در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مهدی یوسفی مهر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:37:49
 

فعال هنری

 ۰۳ مهر ۱۳۷۶
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
من تا به حال چندین تئاتر از محمود احدی نیا، میلاد معیری و مهدی یگانه دیدم و جنس نویسش و بازی این افراد رو تا حدودی میشناسم. خوشحال شدم که در عین حفظ کیفیت، در کارشون تفاوتهای جذابی نسبت به تئاترهای قبلی داشتن. آقای معیری و آقای یگانه از امکانات بازی خودشون به خوبی استفاده کرده بودن و آقای احدی نیا مثل همیشه از نقطه قوت نمایشنامه هاش که ریتم پویا و چندبعدی هست، استفاده کرده بود.
شکستن ظریف پیوندهای دال و مدلولی پیرنگ در بزنگاه های کوچیک برام بسیار جالب بود. هر بازیگر در تناسب با کاراکترش قرار داشت و در تمام فراز و فرودها، کار چه از نظر بازی و چه کارگردانی دچار مرکزگریزی نمیشد. این وفاداری به هسته اصلی به نوعی در کارگردانی متورانسنی هم مشخص بود، فقط دوست داشتم کمی خلاقیت بیشتری در فرم ببینم. روایت موازی کشتی نوح میتونست خیلی کرانه های اجرایی جذابتری از پخش نریشن داشته باشه.
تلاش برای نوشتن یک متن خلاق با استفاده از تکنیک های مدرسه ای نمایشنامه نویسی میتونه واقعاً خلاقانه باشه، میتونه به ابتذال هم ختم بشه. دراماتیزه کردن ابتذال هم گاهی اوقات ممکنه، و کلمات رکیک هم گاهی اوقات میتونن دال بر ابتذال و سطحی نگری نباشن، با این حال برای منی که نزدیک یک ماه پیش این اجرا رو دیدم، هنوز یسری چیزا هضم نشده باقی مونده. فقط میدونم تئاتر رسمی داره به سمت و سوی عجیبی میره!
البته مشکلات سالن شهرزاد هم قطعاً بی تاثیر نیست. بعضی وقتا بهترین گروه ها هم مجبورن برای اجرا رفتن در این سالن و در نظر گرفتن مخاطبش، کمی کار رو به این سمت و سو ببرن.
عرض خسته نباشید به نویسنده، کارگردان، بازیگر و تمام عوامل عزیز این نمایش.
همونطوری که خانوم قناد بعد از رورانس خواستن من اول ایرادات نمایش رو ... دیدن ادامه ›› مطرح میکنم و بعد پوئن های مثبتش رو :)
نمایش با ریتم بالایی شروع شد و لازمه حفظ ریتم بالا، علاوه بر تمپو، انرژی صحنه و ضرباهنگ حسی بازیگر هم هست که تا اواسط کار و پیش از شلیک اول تفنگ چخوف، این انرژی داشت رفته رفته رو به افول میرفت که مدیریت و کنترلش میتونست کمک زیادی به حفظ ریتم نمایش انجام بده. بعد از اون انرژی و ریتم دوباره به حالت عادی برگشت که در انتها و دقایق آخر، داشت مجددا افول میکرد که البته به اقتضای وقایع نمایش هم بود. البته شاید من خیلی جزئی نگرانه و سختگیرانه دارم این رو مطرح میکنم. سایه زنی کردن در بعضی جاهای دعوا هم یک مقدار به چشم میومد که به نظرم میتونه در همین شب های آتی هم بهتر بشه و ظریفتر از کار دربیاد.
بازی کردن و کارگردانی کردن همزمان در چنین اجرایی کار بسیار سختیه، و من احساس میکردم که خانوم قناد گاهی اوقات در صحنه هم در حال کارگردانی هستن. البته این موضوع میتونه نکته مثبتی هم محسوب بشه چون هر دو بازیگر به شدت پارتنرشون رو ساپورت میکردن و شاید اگه خانوم قناد کارگردان کار نبودن هم همینطور می بود.
متن نمایشنامه به شدت تکنیکی بود و به نظر من میتونه هم مخاطب خاص و هم مخاطب عام رو راضی نگه داره. کاربرد زمان خطی چندگانه و شکست زمانی دیاپازونیک هم برام بسیار جذاب بود که تغییر راکورد بازی در هر طنین زمانی، به این شکست ها رنگ میداد. شاید اگه هر بار راکورد بازی حفظ میشد، شکست زمانی تبدیل به لوپ میشد و متن در این بخش کارکردش رو از دست میداد.
و اینکه در نهایت مشخص بود که این کار حاصل تلاش و تمرینات زیادی هست و پختگی و تسلط در کارگردانی و بازی ها کاملاً مشخص بود. به اجرا بردن متنی به این پیچیدگی با این رویکرد کارگردانی واقعاً جسارت میخواد و من از این بابت هم به خانوم قناد و تیمش تبریک میگم.
سلام جناب یوسفی مهر ممنون از حضورتون و ممنون از این ریز بینی و نکته بینی برای شکافتن کام ماهی 🙏🏻🌹نگاه جزئی نگرانه و سختگیرانه شما برای ما ارزشمند است
خوشحالیم که لحظاتی از کار براتون جذاب بود.
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
سپاس از نگاه شما 🙏💎
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
بسیار ممنونم 🙏🏻🌹
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سالومه کاری بود که بعد از مدت های طولانی، منو برای تماشای یک اجرای رسمی به سالن تئاتر آورد و برام یک تجربه غنی از جنس خود تئاتر بود. من کار قبلی آقای پرهام به اسم تملیخا رو هم دیده بودم و در ابتدای کار، به دنبال این بودم که از طریق یک رویکرد فرمال، نقاط مشترک و تفاوت های این دو اجرا رو کشف کنم، اما اتمسفر کار به قدری بر من مسلط شد که دیدگاه نقادانه رو فراموش کردم و ترجیح دادم از کار لذت ببرم. جالب این بود که این اتمسفر نه با نور و صدا و طراحی، که با ارتباط درونی کاراکتر با سایه خودش، حرکات بدنی ریز و مهندسی شده (که به نظرم امضای کارگردانی آقای پرهام هست)، و ارتباط با محیط، معماری سالن، عرض صحنه و به طور غیر مستقیم مخاطب شکل گرفته بود. در مورد متن های آرکائیک، حتی اگه مدت زمان نمایش کوتاه باشه، این خطر وجود داره که به علت عدم همذات پنداری با اثر، مخاطب با اجرا همراه نشه ولی در سالومه همه چیز (کارگردانی، بازیگری و به خصوص نمایشنامه) به قدری جزئی و ریز به ریز مهندسی شده بود که تماشاگر به ندرت با دو حرکت مشابه یا حتی دو کلمه تکراری روبرو میشد و همواره چیز جدیدی برای مکاشفه وجود داشت. در کنار همه این موارد، من نقطه قوت اصلی کار رو نمایشنامه سالومه میدونم چرا که هم از نظر ریطوریقایی بسیار خلاقانه و کار شده بود و هم نثر مسجع و آهنگین زیبایی داشت. البته فکر میکنم یک بار دیدن سالومه برای کشف تمامی ابعاد زبانی و زیرمتنی نمایشنامه، اصلاً کافی نیست و قصد دارم برای درک بهتر جزئیات کار، حتماً حداقل یکبار دیگه نمایش رو ببینم. به خانوم عقبایی هم بابت بازی خوبشون تبریک میگم؛ مشخص بود که این بازی حاصل تمرینات طولانی و بالتبع زحمات زیاد هست.
سپاسگزارم مهدی عزیز، لطف و مهربانی شماست نسبت به من و نمایش سالومه، سربلندم که پسندیدی.
۱۵ آذر ۱۴۰۲
ممنونم آقای یوسفی مهر، خوشحالم که اجرا مورد رضایتتون واقع شد🙏
۱۵ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از نظر فرم کار جالبی بود و عروسک گردانیِ عروسک تیبل تاپ خیلی تمیز انجام شده بود، اما وقتی در طول یک کار به زبان خارجی دائما نریشن پخش میشه و پرفورمرها همسرایی و کلام دارن، خیلی بده که کیفیت بالانویس ها اینقدر پایین باشه. به طوری که اصلا دیده نمیشدن و مخاطب چیزی از محتوای اجرا متوجه نمیشد. طوری که چند نفر در حین کار داشتن اسم پیروسمانی رو گوگل می کردن تا چیزی متوجه بشن.
امیرمسعود فدائی، سپهر، امیر مسعود و ZhiZhi این را خواندند
Tooska93 این را دوست دارد
کار دیروز نیکو نیکولادزه بود، پیروسمانی امروزه. کارها جابه جا شده بود.
۰۹ تیر ۱۴۰۲
علی ابراهیم
کار دیروز نیکو نیکولادزه بود، پیروسمانی امروزه. کارها جابه جا شده بود.
دیگه بدتر.
۱۳ تیر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
متنی مورد استفاده قرار گرفته بود که اجرای کامل اون حداقل به دو ساعت و نیم زمان نیاز داشت، که معلومه نمیشه. لیکن من نوعی به عنوان کارگردان اگر به طور مثال بخوام فاوست رو روی صحنه ببرم، و فرصت هشت ساعته‌ای برای اجرای اون نداشته باشم، بهتره که اون متن رو در خودم حل کنم و بیش متنی ازش استخراج، اقتباس یا بازخوانی کنم که فشردگی اون، به خطیت و پیرنگش آسیب نزنه. حذفیات متن اصلی، چه به خاطر ممیزی چه به خاطر ضیق وقت، کار رو پاره پاره کرده بود و باعث می‌شد از یه جایی به بعد از داستان جدا بشیم. فراموش نکنیم که پست مدرن بودن به معنی پیرنگ نداشتن و ساختار شکنی به معنای ساختار نداشتن نیست.
با این حال، خسته نباشید به تعدادی از بازیگران خوب اجرا علی الخصوص عباس بابایی که از صدای خوبش لذت بردیم و نسا یوسفی که مونولوگ درخشانش میخکوبمون کرد.
همچنین از فرم ابتدایی کار هم لذت بردیم :)
میتونم بگم که...
محمود جان...
دس خوش دایی :)
مهدی یوسفی مهر (mahdiyousefimehr)
درباره نمایش ژپتو i
بصریت جذاب، گروتسک دکتر داپرتوی جزئی نگرانه، یک کلاس برای کارگردانی، بدن‌های آماده و بازی‌های هم‌سطح، فریاد ننه دلاور در آخر کار و و و.
از درخشان‌ترین کارهایی بود که اخیرا دیدم.
خسته نباشید ?
عرض خسته نباشید خدمت کارگردان، بازیگران و همه عوامل پشت صحنه گروه خاک سفید.
نمایشی خیره کننده، با ریتم تک ضربی از ابتدا تا انتها (به استثناء یک استراحتگاه)، کارگردانی ناتورال و تر و تمیز، بازی های به یاد ماندنی و حضورهای صحنه ای درخشان، طراحی صحنه بی نظیر و جزئیات جذاب در همه چیز.
نقدی که امکانش هست به کار وارد شه استفاده زیاد از شوخی های پایین شهری هست که به نظرم با توجه به شیوه کارگردانی و به عینیت رسوندن فضای خاک سفیدی اون دوران، میشه اون ها رو هم بخشی از رویکرد ناتورالیستی کار به حساب آورد و طبق سلیقه من (همه چیز رو همونطوری که واقعا هست باید نشون داد) به ظرافت کار هم کمک کرده بود.
از طرفی خاک سفید در نشون دادن خونه (خانه/Home) به عنوان آوردگاه روند تغییرات یا سکون فرهنگ جامعه دیروزی (به مثابه جامعه امروزی)، تفکیک مناسبات و ارتباطات بین اونها و وجوه مختلف تغییر در سطح فرهنگ عامه، پیش و پس از یک رویداد ضدبنیادی بسیار موفق عمل کرده بود، که تأثرات فرهنگی مناسبات و ظهور اتمسفر جدید، که با ورود هر کرکتر به فضای خونه ایجاد می شد مثالی بر این ادعا می تونه باشه.
به نظرم می رسید که متن خاک سفید ممکنه در ابتدا یه فیلمنامه بوده باشه که با تغییرات در فرم به نمایشنامه تبدیل شده و اگر چنین هم نباشه، به نظرم نمایشنامه ای هست که میتونه بعدها مبدل به یک فیلمنامه مردم پسند، مدل مغزهای کوچک زنگ زده، با همون تمپو و همون فرم و با تأکید بیشتر به خانواده به عنوان ... دیدن ادامه ›› یک نظام فرهنگی درونی شده و منشأ ایجاد ارزش ها یا ضدارزش ها، مبدل به یک فیلم درخشان برای عام و خاص بشه.
درخشان ترین عنصر کارگردانی و بازیگردانی این نمایش، ایجاد هارمونی بین دقایق مختلف اجرا و بین بازیگرهای اصلی و فرعی در هر قسمت بود؛ طوری که بازیگر با بیشترین تایم حضور و بازیگر با کمترین زمان بر روی صحنه، حرف برای گفتن داشتن و مدل های مختلفی از خودشون رو ارائه می کردن، که از تکراری شدن حضورشون جلوگیری می کرد و در کل با این تفسیر، از بازی خاصی نمیشه به عنوان بازی برتر یا ضعیف تر نمایش یاد کرد، چرا که همه به اندازه خودشون خوب بودن.
بعد از مدّت ها در سالن شهرزاد که اکثر اوقات اجراهای ضعیفی درش می دیدم یک اجرای به یاد موندنی دیدم و قطعاً خاک سفید نمایشی هست که بشه دیدنش رو به بقیه هم توصیه کرد؛ البته با توجه به استقبال مخاطب فکر نمی کنم چندان نیازی هم باشه :)
علی پویا قاسمی (alipooyaghasemi)
سلام ممنون که نمایش مارو دیدی و نظرتون رو برای ما نوشتین???
۰۲ آبان ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با عرض خسته نباشید خدمت کارگردان، بازیگرها و عوامل اجرایی کار.
برداشت من از مرفی این بود که این کار بیشتر از این که خوانشی از مورفی بکت باشه، تاثیر فراوانی از در انتظار گودو پذیرفته، که ولادیمیرها و استراگون هاش سعی دارن اعمال قهرمانانه تری از اون چیزی که ولادیمیر و استراگون بکت انجام میدن از خودشون نشون بدن و بنابراین سعی دارن با تبدیل شدن به یک گروه تئاتر، گروه تئاتری که نمایش های ساخته شده بر اساس نمایشنامه های شکسپیر رو میبینه و دوست داره بسازه (و شاید هم می سازه) خودشون رو از خمودی نجات بدن و به مرفی (گودو، GOD، تئاتری شدن، موفق شدن در تئاتر و بازیگری و ...) برسن. مرفی هم اون بیرون نشسته و اعمال غیرقهرمانانه این افراد در توالتی که به عنوان «تئاترجای» ساختن نگاه می کنه و اغلب واکنش های پدر-فرزندی یا حتی همراه با تاسف به اون ها نشون می ده.
ریتم کار به درستی شکل گرفته بود و کسی بازی اضافی نداشت، به جز قسمتی که در توالت بوی بدی پیچیده بود که به نظرم واقعا تو ذوق می زد.
تمهیدهای زبان شناسانه کار می تونست خیلی بیشتر و خلاقانه تر از تعویض زبان و ترجمه باشه، امّا همین هم در دوره ای که مبحث زبان شناسی اهمیت ویژه ای در تئاتر جهان داره، نکته تعریفی ای بود.
استفاده از میزانسن ورود و خروج داگویلی هم به نظرم داره در تئاتر زیاد میشه و میشه جایگزین های خلاقانه تری رو استفاده کرد، گرچه همین میزانسن هم به حفظ ریتم و ترکیب بندی صحنه و بازی ها کمک شایانی کرد.
متن کار رو دوست داشتم و خیلی دوست دارم که بتونم یه روزی بخونمش.
در آخر باز هم خسته نباشید.
زه عنوان بازیگر و کوچکترین عضو مرفی خیلی خیلی ممنونم بابت وقتی که گذاشتید.
۱۵ خرداد ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام و خسته نباشید خدمت کارگردان، بازیگران و عوامل محترم کار.
حقیقتاً به خاطر علاقه ام به سبک جنایی و به خصوص آگاتا کریستی به دیدن این نمایش اومدم.
متن رضا سرور عزیز واقعاً خوش ساخت و جذّاب بود و بزرگترین نقطه قوت کار رو در متنش میبینم، که با وجود پایین بودن ریتم کار به خصوص در 15 دقیقه اول منو چشم به صحنه نگه داشت. شعاری نبود و سعی نکرده بود ایده رو به زور به مخاطب تفهیم کنه.
از نظر کارگردانی کار نیاز به خلاقیت بیشتری داشت و به نظرم جریان سیّال ذهن نه فقط در متن، یا حتی در طرّاحی صحنه، بلکه در اجرا هم باید به چشم بخوره؛ لذا میزانسن های A to B میزانسن های مناسبی برای این شیوه از کار نیستن، شاید متن نیاز به دراماتورژی قوی تری داشت. به نظرم دراماتورژی به شیوه لسینگ یا حتّی برشت می تونست خیلی به این کار کمک کنه.
بازی ها اگزجره نبود و کسی سعی نمی کرد خودش رو در نقش نشون بده، که باعث شد کامپوزیشن صحنه به درستی شکل بگیره و این از نکات مثبت کار بود.
در کل دمتون گرم و امیدوارم کارای خفن تری از این گروه روی صحنه ببینم.
میلاد قنبری (channel6520)
ممنون خوشحالم نمایش مون رو دوست داشتید ?
۱۷ خرداد ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

شعر و ادبیات
سینما
تئاتر

تماس‌ها

mahdiyousefimehr