زبان..یک عنصر بی نظیر که کمتر در عرصه ی تئاتر و سینما به آن پرداخته شده.به راستی زبان چیست؟!آیا زبان محدود به انگلیسی و فرانسه و فارسی و.. میشود؟
... دیدن ادامه ››
یا هریک از ما در مواجهه با هریک از افراد زندگیمان، زبان خاصی داریم؟!
نه تنها مفهوم کنایی زبان، که مفهوم عام آن نیز در جای جای نمایش به چشم میخورد.داوود استاد درس زبانهای باستانی است و دنیا مدرس زبان انگلیسی...
داوود و دنیا در کلاس زبان انگلیسی که از قضا دنیا استاد این کلاس است، عاشق هم میشوند.به نظر میرسید این دو بیشتر عاشق ناشناخته های یکدیگر شده اند.چنانکه داوود در قسمتی از نمایش دنیا را "قاره ی بی انتها " خطاب میکند.
صحنه ابتدایی نمایش ماه عسل زوج جوان را به تصویر میکشد.شوری خیال انگیز و نغمه ای عاشقانه در صحنه ی تئاتر موج میزند و لبخند به لب تماشاگر تئاتر می آورد.
اما زمان به صورت بی رحمانه ای سپری میشود.دهمین سالگرد ازدواج،داوود و دنیا درآستانه ی جدایی.سوالی که در ذهن مخاطب پدید می آید"اینها همان داوود و دنیای ده سال پیش هستند؟"
به راستی همانند؟یا تنها زبانشان عوض شده؟ و یا شعور هریک از آنها در فهم زبان طرف مقابل؟!
در کل نمایش در یک روز بخصوص هستیم:سالگرد ازدواج داوود و دنیا.تنها شماره ی سالهاست که دستخوش تغییر میشوند..
سومین سالگرد ازدواج..دنیا داوود را محکوم به بی توجهی به خود میکند..خودش را "مرد نامرئی" کتاب "هربرت جورج ولز" میخواند.داوود اما در پاسخ از توجه خودش به درون دنیا میگوید.شخصیت وجودی دنیا..چیزی که برای دنیا مفهوم چندانی ندارد..گفتگویی بی نتیجه..
در این میان پسر نوجوانی همچون "دانای کل"در قصه ها،در جای جای روایت ظاهر میشود..و تلاش در قتل داوود و دنیا دارد..این شخصیت عجیب و غریب به مخاطب مجال تخیل میدهد.در ذهن هرمخاطب چیستی و چرایی خاصی از این شخصیت شکل میگیرد.چنانکه شخصا برای من تا اواسط نمایش حکم خواست درونی دنیا و داوود را داشت که عاجز از به زبان اوردن آن بودند..تلاش برای جلوگیری از جدایی که در دیالوگهای داوود در لفافه پیچیده شده و دنیا آن را به تمسخر میگیرد.
اما داوود و دنیا علی رغم هدف اصلیشان که رسیدن به خانه مادر دنیا و گرفتن عقدنامه از آنجاست، مجبور میشوند شب را در هتل بابل اقامت کنند.ناامیدی پسر نوجوان از نقشه اش را با ورود داوود و دنیا به اتاق 27 میبینبم
و درنهایت بعد حیووانی انسانها پیشی میگیرد و همه ی دلایل و منطقهای دنیا و داوود برای طلاق را زیر سوال میبرد.
دنیا و داوود را در اتاق هتل نشسته در کنار هم میبینیم که بی خبر از بسته شدن نطفه پسرشان دانیال در همان شب، مشغول چیدن برنامه برای کارهای طلاق هستند.آنها از محکومیت خود به حبس ابد خبر ندارند.حبس در نافهمی و واژگونی واژگان..حبس در کنار یکدیگر تا آخر عمر بدون لذت همنشینی، همانند همان صحنه ای که در اتاق هتل آنهارا مایوس و نا امید میبینیم..