اغلب از من می پرسند که کار سورئالیسم به کجا کشید؟ درست نمی دانم چه جوابی باید بدهم. گاهی با خود فکر میکنم که این جنبش در جنبه های فرعی به پیروزی رسید، اما در جبهه ی اصلی شکست خورد. برتون، الوار وآراگون در شمار بهترین نویسندگان فرانسوی قرن بیستم درآمده اند. امروزه مارکس ارنست، سالوادور دالی و رنه ماگریت از نامدارترین نقاشان هستند. اما موفقیت فرهنگی و پیشرفت هنری برای بیشتر ما اهمیت زیادی نداشت.
جنبش سوررئالیسم هدفش این نبود که نامش در کتاب های تاریخ و هنر جاودانه شود هدف اصلی این جنبش، آرزوی بلندپروازانه و البته ناممکن آن، شکافتن سقف فلک بود و درانداختن طرحی نو در زندگی. فقط نگاهی به پیرامون کافی است به ما نشان دهد که ما در این هدف که برای ما اصل و اساس بود، شکست خوردیم.
با همه ی این حرفها من از حشر و نشر سه ساله ام با جمع پرجوش و آشفته ی سوررئالیست ها برای سراسر زندگی تجربه اندوختم. مهمترین درسی که برایم مانده، توان نفوذ به اعماق وجود است؛ ما این قدرت را می شناختیم و به آن پروبال می دادیم. این فراخوانی بود برای توجه به پدیده های گنگ و غیرمنطقی، به تمام خلجان هایی که از ژرفای نهاد آدمی برمی خیزد. فراخوانی بود که برای اولین بار توسط ما با قدرت و تهوری بی نظیر سر داده شد؛ و در قالب سرکشی، بازیگوشی و پیکار با هر آنچه نادرست می دانستیم، جلوه گر شد. من از این چیزها سرسوزنی عقب ننشسته ام.
با آخرین نفسهایم / لوئیس بونوئل /نشر نیک