در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | ساسان گویا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:20:07
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خانوم مرادی 🧕🏼هم با سابقه درخشان شون در امور تربیتی و پرورشی که در حیطه ی کاری معلمی خودشون داشتن،احتمالا با شکایتی که خانواده ی دانش آموزان🥸 ازشون کردن،که اونم تازه حق داشتن! چون ایشون خودکار میزاشت لای انگشتای بچه ها 🫣🫢و اینقدر فشار میداد که بالاخره یکی از انگشت هاشون بشکنه و بی خیال بشن! میتونن همکاری خوبی با آقای ثابتی 🧔🏼‍♂️داشته باشن و باعث این قتل بشن!…😐😐😐😬🤐😵‍💫🥶
آقای ثابتی🧔🏼‍♂️ بعد از چهار بار ازدواج ناموفق که هر کدوم از همسر هاشون به نحوی غیر معقول غیبشون زد یا فوت شدن،کینه زیادی میتونن از خانوم ها🧕🏼داشته باشن!😐😐😐😬
بلیت فروشی این هفته تا روز جمعه ۲۳ آذر ماه آغاز شد…
نادر نادرپور این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ساسان گویا (sasangooya)
درباره نمایش گالیله i
زندگی رنج کشیدنه…باید رنج کشید…ما به دنیا اومدیم تا رنج ببریم…
نمایش گالیله روایت رنج شخص اول داستانه که نکته خوبی که داشت این بود که بزرگترین توهین به انسان،انکار رنج اوست.
بازی ها خوب بودن اما به نظرم کار خیلی از ریتم میفتاد و خسته کننده میشد.
رقص ها بی ربط بود و حرکات نامفهوم البته نظر شخصی منه.
از فرهاد آییش سقراطی رو به خاطر دارم که تا ابد تو یادم میمونه اما این اون فرهاد همیشگی نبود.
این نمایش چهره های تئاتری سرشناسی داشت که حمید رحیمی،شهروز دل افکار عالی بودن و قابل قبول حتی آرش فلاحت پیشه، نورا هاشمی و فربد فرهنگ دوست داشتنی.
بازی صدف اسپهبدی قابل مقایسه با کار قبلیش در فریز مکبث فریز آرش دادگر نبود.
اما در کل همه بازیگران خوب درخشیدن.
نور ، دکور و صحنه خوب نبود.همچنین من به هیچ وجه نتونستم با موسیقی کار هم ارتباط برقرار کنم.
در کل ... دیدن ادامه ›› من به این کار از پنج،یک میدم اون هم به خاطر بازی های بازیگران و زحماتی که براش کشیده شده.اما من متاسفانه کار برام جذاب نبود و چون متن برشت بود،بعدش نتونست من رو به فکر فرو ببره که البته نظر منه و شاید برای بقیه حرف برای گفتن داشته باشه که قطعا همین طوره.
خسته نباشید به کل گروه،تیم اجرایی و همه عوامل این اثر.
در ضمن اینم بگم من شهاب حسین پور رو خیلی دوستش دارم و انتظارم خیلی خیلی ازش بالاست و شهاب با این کار برام خلاصه نمیشه و مطمئنم کار های فوق العاده ای رو در آینده خلق میکنه و ازش میبینم.
جناب گویا نمایش خوب رو صحنه برای معرفی دارید؟
۰۳ اردیبهشت
ساسان گویا (sasangooya)
Kiyan Kiyani
جناب گویا نمایش خوب رو صحنه برای معرفی دارید؟
بله یه سر به همون سالن بغلتون یعنی چهارسو بندازید و کار روال عادی رو ببینید.کار خیلی خوبیه.باز اگر کار دیگه ای رو خواستید ببینید دشمن خدا تماشاخانه هامون هم کار قشنگی بود.پایدار و موفق باشید جناب کیانی
۰۴ اردیبهشت
ساسان گویا
بله یه سر به همون سالن بغلتون یعنی چهارسو بندازید و کار روال عادی رو ببینید.کار خیلی خوبیه.باز اگر کار دیگه ای رو خواستید ببینید دشمن خدا تماشاخانه هامون هم کار قشنگی بود.پایدار و موفق باشید ...
ممنونم
۰۴ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آزادی و استبداد لازم و ملزومند
دموکراسی چیز عجیبیه…من پادشاهم…قانون منم…
همه جا بوی خون میاد…
اینجا خود جهنمه که به اسم قانون و دموکراسی هر کسی رو که خواستین کشتین…
طلوع خونین اثر دیگه ای از مسعود طیبی عزیز که خیلی حرف برای گفتن داره.
مسعود نازنین برای تو می نویسم؛ من متوجه شدم که چی گفتی و چی میخوای بگی.آفرین بهت که میدونی داری چیکار میکنی.درام تو به زیبایی شکل گرفت.مخاطبانت رو درگیر کردی.متن شکسپیر رو کمتر کسی تمیز کار میکنه اما تو نشون دادی که توانمندی.به خودت افتخار کن چون سواد و معلومات داری و آگاهی که تئاتر بستر چه چیزیه…از مانیفستت خوشم اومد.
دیالوگ ها نفوذی ان و درست ذهنت رو هدف می گیرن.بازیگران درست اند و مو به مو طبق گفته های کارگردانشون عمل میکنن.
طراحی لباس فوق العاده بود ... دیدن ادامه ›› و گریم ها متناسب نقش.
علی کوزه گر هم نشون داد که در طراحی نور بسیار عالی عمل کرده.
درباره دکور کار باید بگم حیف شد که میتونست بهتر از این باشه و قاب های زیبای کارگردان رو تکمیل بکنه با پر زرق و برق بودنش.دکور و صحنه حتی میتونه در فروش کار کمک کنه چون وقتی همه چیز دقیق و منظمه، دکور فضا ایجاد میکنه و قاب ها در چشم مخاطب حک میشه.
و حرف پایانی رو هم با مونولوگ پایانی باسیانوس تموم میکنم: برای هر تغییری اول از خودمون شروع کنیم…
قساوت چشمانت دموکراسی را نشانم داد؛ 

از آن لحظه که من گفتم : قصد رفتن دارم؛

و تو گفتی : هر جور که راحتـــــــــی عزیزم ...

برای احترام به دموکراسی چشمانت

اینبار میخواهم
به دیکتاتوری قلبت
لشکر کشی کنم
به آنجا که رسیدم
قول میدهم هیچ حرکت نظامی انجام ندهم
فقط......
پرچم سفید را بر زمین بکوبم…

خسته نباشید به کل گروه کارگردانی و تیم خوب و همه عوامل اثر طلوع خونین.
درود فراوان

با سپاس از شما مخاطب گرامی که به تماشای نمایش "طلوع خونین" نشستید.

خرسندیم که از تماشای این نمایش لذت برده اید.

تیم روابط عمومی نمایش "طلوع خونین"
۲۷ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشتی برای مسعود طیبی
-عشق هم مثل مرگ قدرتمنده…
+لوسیفر:قبل از اینکه شلیک کنی،به حرفام گوش کن! آدم ها فکر میکنن که میتونن مدتی عمر کنن و هنوز فرصت دارن
-رومئو:آدم های باید بدونن که خیلی فرصت ندارن…اگه فقط امروز آخرین روز زندگیم باشه میرم به کسی که دوستش دارم میگم که چقدر عاشقشم و دوستش دارم…
*رزالین:ای کاش استخون های ژولیت مال من بود…کاش دستاش مال من بود…کاش لب هاش مال من بود…کاش من جای اون بودم تا رومئو برای همیشه مال من میشد…
نفرین رزالین برداشتی بود از داستان رومئو و ژولیت همراه با چاشنی عشق نافرجام این دو…
عشق اول رومئو، ژولیت نبود روزالین بود،رومئو تو یه مهمونی روزالین رو دید و عاشقش شد ولی عشقشون یه طرفه بود و خیلی رنج میکشید برای همین وقتی ژولیت رو دید عاشقش شد، روزالین فراموش شد... همه مردم دنیا، رومئو و ژولیت رو میشناسن،ولی کسی نمیدونه روزالین کی بود روزالین عشق اولی بود که ... دیدن ادامه ›› فراموش شد...
ولی تو بگو رومئو؛‌ چرا عشق اینقدر بی ارزش شده و چرا اینقدر ساده عوض میشه؟
«همه عشقی چون رومئو و ژولیت می‌خوان، بدون این که بدونن این عشق فقط ۳ روز دوام داشت و جان ۶ نفر رو گرفت!
به نظرم استفاده از تابوت هایی که حتی نور صحنه هم در قسمت بالای اون ها تعبیه شده بود حرکت قشنگی بود.بازی بازیگران درخشان بود.میزانسن ها درست بودن.یه صحنه تو ذهنم موندگار شد اونجایی که صدای جعبه موزیکال پخش شد و بازیگران همچون یک پرفورمر حرکت میکردن و بک قاب زیبا به چشمان ما هدیه دادن.
مسعود طیبی عزیز،حرکتت رو دوست داشتم و فکر میکنم یه کم باید به مردم عشق تزریق کرد تا شاید نقطه مقابل کنترل کننده خشم و عصبانیت درونشون باشه.احسنت بر تو.بازم ازت کار ببینیم.خسته نباشید به کل تیمت🙏🏻
‏Hidden مخفی یا غیر قابل دیدن…
کوروش شاهونه تو سبک و سیاق کارهای خودش بسیار منحصر به فرده و این خیلی مانیفست قشنگیه👌🏻👍🏻
این تئاتر فراتر از زمان خودشه و به نظرم اینکار میتونست سه چهار سال دیگه انجام بشه چون هنوز یه عده ای درگیر سبک و ژانر های قدیمی ان اما کوروش نشون میده فراتر از اینها فکر میکنه و شیوه های جدید که واقعا تئاتر الان بهشون نیاز داره رو کار میکنه و به نحو زیبایی ازش استفاده میکنه و انصافا هم دمش گرم✌🏻
چیز اولی که بهش خیره شدم دو مانیتور چپ و راست بود که خیلی شیک ازش استفاده شد.دکور و صحنه به حدی سطحش بالا بود که فکر کنم حداقل هفت تا نه ماه رو دکورش کار شده و چقد هزینه برداشته با اون حجم از کار و حتی نور صحنه هم از دکور گرفته میشد و هم از بیرون.
از بازی ها نگم براتون که واقعا احساس کردم رفتم یه آدمی دیدم که واقعا نابیناست و پیشش خط بریل باید یاد بگیرم…بازی ریحانه رضی؛حقا که ترکوند و بازیش رو به رخ کشید که دست خوش بهش…حتی اگزجره بودن هاش هم درست و به جا بود چون بن مایه نمایش همین رو ازش طلب میکرد.
راجع به موسیقی میتونم بگم خیلی گروتسک رو تداعی میکرد و میموندم با حسم تو اون لحظه ... دیدن ادامه ›› چیکار کنم!
استفاده از فضای نوآر و همچنین گونه ی جالبی از ویدئو آرت در این نمایش به چشم میخوره که ایده خوبیه.
و اما راجع به موضوع نمایش تا چند شب درگیرش بودم و خیلی حلاجی کردم چون ذهن منو برد به چیزایی که تا حالا اصلا بهش فکر نکرده بودم.
خالق مانستر اینبار در هیدن هم گل کاشت.تبریک به کوروش شاهونه عزیز و تیمش.👍🏻👌🏻🙏🏻💙
-دوستت دارم ژان…❤️
من نمیبینم! لطفا میشه به من کمک کنید؟!…
ریحانه رضی (reyhanehrazi)
🙏🙏🙏
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
ممنونم
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مارگریت،باز هم که در آشپزخانه ای! تو همسر یک ژنرالی! زنی با جایگاه تو چطور میتواند تمام و فکر و ذکرش سیب زمینی باشد! امان از تو و این جنون پوست کندن سیب زمینی…
نمایش ژنرال مجهول یه ایده قشنگ پشتشه و با چیدمان درست فنی اجرا به صورت جذابی به نمایش درمیاد.
دکتر دریابیگی متخصص شکستن فاصله ی بین مخاطب و اجراست👌🏻 و پرده رو از میان میبره به گونه ای که شما از محیط کافه و قبل از شروع نمایش درگیر نمایش میشید و به دنبال بازیگر میرید و وارد سالن اجرا میشید.ساختن/برساختن
تکنیک استفاده از چند بازیگر برای یک نقش،حرکتی جالب و پسندیده ای هست و همچنین سخت اما علرضو دربیگو میدونه کجا و تو چه لحظه ای از بازیگراش بازی بگیره و درامش رو پیش ببره.👍🏻
خسته نباشید به دکتر و خانوم مقدم و تک تک بچه ها و عوامل و گروه تئاتر یوونتوس🙏🏻🤍🖤
ممنونم که به تماشای ما نشستید 🌹🌹🌹
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
سپاس فراوان
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
سپاس از اینکه برای ما نوشتید🙏🏻
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقدِ حالِ ماست آن
بود شاهی در زمانی پیش از این
مُلک دنیا بودش و هم مُلک دین
اتّفاقاً شاه روزی شد سوار
باخواص خویش از بهرِ شکار
یک کنیزک دید شه برشاهراه
شدغلام آن کنیزک، پادشاه
مرغ جانش در قفس چون می‌تپید
داد مال و آن کنیزک را خرید
چون خرید او را و برخوردار شد
آن کنیزک از قضا بیمار ... دیدن ادامه ›› شد…
عشق پدید می آید و هر چه را که هست از میان میبرد…عشق واقعی در حقیقت نوعی رنج کشیدن است و عاشق در وادی طلب معشوق بسیار سختی میکشد…
این نمایش برداشتی از این قصه مثنوی مولاناست که با دراماتورژی جان میگیرد و روی صحنه اجرا میشود.تلفیق ایده های جدید و امروزی در سبک اجرا و درآمیختن آن با نمایش ایرانی،به نظر من حرکتی پسندیده است و تبریک به خانوم ریحانه چزانی بابت اینکه مانیفست جدیدی رو دنبال میکنه که مختص خودشه…
به نظر من موسیقی خودش عامل شکل دهنده و جهت ساز درام میتونه باشه و میشه اون رو در لحظه ها و قاب های خاص و میزانسن ها جاری و ساری کرد.استفاده از نوای خراسانی در بخشی از این نمایش،من رو برد به حال و هوای سمرغند،هرات بلخ و حتی قونیه که مولانا در آنجا زیست داشته…
نکته بعد راجع به اجرا به طراحی لباس اشاره کرد که چشم نواز بود و درباره فضای صحنه به نظرم فضای سورئال داشت و همچنین نمادهایی مثل انار،رود خون و مواردی دیگه در نمایش های آیینی و سنتی ایرانی استفاده میشده،به چشم میخورد.
خسته نباشید به تک تک اعضای گروه.با آرزوی موفقیت و دیدن کارهای بیشتر از این بازیگر و کارگردان.
و در انتها سخنم رو با بخش پایانی شعر مثنوی معنوی تموم میکنم:
عشقهایی کز پی رنگی بُوَد
عشق نَبوَد عاقبت ننگی بُوَد
این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
این بگفت و رفت در دَم زیر خاک
آن کنیزک شد ز عشق‌ و رنج پاک…
سپهر، stanco و امیر مسعود این را خواندند
سارا کاظمی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ما از عروسک کمتریم.
آن ها مرده بودند و زندگی می کردند؛
ما زندگی میکنیم و مُرده ایم…
«بهرام بیضایی»
یه دست خوش میگم اول از هر چیز به علیرضا دریابیگی عزیز که تو این زمان اون چراغ کم سو نمایش رو روشن نگه میداره.از جرأتش همین بس که تعداد زیادی بازیگر و هنرور رو کنار خودش جمع کرده،بهشون می آموزه و کار رو پیش میبره حقا که این تعداد و کار کردن باهاشون بسیار سخته.
این نمایش از میزانسن های درست برخوردار بود و همچنین از نور پردازی و فرم های صحیح.
نمیدونم دقت کردید یا نه،دقیقا بالای سرمون و در قسمت سقف سالن قسمت هایی از تمرین های اجرا،به نمایش درمیومد که حرکت ... دیدن ادامه ›› جالبی بود.
شما در این تئاتر بسیاری از گونه های نمایش ایرانی رو مشاهده میکردید از جمله نقالی،خیمه شب بازی،تعزیه،کوسه بر نشین،و…
گروه حرکت و فرم هم خوب بودن.
اما نقدی که دارم اینه که از موسیقی میشد استفاده ی بیشتری کرد حیف بود خیلی جای کار داشت…
اون اسب رو درک نکردم میتونست حرکتش با برنامه ریزی هوشمندانه تر باشه…راجع به بازیگران بگم که تو خیمه و تعزیه مضحک،بازی ها درخشان بودن و به نظرم بهراد محمدی ، شهراد قدیری و ظفر سهرابی نیا الماس کار شدن.
در انتها راجع به متن میتونم بگم که دست گذاشتن روی نوشته بهرام بیضایی کار دشواریه اما به نظرم دکتر تونست مخاطب تئاتریش رو راضی نگه داره و من به عنوان بیننده یاد این جمله از استاد میفتم:
من می روم و نگاه تو ، تنها چیزی ست که با خود می برم…
-چریکه ی تارا…
خسته نباشید به تک تک گروه تئاتر یوونتوس و علرضو دربیگو
امیر مسعود، سپهر و سارا مقدم این را خواندند
امير حسين رضايي، mahdi maleki و شهراد قدیری این را دوست دارند
ظفر سهرابی نیا (zsohrabinya)
سپاس از نقد و نظرتون
سپاس از حضور و مهرتان
خرسندیم که مورد پسند واقع شدیم 🤗🎭
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ساسان گویا (sasangooya)
درباره نمایش بوکسور i
کی میگیره فراش باشی
کی میکشه قصاب باشی
کی میپزه آشپزباشی
کی میخوره حاکم باشی…
از لحظه نشستن روی صندلی این موسیقی فضا رو محیا کرد برای دیدن یه نمایش خاص…
تخت گاه یعنی تهران حدودا سال ۱۳۵۶ که بلوا و روزهای پر آشوبی رو در خودش میدید،خانواده دولابی یه نمونه از یک مشت از خروار بود که داستان جالبی رو روایت کرد.
شهاب مهربان! روی سخنم با توئه که کارگردانیت بسیار قوی و فوق العاده بود و قلمت رو خیلی دوست دارم چون کاملا زیرکانه و با هدف مینویسی.من که پیامت رو درک کردم دمت گرم. و محسن،فریدون،فرهاد،و بقیه کاراکتر ها غرق در نقش بودن و تو به نحو درستی ازشون بازی گرفتی.شخصیت پردازی ها درست بود.
ریتم ... دیدن ادامه ›› صحنه از اول پابرجا بود و لحظه ای نیفتاد و سناریویی که نوشتی به قدری جذاب بود که مخاطب رو تا آخرین لحظه همراه خودش کشوند.
مجادله بین دو برادر که هرکدوم در جایگاه خاصی در اجتماع بودن جذابیت زیادی داشت و قاب های خیلی قشنگی داد به ذهن مخاطب.
ساختن پرتره ای از یک مرد که پدر خونواده بود که درام تو رو شکل داد.
کشمکش های بین شخصیت های داستان گهگاهی توأم با خنده میشد اما درست به مثابه یک کیسه و یک مشت زن بود و به جذابیت کارت افزودند.
آفرین به تو و کل تیمت.
ساسان گویا (sasangooya)
درباره نمایش تلفات i
علیرضا معروفی بهت خسته نباشید میگم.کارگردانی خوبی داشتی و تمام بازیگرها درخشان بودند.داستان طوریه که مخاطب ترغیب میشه به خوندن بیشتر راجع به تاریخ که کار بسیار پسندیده ای هست.درس های خوبی میشه گرفت از تحولات اجتماعی فرهنگی و سیاسی که کشور به خودش دیده.من تو چند صحنه عمیقا به فکر فرو رفتم و دمت گرم که منظورت رو رسوندی.
موسیقی درست بود و میزانسن ها از اون بهتر.
وقتی کار تن ها رو دیدم انتظارم خیلی ازت بالا رفت و نشون دادی که میشه یه متن رو به شیوه قابل قبولی برای تماشاگر تئاتر ارائه کرد.
حسین عارف و ایمان سلگی نگین صحنه بودن.
خسته نباشی و به امید دیدن یه کار دیگه از تو و این تیم فوق العاده ت.
داستان روایت شده از سوی کوروش کلانتری،داستانی کاملا جذاب و پر از هیجان بود و دیدار آکتور مطرح ایران و شاه ماهی بین وصلی کشنده،مخاطب رو وادار به ایجاد حس تعامل با بازیگر و داستان نمایش می کرد.من چندجا میخکوب شده بودم و از مرتضی سالاری پلک نمیزدم! چقد کارگردان کار در ایجاد کاتارسیس هم موفق بوده.
تلورانس ها بجا بودن و طنازی ها گاهی اوقات به لهجه زیبای یزدی،به زیبایی کار افزود.مرتضی سالاری حقا که مروارید بود که میدرخشید.
خسته نباشید به کل تیم و گروه کوروش کلانتری
حسین ابراهیم نیا، امیرمسعود فدائی و امیر مسعود این را خواندند
محمد لهاک این را دوست دارد
خریدار
کوروش کلانتری (kooroshkalantari)
سپاس از ساسان عزیز ??
۰۳ بهمن ۱۴۰۰
کوروش کلانتری
نه متاسفانه دوست عزیز ... اجرا فقط تا چهارشنبه این هفته ۶م بهمن ادامه خواهد داشت ??
آقا نوشته ده بهمن که!!
من برای جمعه برنامه‌ریزی کردم!!
چرا این مدلی شده جدیداً؟!
یا یه تاریخی رو ننویسین، یا اگه می‌نویسین پایبند باشید دیگه...
تو دو هفتهٔ اخیر سومین اجراییه که از دست میدم...
۰۴ بهمن ۱۴۰۰
خریدار
کوروش کلانتری (kooroshkalantari)
امیرمسعود فدائی
آقا نوشته ده بهمن که!! من برای جمعه برنامه‌ریزی کردم!! چرا این مدلی شده جدیداً؟! یا یه تاریخی رو ننویسین، یا اگه می‌نویسین پایبند باشید دیگه... تو دو هفتهٔ اخیر سومین اجراییه که از دست میدم...
سلام جناب فدایی
واقعیتش گروه ما هم تقصیری نداره ... ناهماهنگی هایی از طرف سالن صورت گرفته .
۰۴ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پاراسایشگاه نوشته آرتور کوپیت با ترجمه بانوی هنرمند عاطفه پاکباز نیا،نمایشنامه ای هست که کارگردانی با جسارت دست به انتخاب اون میزنه که آشنایی با سایر نوشته های این نویسنده آمریکایی داشته باشه. و فضا و بن مایه و سبک و سیاق کارهای کوپیت رو شناخته باشه.ارسلان گلمحمدی،داراماتورژیه که قبلا نمایش موسیقی مجلسی رو به صحنه برد و اتقاقا موفق هم بود.
درک کردن فضای این نمایش به حدی دشواره که میتونم یه مثال بزنم مثل اینکه یک منتقد تئاتر همچون میکائیل شهرستانی میاد و از یک کاری تمام قد دفاع میکنه که از نظر بقیه مخاطبین کار نامفهومی بوده اما شهرستانی با ارائه توضیحات و روابط بین اشخاص داستان و چگونگی شخصیت پردازی نویسنده و ارتباط متن با دیگر کارها در یک ژانر،کار رو معنا دار و با مفهوم میدونه.
این نمایش از اون دسته است.شما به تماشای یک آسایشگاه روانی رفتید پس طبیعتا بازی ها و دیالوگ ها کاملا در جهت برهم زدن اعصاب پیش میره و کارهایی رو که میبینید برای شما خوشایند نخواهد بود،چون شخصیت ها روان پریش هستند…
در کل خسته نباشید میگم به بازیگران گروه که باورپذیر بودند و واقعا روانی بودند!
و تبریک به شهامت ارسلان گلمحمدی که خوب کار میکنه.
امیرمسعود فدائی و امیر مسعود این را خواندند
نازنین رضوانی و حسین عباسی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عموما برترین نمایش های ایرانی رو میتونید در سنگلج ببینید.
کار تمیزی بود و طنازی های بجا و فوق العاده ای داشت…
لحن،بیان،صدا و لهجه در نمایش های سنتی ایرانی از اهمیت خاصی برخورداره و احساسم این بود که بازیگران نمایش به درستی انجامش دادن.فقط دلم برای مردم کشورم ناراحته…همونایی که وقتی میومدن سنگلج، به مدت زمان نمایش،همه غم و غصه ها از یادشون میرفت و از ته دل میخندیدن…نمیدونم چرا انقد دل مرده شدن که دیگه خنده به سختی بر چهره شون نمایان میشه…
ساسان گویا (sasangooya)
درباره نمایش اولئانا i
خفته ها ! زنگ چیز خوبی نیست
شیشه ها ! سنگ چیز خوبی نیست
وصله ها را به من بچسبانید
به شما انگ چیز خوبی نیست
نمایش اولئانا نوشته دیوید ممت که به اتفاق رخ داده بین شاگرد و استاد پرداخته و حقا به جسارت کارگردان کار برای انتخاب این موضوع
دست مریزاد به کیارش دستیاری(رست) که با بازی در شوایک استاد نعیمی عزیز، درخشان بود و دنباله رو استاد خودش پا در عرصه فراتری گذاشت و با سماجت مثال زدنی،این تئاتر رو به روی صحنه برد.
استفاده بجا از نور،موسیقی گوش نواز،میزانسن های درخور،صحنه مینیمال،بازی ویدا لیراوی که انصافا مثل مروارید درخشید و بازی دیگر اعضای گروه،شهراد حسامی،مرضیه بازیار و اشکان افشاری،باعث شد از دیدن کار لذت ببریم.
خسته نباشید به کل اعضای گروه که تو این شرایط سخت و اپیدمی کرونا،کلی زحمت کشیدن.
عاطفه جنابی و سارا کاظمی این را خواندند
پویا اسکندرزادگان این را دوست دارد
ممنون از شما دوست عزیز که نظرتون رو با ما درمیون گذاشتید.
۱۱ مهر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر
شعر و ادبیات
موسیقی