹ برای برگشت دیر بود، دل به دریا زدم، فرصت را مغتنم شمرده و به دیدن نمایش آمدم. هرچند ۹ شد نه و نیم و دویدن و استرس وسیله و ... ولی ارزشش را داشت چون در زندگیام به یاد ندارم که دو ساعت فقط خندیده باشم. سپاس فراوان از یکایک هنرمندان گرامی که در به ثمر نشستن آن نقش داشتند. نویسنده و کارگردان، بازیگران، نوازندگان، طراح صحنه و دکور و ... همه و همه در جایگاه خود خوش درخشیدند. به ویژه آقای آزاد فرد، آقای حیدرزاده و آقای کرمی.
شب ما را به زیبایی ساختید. شب و روز و روزگار بر شما خوش 🌿🌹🌿
درودها
از انتخاب این نمایش خرسندم. از هر نظر بسیار خوب بود. کارگردانی نمایشنامه، بازیها، طراحی لباس، طراحی صحنه و نورپردازی، موسیقی و ...
چند مورد جای تقدیر و تشکر داره. تسلط بازیگران بر نقشها و یک ساعت و نیم دیالوگ گفتن آن هم با ادبیاتی که امروز کمتر رواج داره.
نمایشنامه، که تصورم از نویسنده شخصی مسن بود که بر ترانهها و ضربالمثل و ادبیات عامه اشراف داره و نمیدونستم نویسنده آقای علی بابایی جوان هستند. هنر و قلمشان ستودنیست.
از همگی هنرمندانی که در اجرای این نمایش مشارکت داشتند بسیار ممنون و سپاسگزارم. تصمیم گرفتیم با دوستان دوباره به دیدن نمایش بیاییم.
درودها. نمایش همکارها رو بر اساس موضوع و نقد و نظرات تخصصی همراهان تیوال انتخاب کردم و خوشحالم که انتخاب درستی بود.
از بازیگران و همه عوامل این نمایش ممنون و سپاسگزارم که کاری ارزشمند ارائه کردند. بین بازیگران هنرمندان نقش بولگاکف و همسرش، پزشک، جوزف استالین هریک در نقش خود بسیار هنرمندانه ظاهر شدند.
دو مورد هم بنظرم میشد که بهتر از اینها باشه. نخست بازی بازیگر نقش کمیسر. تن صدا یکنواخت و بدون فراز و فرود بود، لحن مانند ربات بود و از اواسط نمایش به بعد که حضور ایشون بیشتر بود کمی خسته کننده شد. البته اواخر نمایشنسبتا بهتر شد. مورد دوم میزان بکارگیری موسیقی که زمان نسبتا طولانی اسنفاده نشد، که بهتر بود موسیقی در کل کار تقسیم میشد، چون تحرک بیشتری ایجاد میکرد..
طراحی صحنه کاملا با فضای ماجرا هماهنگ بود، همچنین رنگ خنثی لباسها و دکور. ولی جایی که جوزف استتلین دفترچهای با جلد قرمز طرحدار داشت، دلیل آن در ذهنم سوال شد.
بین بازیگران نقش پزشک خیلی خاص بود. .تیپ و استایل بازیگر که نمیشناسمشون و بازی منحصر به فرد ایشون واقعا حال و هوای نمایشها و فیلمهای روسی رو تداعی میکرد. همچنین جوزف استالین که ایشان هم بسیار هنرمندانه و باورپذیر بازی کردند.
بین صحنهها نیز صحنه قطار رو خیلی دوست داشتم.
درود
این نمایش چرا خرید بلیط نداره؟ تاریخ هم ۲۶ تا ۲۸ آذره
درود
چرا ساعت شروع رو پس از فروش بلیط تغییر دادن؟ بلیط خریدم ساعت ۶ بود الان شده شش و نیم. از کرج میام و روی ساعت برگشتم حساب می کنم. امیدوارم شش و نیم با تاخیر نشه ۷
درود. چرا هیچ اطلااعاتی از این تاتر نیست؟
درودها
تاتر جنگیر رو بسیار دوست داشتم و دو بار به دیدن این نمایش رفتم، در این زمانه انتخاب ژانر معمایی و ترسناک در مقابل بینندگانی که با انواع رسانهها سر و کار دارند، جرات و جسارت میخواهد، و طبیعیست که با انتقادهایی هم مواجه شوند. موضوع نمایشنامه جالب بود و بازیگران به ویژه امین آبان و مهسا غفاری در نقش خود بسیار هنرمندانه و توانمند ظاهر شدند. نورپردازی دکور طراحی صحنه موسیقی همه عالی بودند و در جای خود تاثیرگذار. و در راستای اجرای هرچه قویتر این نمایش در آینده پیشنهاد می کنم بازیگر نقش رکسانا جهت هماهنگی بازیگری خود با محتضر و مادرش تمرین بیشتری داشته باشد. بازیگر عروس هم با وجود کم بودن نقشش نسبت به دیگر بازیگران بازی باورپذیر و خوبی داشت. ممنون از همه دستاندرکاران این نمایش
درود بر همگی
امشب نمایش اژیدهاک رو دیدم. از دستاندرکاران این نمایش سپاس فراوان دارم. بازیگر هنرمند و توانا که صحنه رو به زیبایی هرچه تمام در دست داشت. نویسنده و کارگردان جوان نمایش، موسیقی، طراحی لباس و ... همه در جایگاه خود موجب شدند که با نمایشی تاثیرگذار مواجه شویم.
این نمایش در حاطرم خواهد ماند. امیدوارم همواره بدرخشید
درود بر یکایک هنرمندان و دست اندرکاران
به ویژه کارگردان گرامی آقای رباط
از نظر کاربران و عکسهای نمایش حدس میزدم با فضایی تلخ و بسیار غمبار روبرو میشوم آن هم در زمانه و روزهایی که به شادی نیازمندیم. با این حال رفتن را به نرفتن ترجیح دادم. نویسنده نمایشنامه آقای رباط با هوشمندی فضایی اندوهبار را با نقش دختر شیرین عقل تلطیف کردهاند. با بازی هنرمندانه خانم رویا جزینی که نقش دشواری را هم به عهده داشتند، البته دیالوگهای ایشان نسبت به بقیه پررنگ و غالب بود که میشد کمتر باشد. در مجموع بازیگران هریک در نقش خود بسیار خوب و توانمند ظاهر شدند. موسیقی طراحی صحنه و لباس، نورپردازی و .... نسبت به امکانات تئاتر کرج عالی بود و سپاس ویژه از خانم فراهانی که در بخش نورپردازی تاثیرگذاری صحنهها را دوچندان کردند.
موضوع و محتوای تاریخی سیاسی نمایشنامه و شخصیت فرهنگی علامه دهخدا، موجب شد که به دیدن این نمایش برم. چون معتقدم لحظاتی که به دیدن نمایش اختصاص میدیم باید اثرگذار باشند و ما را به اندیشیدن وادارند، نه اینکه پس از خروج از سالن همه چیز را فراموش کنیم. کابوسهای آن که نمیمیرد، از هر لحاظ عالی بود. نمایشنامه، بازیگری، کارگردانی، دکور، موسیقی و ... همه دست به دست هم دادند و لجظاتی به یادماندنی و آموزنده را برای من رقم زدند.