«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
در طول نمایش همهمون با تمام وجود خندیدیم و وقتی چراغها روشن شد و بازیگرا اومدن، دیدنِ چهره غمگین علی شادمان با چشمهای قرمز، اشک از چشمای ما هم سرازیر کرد.. خیلی خیلی نمایش تاثیرگذار و دلنشینی بود و تک تک بازیگرا به قول آقای یوسفیپور (که دیدنشون امشب از بخت بلند ما بود)، از دل و جون مایه گذاشتن. ممنون برای شب به یاد موندنیای که برامون ساختید.
یکی از بهترین ترین ترین تئاترهایی که دیدم..و نیم ساعت بدون وقفه باهاش اشک ریختم.
به نظر من عرفان و شیوه ارتباط با اون و در نهایت لذت واقعی از زندگی، حلقه گمشده تک تک لحظه های نابیه که ما توی این جهان میگذرونیم و این توی نمایش موسیو ابراهیم به مخاطب یادآوری میشه انگار.
قسمت های آخر نمایش و تصویرسازی قونیه و سماع صوفی ها و عروج.. وای که بالاترین کیف دنیا رو به من داد و قلبم رو بعد از مدت ها واقعا صیقل داد و روشن کرد! ^_^
یک دنیا ممنونم آقای جلالی، امیدوارم سلامتیتون هر چه زودتر برگرده.
اولش بدون شک صحنه و حرکات بازیگرا جذبتون میکنه، بعد که فهمیدین چی به چیه و صداها رو واضحتر شنیدین، تازه میافتین تو جریان اتفاقایی که داره میافته.
در کل یه کم طولانی بود ولی منظورم از طولانی بودن، خسته کننده بودن نیست.بعد از گذشتن حدود یک ساعت، یه دفعه داستان اوج میگیره و نیم ساعت آخر رو اصن نمیفهمین چطوری میگذره و نهایتا -حتی اگه مثل ما قبل از شروع کار، بینهایت خسته باشین و روز طولانیای رو گذروندهباشین- راضی از سالن میاید بیرون.
به طور کلی صحنه فوقالعاده بود، انتخاب موسیقی هم همینطور، بازیها رو هم که نگم؛ خیلی خوب بودن هر چهار نفر.با این که بالکن خیلی دوره -و توصیه میکنم پایین بشینین- ولی فقط چند دقیقه اول که هنوز به فضا عادت نکردین صداها رو یه کم بد میشنوین و بعدش دیگه کاملا واضحه.
عالی عالی عالی.واقعا همه چی خوب بود.دو ساعت اجرا بود و من به شخصه اصلا احساس خستگی نکردم.خسته که هیچی، ناهار نخوردهبودم حتی گشنگی هم کلا یادم رفت.
بازیها، طراحی صحنه، لباس، چهره، حرکات..همه بهترین بودن.و البته موسیقی، موسیقی خیلی خیلی خوب بود، وقتی موسیقی شروع میشد دیگه دلت نمیخواست تموم بشه خصوصا اون قسمتهای که سافو میخوند..
توی این که راضی از در سالن میاید بیرون یه لحظه هم شک نکنین، پا شید برید ببینید؛ هر کسی رو هم دم دستتون برود ببرید با خودتون، البته به قول دوستان «به جز بچهها»!
منم هم طناب رو دوست داشتم، خیلی هم بهم چسبید.اما به همه توصیهش نمیکنم.
چون تئاتر مسند(این کار منظورمه، شخصا مستند دیگهای ندیدهم.) زیاد شباهتی به تئاترهای معمول که میریم و میبینیم نداره و ممکنه تو ذوق یه عده بزنه.به قول آقای عمرانی بیشتر شبیه این هست که بشینید و کسی براتون قصه بگه.
ما با جمعی رفتیم که اکثرا کوهنورد بودند، در جریان کلی اتفاقات بودند و این که جزئیات رو بشنویم برامون خیلی جالب بود و طبعا اکثر بچهها کار رو دوست داشتند.اما برای کسی که کوهنورد نباشه و یا کلا علاقهای به کوه و مسائل مربوط بهش نداشتهباشه احتمالا از یه جایی به بعد کسلکننده باشه و خستهش کنه، هر چند آخر نمایش که اوج داستان هست میتونه جذبش کنه، کما این که یکی از دوستان غیر کوهنورد ما به گریه هم افتادن..
اینم بگم، من به هیچ وجه منتقد تئاتر نیستم، ادعاییام ندارم و اینا رو صرفا برای این مینویسم که کمکی باشه به اونایی که میخوان تصمیم بگیرن کار رو ببینن یا نه.ولی در کل به نظرم خوب بود، بازیها قوی بودن طوری که شرایط رو حس میکردی، همذاتپنداری میکردی.من خودم یه جا از ترس یه نفس خیلی بلند کشیدم! اما بازم خیلی بیشتر از اینا جای کار داشت، طراحی صحنه و روند میتونست قویتر باشه.ولی به قول خانوم سمیعی تقسیمبندی ارتفاعها ایده خیلی جالبی بود.
هر چند که ساعتش واقعا دیره ولی خیلی دلم میخواد ببینمش.خیلی خوشحال شدم وقتی موضوع نمایش رو فهمیدم.این که بالاخره کسی به چنین موضوعی و سرنوشت آدمهای بزرگی مثل جعفر ناصری اهمیت داده و اون رو مستندسازی کرده خیلی خیلی باارزشه.واقعا خسته نباشید.
اگه این کار همون "نان"ی هست که پارسال در تئاتر شهر اجرا رفت که فوقالعادهست.واقعا یکی از تئاترهای خیلی خوبی بود که من دیدهم.خصوصا طراحی صحنه و لباس خیلی قشنگی داشت.