«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
«من» نمایشی بود که در تمام طول زمان اجراش حظ وافر بردم و داشتم نهیب میخوردم. در تئاتر هایی که اخیرا دیده بودن این نکته خیلی توی ذوقم میخورد که دیالوگ ها یا روایت های قصه رو نمیتونن به هم وصل کنن و نمایش ها انگار یه پارچه چهل تکه بودند که تکه های منفک شده اش هنوز به دنبال نخ و سوزن بودند برای اتصال. اما در این نمایش چقدر خوب تک تک دیالوگ ها و المان ها و تصویر سازی ها کمک کرد به شکل گیری تصویر پایانی.
تضاد درونی و بیرونی انسان، دیدن رویاها، مفهوم تنهایی و شریک داشتن، میل به ایستایی و مقاومت در برابر جریان سیال زندگی، و حقیقت پیش بینی ناپذیر بودن آینده همگی مفاهیمی بودند که در این تئاتر به خوبی پرداخته شده بودند.
مفاهیم روانشناختیای که در ترکیب با هنر بازیگری و داستان پردازی بار دیگر تلنگری بود بر ذهن من که در دنیای امروز کجا ایستادهام؟
نمایش «من» تجربه زیسته هر فردی میتواند باشد، شاید هم تجربه ای در آینده...
اون ته نوشته بروشور هم بسیار مجذوب کننده بود، عین این دیالوگ توی تئاتر نبود و اینکه برداشتی ازش رو توی بروشور آورده بودن کار جدید و تاثیر گذاری بود.
با سپاس از همه عوامل.
یکی از بدترین تئاترهایی بود که دیدم.
ایده اولیه خیلی خوب بود اما خیلی بد به صحنه اومد. دیالوگهایی که همزمان گفته میشد و حسابی آدمو از روایت پر میکرد بیرون، به خاطر اینکه یه سری دیالوگ هارو همزمان بگن کلی جملات حشو اون وسط اضافه شده بود.
کلی هم با تاخیر شروع شد.
گول امتیازشو خوردم من
از خط سیر داستان و پیچش های ناگهانیش خیلی لذت بردم، قدرت بازی گری هر دو هنرمند ستودنی بود. هر لحظه نسبت به لحظه قبلش به اوج نزدیک تر بود و این روند تا پایان اجرا حفظ شد.
خسته نباشید میگم به عوامل محترم.
فقط دوتا کامنت دارم، صدای فریادها بعضی جاها خیلی بلند و آزار دهنده بودند، صدای موسیقی هم همینطور.
صندلی های سالن هم واقعا ناراحت بود.
بازی های سطحی و بی هویت
سیر داستانی دم دستی
یه جوری بی معنی تموم شد که تماشاچی ها متوجه تمام شدن نمایش نشدند تا وقتی که خود بازیگر شروع به تشکر کرد
اصلا دیدنش رو توصیه نمیکنم
اولین چیزی که توی این اجرا توجه منو جلب کرد، تسلط بازیگرا به دیالوگ های طولانی و تپق نزدنشون بود. سیر روایی داستان واقعا جذاب بود. هم حسابی خندیدیم، هم فکر کردیم، هم متاثر شدیم...
کمتر تئاتری رو دیدم که احساسات مختلف منو در زمینه های سیاسی، اجتماعی، اعتقادی به غلیان در بیاره.
دیدن این تئاترو به دوستان شدیدا پیشنهاد میکنم.
«با سنگای خونی واسه گنجشکای باغ خونه بسازیم که خوراک گربه ها و زاغای این باغ نشن، باغ ما پر شده از کلاغ، کلاغا دیگه طلا نمی دزدن اونا کفن میدزدن»
اجرای بسیار قوی، طراحی صحنه و نورپردازی در عین سادگی بسیار گیرا بود. هماهنگی بازیگران و توانمندی فیزیکی شان بسیار خیره کننده بود. سبک روایی داستان کمی پیچیدگی داشت که البته آزاردهنده نبود و مخاطب از روند داستان جدا نمیشد.
امیدوارم چنین اجراهای کم نظیری را در سالن های مستقل تری ببینم تا قبل از اجرا به خاطر درگیری ها و تنش هایی که با نگهبان پیش میاد خاطر مخاطبی آزرده نشه.
دم همه بچه های با استعداد این اجرا و آقای کاشی گرم
خیلی بازی تمیز و هماهنگی داشتند همگی. دیالوگ ها سلیس و لاینقطع بیان میشد و نشان دهنده توان و تمرین زیاد عزیزان بود. نورپردازی خوب، موسیقی زنده عالی، طراحی لباس ها واقعا خوب بود.
هنوز هم درگیر دیالوگهای معلم مدرسه دوشیزگان هستم. چقدر تک تک المان های این اجرا خوب بود. تک ترین المان هم خود آقای نادر فلاح و بازی بی نقص شون بود 👏💚
این تئاتر از اون دست اجراهایی بود که بعد از تموم شدن ولت نمیکنه، ذهنتو تا ساعت ها درگیر نگه میداره، هی دلت میخواد برگردی به صحنه های مختلفش و از نو بهشون فکر کنی. خط روایی داستان خیلی خوب بود و اصلا خسته کننده نبود. خانم رضی هم که بازیشون فوق العاده دوست داشتنی بود برای من. امیدوارم بیش از پیش تئاتر با کیفیت ببینیم. ممنون از تیم حرفهای کارگردانی، صداپردازی و نورپردازی، طراحی صحنه، همه و همه عالی بود. خدا قوت بهتون