فوقالعاده و درجه یک. دو بار به تماشای این اجرا نشستم و هر دوبار کیف کردم.
اولین باری بود که لحظهشماری میکردم زمان بگذره و اجرا تموم بشه و از سالن بیام بیرون.
از دیدن بازی جناب امیرحسین انصافی عزیز روی صحنه کیف میکنم.
داستان و نحوهی پرداخت واقعاً جذاب بود و من رو تا انتهای کار همراه خودش برد. بازی میلاد رفاقتی چشمنواز بود. اما بزرگترین نکتهی مثبت کار نور و صدا بود.
درجه یک.
دکور، لباس، موسیقی، حرکات و بازیها خیلی خوب بود. تنها نکته از نظر من این بود که دری و وری در طول داستان نقش خاصی نداشتن.
ولی در کل دمتون گرم. خیلی لذت بردم
خندیدیم و کیف کردیم. دمتون گرم
عمیقا با امیرعلی همذاتپنداری کردم و درد کشیدم.
بیشتر از اجرای تئاتر، میشه بهش گفت نمایشنامهخوانی.
دکور و نور و موسیقی و شخصیتپردازی و حرکات بیدلیل به کنار، اوج و فرود کار مشخص نبود و زمان طولانی نمایش باعث خستگی مخاطب میشد.
کاری پر از قابهای قشنگ و چشمنواز که باعث میشه حتی دوست نداشته باشین یک لحظه پلک بزنین. طراحی گریم و لباس عالی، بازیها فوقالعاده و داستان جذاب (اما میتونست شخصیتهای کمتر و پرداخت بهتری داشته باشه).
از دیدن اجرا لذت بردم.
هفتهی گذشته این نمایش رو دیدم. ریتم نمایش خوب بود و از ابتدا تا انتها من رو با خودش همراه کرد. بازیگران خیلی خوب بودند. فقط کاش موزیکها روی سر ضرب قطع بشه (نه توی اوج) و خوب میشه اگه برای دکور وسط چرخ نصب بشه تا حرکت دادنشون راحتتر بشه. صحنهی جایجایی دکور کمی شلخته شد.
ولی در کل پیشنهاد میکنم که این کار رو ببینید و لذت ببرید.
خسته نباشید میگم به همهی عوامل گروه
نمایش خیلی سطحی و ساده بود. متنش هیچ پیچیدگیای نداشت و فقط یه داستان عشق و عاشقی خطی رو روایت میکرد و انتهای داستان هم مشابه سریالهای ترکی تموم شد! توی داستان عاشقانهای که انتظار داریم درام باشه، شوخیهای بیش از اندازه گذاشته شده که ریتم و حس داستان رو مینداخت. کلا میشه گفت نمایش کمدی بود! بازی بعضی از بازیگرا یه ذره لوس و فانتزی بود، مثلا خانوم دهقانی برای نقششون تیپ سختی انتخاب کردن که باعث میشد لحنشون مضحک بشه. اما جاهایی که ناخواسته تیپشون در میرفت بازیشون خیلی خوب میشد! به نظر من بهترین بازیگرای نمایش خانوم سمیرا حسینی و آقای محمدرضا مالکی بودن. عوامل پشت صحنه هم دست در دست هم داده بودن که اجرا رو خراب کنن. یه نمونهش این بود که پردهی وسط دکور رو کندن! البته با این اتفاق میشه کنار اومد، اما دستی که از پشت پرده در اومد و میکروفون خانوم نوازنده رو جابجا کرد رو نمیتونم هضم کنم!
اما جنبههای مثبت کار؛ خوانندهها عالی بودن، دکور خوب بود، فضای کاخ سعدآباد هم که همیشه قشنگه.
درکی که آقای فرهاد آییش از شخصیت دارن و بازی فوقالعادهشون باعث میشه که بیشتر از ۲ ساعت به تماشای این نمایش بشینید و کیف کنید.
برای من اوج دارک کمدی فلیبگه. اصلا نمیخوام مقایسه کنم و اگر مقایسه کنم از قیاسم خنده آید خلق را! اما انتظاری که من از دارک کمدی دارم اینه که بعد از خنده، قلبم تیر بکشه! جوری که از این که به اون لحظه و اون اتفاق خندیدم از خودم بدم بیاد. اما توی این کار شوخیها از متن داستان خیلی دور بود. حتی اگه شوخیها حذف میشدن خللی در داستان ایجاد نمیشد. بهترین قسمتهای کار اجرای ویولنسل و بازی سارا رسولزاده بود. بازی ایشون یکی از بهترین بازیهایی بود که در ماههای اخیر دیدم.
یک نمایش خوب با بازیگران خوب. اخیرا چند نمایش رفتم که از صدای زیبای بازیگرها متعجب شدم و توی این نمایش هم خانوم مهسا احمدپور من رو شگفتزده کردن.
یکی از موارد منفی کار زیرصدای ضبطشدهی موزیکها بود.
بزرگترین نکتهی مثبت کار بازی آقای تفتی بود. صدای همهی سازها هم از سازهایی که تا به حال دیدم قشنگتر بود و همین باعث میشد تاریکیهای بیش از حد صحنه قابل تحمل بشه. صدای آقای کاکاوند کیفیت خوبی نداشت که یا مشکل از میکروفون بود یا از اسپیکر!
در کل نحوهی روایت داستان لیلی و مجنون جالب بود اما بعضی از قسمتهای نمایش گیرا نبود و مخاطب رو همراه نمیکرد. متن یکنواختی داره و همین باعث خستگی میشد.
مهمترین نکته این بود که بعد از اجرا حالم خیلی خوب بود! بازیگرها عالی بودن، طراحی حرکات، تکنیک خوانندهها و نورپردازی چشمگیر بود. داستان خوب پیش رفت و قابل درک بود. فقط یکی دوتا از پردهها میتونست حذف بشه و به نظرم هیچ تأثیری توی روند اجرا نداشت. بهترین پردهها از نظر من پردههای پادشاه و ستایشگر و روباه بود.
دوست ندارم هیچکدوم از نکات منفی رو بنویسم چون قابل چشمپوشی هستن؛ فقط یک نکته هست که میخوام بیان کنم. برخی از صحنهها در انتهای سن اجرا میشدن که با توجه به عمق خیلی زیاد سن، فاصلهی بازیگرها از تماشاگر خیلی زیاد میشد و همچنین افرادی که روی بالکن بودن نمیتونستن نصف پرده رو ببینن. بهتر بود حداکثر از نصف صحنه استفاده میشد.
یکی از بهترین نمایشهایی که اخیرا دیدم. تنها چیزی که تو ذوقم زد استفاده از میکروفون برای آقای لنگرودی بود. داستان و نحوهی پرداخت خیلی عالی بود.
داستان جذاب شروع نشد اما جذاب پیش رفت و جذاب هم تموم شد. آقای کرونا افتاد وسط زندگی شیرینی که داشتیم و همهچی رو نابود کرد.
برای من که تابستون ۹۹ سختترین روزهای زندگیم رو داشتم و هر یک روزش به اندازهی یک سال کش میومد، نمایش جذابی بود.
خانوم شهپرست بهترین بازیگر کار بودن.
ترجیح میدادم که شوخیهای لوس متن حذف میشد.