در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمد امین چیت گران | درباره نمایش ترانه های قدیمی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:36:36
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
شکسته بالتر از من مـیان مـرغان نـیـست
دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است


بگذارید من از آخر شروع کنم . . .
بعد نمایش رفتم گفتم سلام ! گفت سلام پسر گلم و لبخند زد . گفتم استاد ! حضرت گاسپاروف جان ! (با خنده) تمدید نمی کنین نمایش رو ؟ گفت نه دیگه . همین ده روز بیشتر نیستیم . بعدش برمیگردم ( کانادا ) . و این از همون موقع هاست که دلم خیلی می خواست به یکی بگم نکن ، نرو و هزارتا نه دیگه .
رفتم پیش علی سرابی . بغلم کرد و در گوشم گفت چقدر حالت خوب نیست امشب ! بگیر برو تا آخـــــــــــر ... دیدن ادامه ›› . . .

بله !
چقدر حال من امشب خوب نیست !
رفتن محمد رحمانیان برای کسانی که هامون بازها را دیده اند همان قدر سخت بود و دشوار که همان قدر با شدت کمتر یا بیشترش که زیاد هم فرقی نمی کند برای من که می خواهد برود و کی بیاید حالا . . .

آخر نمایش خودش گفت که امیدوار است دفعات بعدی سالن بهتری به او بدهند . . .

در تمام مدتی که رانندگی می کردم تا خانه یاد گریه های سلطان افتادم . یاد گلی . . . یاد میترا حنی با عروس خوردشیدش !
یاد خودم . یاد شما . یاد اینکه واسه کسی خال گوشتی بذارین که حال گوشتی بهتون بده !
یا مثلا روتون حساب کنن حداقل اگه تا الآن فقط روتون دیکته می نوشتن . . .


به پهنای صورت ٬ به خالصی متن و هر چیز دیگر دلم تنگ میشه . . . برای ثانیه به ثانیه یک ساعت و سی و شش دقیقه و بیست و چهار ثانیه ٬ جمعه شب ۱۵ شهریور ۱۳۹۲
بهار آرزو ...

امشب بخت یارم بود یه بار دیگه به تماشای یه اثر درخشان دیگه از بزرگ مرد تئاتر سرزمینم " محمد رحمانیان " بنشینم .
یادم میاد آخرین باری که با چشمای تر یه اجرا رو تا آخر تماشا کردم و همه وجودم پر از لذت شد "فنز " محمد رحمانیان بود . امشب بعد از سالها دوباره با چشمهای تر خاطره بازی کردم و تا پایان اجرا همه وجودم سرشار از لذت ... دیدن ادامه ›› ناب شد .

و امشب حیران شدم از هنرنمایی هنرمندی که انقدر خوب و عمیق مردم سرزمینش رو می شناسه و از درد دلشون و بغض وجودشون خبر داره حتی اگه فرسنگها از اونا دور باشه .

و مست شدم از شنیدن قطعه هایی اززیبا ترین ترانه های قدیمی سرزمین مادری ام "ایران"
و در پایان راه همانند پایان "شب سال نو" زمزمه ترانه "بهارآرزو " با بغضی باز شده همراه با بازیگران نمایش همه لذتم رو تکمیل کرد .

خدا رو شکر می کنم که دوباره فرصت همراهی با محمد رحمانیان عزیز و گروه نازنینش ( اللخصوص بانو مهتاب نصیر پور ) رو نصیبم کرد .

از کیفیت اجرا هم هیچ حرفی نمی زنم چون حرف نداشت ........... !!!!!!

محمد رحمانیان کاش همیشه باشی .... شاد ، سبز و خندان مثل امشب ...
۱۶ شهریور ۱۳۹۲
ممنون از اینه همه احساسی که تو متنتون بود......وقتی خوندمش بی اختیار گریه کردم.هم از رفتن استاد........هم...............
یه دنیا مرسی
۱۷ شهریور ۱۳۹۲
لطفاً روی تیوال بنویس
من داستان شب و دنبال می کنم
واقعاً ممنون از نوشته ها و خوانش خوبت
۲۴ مرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید