در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال روزبه | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:00:24
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
درود و وقتتون بخیر .
من برای امروز - 20 اردیبهشت - یک بلیط برای ردیف 2 صندلی 20 دارم ولی متاسفانه نمیتونم به موقع برسم . اگر دوستی هست که امکان استفاده از اون رو داره بدون هزینه واگذارش میکنم .
با تشکر .
حسن طباطبایی این را خواند
سلام بلیط موجوده من میخوام
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
شما به من خیلی لطف دارید ولی باید خدا رو شکر کرد که دنیا پر از آدم هایی مثل من نیست چون واقعا از این هم غیر قابل تحمل تر میشد ...
کاش انسان هایی با نوع نگاهی مثل شما مهربانانه و مثبت نگر بیشتر بودن ؛ شک نکنید اون موقع روزگار نسبت به چیزی که الان هست متفاوت تر و بهتر میشد .
منم برای شما بهترین ِ بهترین ها رو آرزو دارم .
پایدار و برقرار باشید .
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
درود بر شما و وقتتون خوش .
عذر میخوام دیر پاسخ دادم ؛ یکی دو روزی کلا از تکنولوژی و حواشیش دور بودم وفقط سرگرم طبیعت؛ امیدوارم جنابعالی هم این فرصت رو داشته باشید هر از گاهی این کار رو انجام بدید و لذت ببرید .
ای کاش جمله تون رو تکمیل میکردید . :-)
همچنین من ؛ واقعا از هم صحبتی گاه و بیگاه با شما لذت بردم و کاش ...
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آوازه آثار سرکار خانم صابری بسیار شنیده بودم ولی متاسفانه ( یا خوشبختانه ) تا حالا موفق به دیدن و خوندن کاری از ایشون نشده بودم تا امشب که فرصت فراهم شد.
متاسفانه از دید من این اثر کاملا مایوس کننده و نا موفق بود ؛ از جرای بی نقص گروه موسیقی و حرکات موزون نمایش که بگذریم ، نمایش چیزی برای عرضه نداشت ؛ زمان طولانی اثر کاملا ارتباط مخاطب رو تحت الشعاع قرار داده بود طوریکه اکثریت قریب به اتفاق تماشاگران هر چه به پایان نزدیکتر میشدیم یا مشغول عکاسی و فیلم برداری از صحنه بودن یا با همراهان خود صحبت میکردن ...
صرف استفاده از بازیگران خوب و زبر دست و دستمایه قرار دادن متنی کهن و فاخر نمیتوان نمایشی اجرا کرد که بیننده رو برای مدتی در حدود یک ساعت و نیم همراه کنه .
نمایش و تاتر از زمان روم باستان تا دنیای مدرن همیشه هنر اعتراض و زبان سرخ و نقاد جامعه بوده و کماکان هست و متاسفانه باغ دلگشا از همون نگاه اول با حرکت دریک چهارچوب محافظه کارانه ،دیکته شده و سر راست بدون کوچکترین استعاره و طنازی ای مگر انچه در متن اصلی مورد برداشت قرار گرفته ، به یک اثر حمایتی و سفارشی شبیه هست که انگار برای پند دادن به نیکی و بر حذر داشتن کارهای بد توسط فرهنگستان زبان و ادب فارسی تهیه شده و اصلا تماشاگر پیگیر و جدی تاتر رو اقناع ... دیدن ادامه ›› نمیکنه.

طراحی صحنه و لباس نمایش واقعا چشمگیر و زیبا بود و گروه موسیقی به بهترین نحو ممکن مشکلات کار رو با اجرای گوشنوازشون کمرگ کردن مخصوصا گروه کر که با همنوایشون واقعا شور و حال خاصی ایجاد کرده بودن.

متاسفانه گروه فنی هم در چند مورد کاملا ناهماهنگ بودن ؛ به عنوان مثال در صحنه ای که سعدی مفتخر به دیدار مولانا و شمس میشه صحنه گردون در جایی که باید نمی ایسته و یکی از بازیگران مجبور میشه نیمکت محل نشستن این دو عارف گرانمایه رو جابجا کنه که رو به بینندگان قرار بگیرن و یا دستی که گاه و بیگاه از غیب که در اینجا همون پشت صحنه بود ظاهر میشد و به بازیگران اشاره میکرد در کجا قرار بگیرن.

امیدوارم این مسائل در اجراهای بعدی مورد باز بینی قرار بگیرن تا نتیجه کار ، چیزی در خور نام گروه نمایش مخصوصا شخص کارگردان باشه.

با تشکر.


پ.ن : واقعا باعث تاسفه بزرگانی مثل محمد رحمانیان سالن برای اجرای نمایش پیدا نمیکنن و حتی به اجرای یک شبه بسنده میکنن و بعد بعضی دیگه میتونن اجراهایی با کیفیت متوسط و در بعضی موارد حتی نازل رو به مدت طولانی رو صحنه ببرن.

- تهیه کننده این اثر میتونست کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم باشه که از حداقل از راه رقص آواز نسل ایکس باکس و بن تن و ... رو با برزگان و مفاخری مثل سعدی شیرین سخن آشنا کنه.

- صدا و لحن جناب خواننده محترم بیشتر برازنده آهنگهای مناسبتی بود تا اثری روایی مثل باغ دلگشا.

- کاش میشد در آغاز هر نمایشی به چندین زبان زنده ،‌نیمه جون و مرده دنیا از جماعت خواهش کرد که : برادر من! خواهر من عکس نگیرید! فیلم برداری نکیند ! وقاحت بعضی ها به جایی رسیده بود که در کل مدت نمایش تلفن همراه به دست مشغول بودن ، نفر پشت سر من فکر کنم نور فلاشش حتی از نور صحنه هم قویتر بود!
شاهین نصیری، نیلوفر، Positron، بهرنگ، A-L-I، امید رستگار و سپیده این را خواندند
شکیبا و اکبر شفیعی این را دوست دارند
جناب روزبه عزیز ممنون از تحلیل تون. با توجه به جمع بندی کلی نظرات تا به این جای کار به نظر میاد این نمایش چندان مورد توجه و پسند مخاطب نبوده و جزو آثار ضعیف دسته بندی میشه. ممنون که کار بقیه ی مخاطبان رو برای انتخاب یک اثر خوب ساده می کنید. فقط دو نکته در مورد پی نوشت هاتون برای من سوال بر انگیز شد:

1. مطمئنید اون بزرگی که بهشون سالن نمیدن اسمشون محمد رحمانیانه؟!!

2. واقعا تماشاگر با گوشی موبایل و با فلاش عکس گرفته و مسئول سالن بهش تذکر نداده؟! شاید مجوز داشتن؟ این جور مواقع معمولا مسئولین سالن خیلی سختگیرانه عمل می کنند و گوشی یا دوربین رو ضبط می کنند.

باز هم ممنون از این دقت نظر در نقدتون. موفق باشید
۱۰ مرداد ۱۳۹۳
جناب روزبه در مورد آقای رحمانیان به نظرم دوستان روندی نشات گرفته از عملکرد قیمت و حضور پررنگشان در سالنها دلخورشان کرده است.
وگرنه از لحاظ کم و کیفی ،دوستان عزیز هم ، جناب رحمانیان را صاحب سبک و مولد لحظاتی منحصر به فرد در تئاتر میدانند.
(البته این نظر استنباط بنده از صحبتهای اخیر تمام منتقدان به ایشان است ، گرچه خودم هم از قیمتهای جاری دل خوشی ندارم بخاطر اینکه موقعیت حضور را در اجراها برایم با اما و شاید تحت شعاع قرار داده است)
اگر جناب آقای رحمانیان قیمت بلیطشان متناسب با باقی بود شاید الان چه بسا دوستان زیر استاد گفتن شما ، آفرین و احسنت هم میگفتند.
شاید...من هم از چند صفحه که دوستان صحبتی کردند. از نوشته ها اشتباه دستگیرم شده است
۱۱ مرداد ۱۳۹۳
( این قسمت هیچ ربطی به باغ دلگشا ندارد )
شکیبا جان :
10 سال پیش برای دیدن "فنز" سروکله ها شکستیم و با "مانی فیست چو" لذت ها بردیم و ایشان همچنان بر همه استادند ! اما مگر هنرمند هنرش را غیر از مردم از جای دیگری بدست اورده است پس بایستی برای مردم هم ارزش قایل شود .
ما هنوز از شوک حرکت قبلی بیرون نیومدیم با حرکت بعدیشون سکته ... دیدن ادامه ›› میزنیم :)
امیدوارم که با بازگشت ایشون به تاتر شهر به آغوش مردم هم باز گردند :))))

علیرضا جان :
اصلا راضی به اصلاح نوشته ات نیستم ! بگذار نظرت نوشته شود و ما هم نظرمان را بگوییم ... قرار نیست کسی از حرف کس دیگه راضی شود.
ما که داریم یکشنبه میریم تاتر اقای رحمانیان را ببینم تو بالکن هم هستیم ! ازونجا هم میخواییم فقط خیرین را دید بزنیم :)
۱۱ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمیدونم در مورد این نمایش چی بگم ...
الان که دارم این چند خط رو مینویسم صدای علی زند وکیلی عزیز فضا رو پر کرده و به حال و هوای اجرای دیشب برگردونده ؛ تو بودی چلستونِ خونه ی من
تو بودی تکیه گاه شونه ی من
تو بودی جون پناهِ روز سختُم
تو خورشیدی به تاریکیِ بختُم
رفیقُم دین و ایمونُم تو بودی
به روز مردنُم جونُم تو بودی
دیگه جایی برای مُندنُم نیست
دیگه نایی برای خُندنُم نیست
تو بودی رونق کاشونه ی من
تو بودی نازنین ناردونه ی من
هوای خونه م باهاره
وقتی ... دیدن ادامه ›› تو باشی جونُم
دلُم از عشقِت جون میگیره
وقتی تویی مهربونُم
هوای خونه م عزیزُم عطرِ نفسهاتِ داره
هوای خونه م چه سرده
اگه! نباشی پیشُم..
دل خونه م کوچه گرده
اگه ! نباشی پیشُم
ناردونم ناردونم تویی عزیزِ خونه م
ناردونم ناردونم تویی گل راجونه م

گاهی احساس آدم نسبت به چیزی به قدری قویه که نمیتونه از بعد منطق تحلیل بهش نگاه کنه ؛ برای من صحبت در مورد ترانه های محلی همین حسو داره .

اجرا ها واقعا عالی بودن‌‌؛ انقدر همه رو دوست داشتم که نمیتونم از یکیشون به صورت شاخص یاد کنم.

موسیقی ... آی موسیقی ... چقدر قشنگ گفت هق هق! ... نمیدونم شاید من زیادی نازک دلم که در تمام طول اجرا احساس میکردم یکی داره قلبمو فشار میده ... آخر نمایشم مجبور شدم عینک بزنم که کسی سرخی چشمامو نبینه .... چقدر ترانه ها خوب و متناسب انتخاب شده بودن و چقدر عالی اجرا شدن ؛ با اینکه معنیشون رو نمیفهمیدی ولی توی عمق وجودت حسشون میکردی ...

چه احساسات نابی که با ترانه های قدیمی حس کردیم ، چه انسانهای آشنا و در عین حال تک افتاده ای که هم راهشون شدیم ( شاید حتی خودمون جایی زمانی یک از اونها بوده باشیم ) : آدمهایی که در مسیر زندگی عشقشون از دست دادن یا روزگار اونها رو به زور گرفته ولی با گذشت سالها آتش عشقشون هر از گاهی زبونه میکشه و خاکسترشون میکنه ، زخمی که هیچ مرهمی برای اون نیست حتی وصال چرا که عاشق سالهاست هستی خودشو فراموش کرده و خودی نمیشناسه...
دیگری که تعصبات کورکورانه و جبهه گیری های بی منطق زندگیشو به نفس نفس انداخته و همیشه با وجود احساس گناه با خودش فکر میکنه که کاش حماقت آدمی رو پایانی بود تا هر کس فارغ ار نژاد رنگ قبیله و ... میتونست راهشو انتخاب کنه .
اساتید بزرگ و بی جایگزینی که در جای جای میهن به سختی روزگار میگذرونن و بااینکه روحمون با هنرشون آشناست ولی حتی اسمهاشون رو هم نشنیدیم . ( با خودمون رو راست باشیم ؛ تا قبل دیدن این نمایش یا دیدن فیلم قطعه ناتمام کدممون با اساتید و نوازنده های موسیقی خراسانی و جنوبی به طور کلی ، آشنا بودیم !؟ گرچه لابد میگید دلیلی نداره با این همه مشغله و درگیری روزانه اونها رو بشناسیم ! نمیدونم شاید حق با شماست ...

ترانه های محلی باعث شد مشکلات و حتی فجایعی رو که شاید هر از گاهی مطلبی در موردش در دنیای مجازی یا نشریات میخوندیمو متاسف میشدیم بیشتر و بهتر حس کنیم : مسئله ختنه کردن زنان در جنوب کشور ، خود سوزی زنان در جنوب غرب کشور مخصوصا ایلام که حتی شنیدن آمارش لرزه به تن آدم میندازه ، مسئله ازدواج با خردسالان که متاسفانه مربوط به نقطه ای خاص از کشور نمیشه و اگر تو همین پایتخت پر زرق و برق و بی در پیکر هم بگردید نمونه های اون رو پیدا میکنید... موجوداتی پست تر از حیوون که هر نوع پلشتی تن میدن ... بچه هایی که از روی فقر به عنوان ابزار قاچاق استفاده میشن چه در مرزهای غربی چه در مرزهای شرقی و تنها چیزی که مهم نیست حق حیاتشونه ...

موسیقی و تنظیم فردین خلعتبری عزیز بی نقص بود و صدای خواننده ها گیرا در اون حد که اگر همراهشون میشدی حس میکردی که روی زمین نیستی . ( دلم می خواد به اون قطعه دف زنی و آهنگ کوردی که بازیگر نقش بانوی ایلامی با اون صورت نیمه سوخته و صدای زیبا و گوش نوازشون اجرا کردن جداگانه اشاره کنم که مدهش کننده بود. ) دستهای محمدرضا درویشی عزیز رو میبوسم که عمر خودشون رو صرف جمع آوری آوا های مهجور و فراموش شده سزرمین جاودانیمون ایران کردن.

برسیم به آخر نمایش که محمد رحمانیان عزیز چه به جا بندر کنگ - یه بندر کمتر مورد توجه قرار گرفته و سودازده - و موسیقی غنی اون منطقه رو برای حسن خطام اجرا در نظر گرفته بود : تک گویی زیبا و پر احساس اشکان خطیببی خطاب به همسرش که وصیتش رو واگویه میکرد با ترکیب هاله نور دورش که بهش وجهه ملکوتی میداد و موسیقی تلفیقی بی نظیری که با نی انبون شروع شد و به یک آوای فرامرزی و روحانی تبدیل شد که هرکس از هر نژاد و زبانی میشندیش فارغ از تمامی اختلافات و تفاوتها درکش میکرد ... اعتراف میکنم این قسمت رو درست ندیدم چون چشمهام پر از اشک بود.

محمد رحمانیان چه زیبا و ظریف نسبت عزیزانی مثل استاد بیضایی ، ناصر تقوایی ، علی ژکان، داریوش مهرجویی ، یدالله صمدی ، مازیار میری و ... ادای احترام کرده بود که این هم نشان از منش والای ایشون هست.

جناب رحمانیان در مقابل شما و گروهتون سر تعظیم فرود میارم.

از دوستان عزیز بابت روده درازیم عذر میخوام.

ممنون روزبه ی عزیز که همه ی آنچه که پس از دیدن این نمایش زیبا می خواستم بنویسم و به نکات مختلفش اشاره ای داشته باشم ، در دلنوشته شما یافتم . سپاس
و حال من هم همین گونه بود . هم لبخند زدم و هم گریستم .

ممنون از جناب رحمانیان عزیز و تمام گروه اجرایی و خسته نباشید .
۱۰ مرداد ۱۳۹۳
سرکار خانم نجاتی عزیز سلام و روزتون بخیر.

من از شما بابت ریزبینی و نکته سنجیتون ممنونم.

اصلاح شد.
۱۲ مرداد ۱۳۹۳
بیتا نجاتی (tina2677)
خواهش می کنم.
۱۲ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از شکسته نفسی جناب رحمانیان در رابطه با اجرای نمایشنامه وزین و سترگ استاد بیضایی که بگذریم ؛ این اثر شخصا برای من یکی از تاثیر گذار ترین و به یاد ماندنی ترین اثاری بود که دیدم ؛ کارگردان به بهترین شکل ممکن این اثر فاخر رو با کلام نافذ و طعنه آمیز خودش به روز رسانی کرده بود. ( اشاره به حکم تخلیه ، شهریه مدرسه غیر انتفاعی و ناهنجاریهای مختلفی که در سطح جامعه امروز شاهد هستیم و گریبانگیر همه و به خصوص قشر هنرمند هست ، به شکل کاملا هنرمندانه و قابل قبولی در گوشه و کنار متن جای داده بود. )
متاسافانه اجراها کاملا یکدست نبود ؛
علی عمرانی عزیز در مقام نویسنده اثر درخشان بود و کاملا تماشاگر رو همراه میکرد.
آقای امیر کاوه آهنین‌جان و سرکار خانم سناجو با لحن محکم و در عین حال طناز خودشون بی نقص بودن ولی ...
رامین ناصر نصیر عزیز رو تا حالا در اجرای تاتری ندیده بودم و حس کردم ایشون اونقدر که لازمه کار بود راحت و انعطاف پذیر نبودن و نقششون رو تا حدی تخت اجرا کرده بودن.
اقای سرابی از تمرکز لازم برخوردار نبودن و در زمانی که گفتگو بین شخصیت های دیگه نمایش در جریان بود کاملا از محیط اجرا دور بودن و یک نوع گنگی ... دیدن ادامه ›› و جدا افتادگی در لایه بیرونی در که معرض دید تماشگر بود دیده میشد.
متاسفانه جناب خطیبی هم این کار رو دست کم گرفته بودن و به وضوح یک نوع بی تفاوتی و خود برتر بینی نسبت به شخصیت کارگردان در اجراشون دیده میشد که از عمق و میزان تاثیر گذاری ایشون کم میکرد. ( با توجه به اجراهای دیدنی و زیبای آقایون در کارهای قبلی امیدوارم این مورد در ترانه های محلی جبران بشه. )
این اولین بار بود یک اثر با عنوان نمایشنامه خوانی رو میدیدم ( قبل از اون آرش صاد رو به این نام دیده بودم ولی فکر میکنم با در نظر گرفتن نوع اجرا - طراحی صحنه و لباس و ... - در این طبقه بندی جای نمی گرفت ) ، این اجرا برای من کاملا تجربه ای نو و فراموش نشدنی بود.

از استاد رحمانیان و گروهشون واقعا سپاسگزارم.

پ.ن : خطابه پایانی نویسنده با اجرای فوق العاده آقای عمرانی کوبنده و نفس گیر بود و فکر میکنم حداقل تا چند روز حال بیننده رو دگرگون میکرد .

- گفتگوهای دو نفره قطامه و ابن ملجم با لحن حسی و فریبنده، کار شده و پر قدرتشون که گاهی به ناز و نیاز تبدیل مشد و گاهی به بحث و جدل بین آمر و مامور واقعا پر کشش و زیبا بود.

- آقای آهنین‌جان رو برای اولین بار در این کار دیدم و حسرت خوردم که چرا ایشون هم مثل آقای مولایی انقدر کم کار هستند و با این همه توانایی، کمتر دیده شدن.

- در مورد خانم رحمانیان فقط میشه گفت : دختر کو ندارد نشان از پدر ... تو بیگانه خوانش نخوانش دختر ! ؛-)

- جناب سرابی به نظر میومد در اجرای امشب در بین حضار دنبال کسی میگشتن !؟

- همیشه دوست داشتم پرویز پرستویی عزیز رو از نزدیک ببینم ولی سلامی بکنم که بالاخره این اتفاق افتاد . از اون مهمتر اینکه من همیشه خانم نصیر پور رو جدی و تا حدی اخم آلود ! دیده بودم ولی خدارو شکر امشب ایشون کاملا شاد و خندون بودن و گرم صحبت با آقای کمال تبریزی و خانم غزل شاکری...
خدا رو چه دیدی شاید آقای تبریزی تصمیم گرفتن کاری بر اساس یکی از آثار محمد رحمانیان بسازن! ؛-)
من یه نکته ای دوست دارم راجع به بازی علی سرابی بگم که به نظرم اومده بود...میخواستم ببینم چقدر با من هم عقیده اید..
توی نمایشنامه چندین و چند جا کد اومده که بازی گر نقش اعرابی دوم بازیگر حرفه ای نیست و حتی شاید آماتور باشد! از طعنه هایی که اشکان خطیبی به او می زد برای "صدای نپخته" اش تا اینکه اون شخصیت همه اش به فکر روزنامه و حوادث روزمره زندگیه و حتی وقتی قرار بود مونولوگ علی ابن ابی طالب رو بخونه انقدر اعتماد به نفس نداشت و با صدایی بد تمام حس اون دیالوگ ها رو خراب کرد و می گفت نمی تونم تمرکز کنم وقتی تو فکر کرایه خونه امم(یا یه چیزی تو همین مایه ها)
حالا در اجرا هم ما شاهد این بودیم که علی سرابی همه اش به تماشاگران نگاه می کند... خیلی دیر به دیر صفحه نمایشنامه اش را ورق می زند یا از برگه آقای آهنین جان نگاه می کند.. حتی جایی به اشکان خطیبی زیر لب چیزی می گوید...
خب همه این ها برای من نشانه است که این یک بازی گر حرفه ... دیدن ادامه ›› ای نیست و به همین دلیل وقتی نقش را هم می خواند با صدای نپخته و بد و بدون حس می خواند...
به نظرم عدم تمرکز علی سرابی و افت شدیدی که در این نمایشنامه خوانی داشته عمدی و کاملن فکر شده بوده... چون همه ما بازی های مختلف او را چه در نمایشنامه خوانی و چه در صحنه تئاتر دیده ایم و می دانیم که چقدر در کارش جدی است..
۰۱ مرداد ۱۳۹۳
اشتباه از سمت من بوده و ازتون تشکر میکنم که لطف کردید که تذکر دادید تا تصحیح کنم ؛ من تمرین " آرش صاد " برای اجرا در کانادا
رو هم دیده بودم و ایشون در اون اجرا هم عالی بودن , امیدوارم هر روز و همیشه موفق و پیروز باشن .
من هیچوقت همچین جسارتی نمی کنم! ؛-)
۰۲ مرداد ۱۳۹۳
از شما ممنونم که لطف میکنید نوشته های معمولی من رو میخونید و نظر میدید.
سلامتی بر قرار و شادیتون پایدار و روزافزون.
۰۲ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش با پخش مستند گونه ای درباره انقلاب الجزایر شروع میشه و چقدر خوب تماشاگر رو برای دیدن اون آماده میکنه . بازی افشین هاشمی مثل همیشه عالی بود ولی بازی خانوم نوری در یک کلام دخشان بود ؛ چه در مقام رونکاو یا مصاحبه کننده ای با صدایی جذاب و گیرا که سعی میکنه به لایه های درونی شخصیت نوجوانی جوزده که در یک حالت ناخوداگاه مرتکب قتل میشه نفوذ کنه چه در مقام یک آناریشست انقلابی که خشونتش دامن خودش رو گرفته . نمایشنامه محکم و قوی استاد رحمانیان هم کلمه به کلمه و سطر به سطر ادم رو به فکر فرو میبرد ... طراحی صحنه و نوع اجرا هم کاملا ساده و در خدمت اثر بود و استعارات و معانی مورد نظر نویسنده رو منتقل میکرد.
کارگردانی افشین هاشمی هم کاملا حساب شده بود و نشون میداد چقدر خوب متن رو درک کرده و حس استیصال و مسؤولیت نسبت گناهی که شخصیتها مرتکب شده بودن رو به بیننده القا میکرد و اونها رو به همراهی و همذات پنداری وا میداشت.

از تمامی عوامل این نمایش ساده و در عین حال هنرمندانه ممنونم.

پ.ن : دیدن استاد رحمانیان و اشکان خطیبی عزیز و گپی کوتاه با اونها قبل از اجرای نمایش لذت تماشای "مصاحبه " روچندین برابر کرد...
من هم امشب اجرا را دیدم و موسیقی الجزایری درست قبل از ورود آقای هاشمی خیلی جالب بود :)
۲۶ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش پوزه چرمی مرثیه ایست برای دنیای مدرن و روابط حاکم بر انسانها و از بین رفتن ارزشها و اینکه چطور آنها را به قهقرا و انحطاط میکشد.

نمایش کوبنده شروع میشه : آهنگ Lux Aetterna ( دوستانی که قرابتی با سینما دارن میدونن این آهنگ موسیقی متن فیلم مرثیه ای برای یک رویاست که چه بجا و هوشمندانه انتخاب شده بود. ) و صدای اره برقی غرانی که انگار برای انتقام گرفتن از جامعه ماشینی و بی رحم روشن شده ؛ این صحنه به قدری از لحاظ اجرا قوی بود که یک لحظه با خودم فکر کردم نکنه آقای ولی زادگان با اون ماسک ترسناک و پیش بند خونی به قدری درگیر نقش بشن که بعد از اره کردن پایه صندلی دلشون بخواد اون رو روی تماشاگران امتحان کنن!
همه چیز نمایش از اجرای یکدست بازیگران و طراحی صحنه ساده - یک خانه محقر و فقیرانه - در عین حال در خدمت نمایش گرفته تا کارگردانی روان اون ، تاثیر گذار و بی نقص بود.
بهترین صحنه این کار از نظر من دکلمه ( شعر خوانی ) اشکان خطیبی بود که خیلی شاعرانه بلایی که اره برقی بر سر بدن انسان میاره رو تجسم بخشیده بود!

از تمامی عوامل نمایش به خصوص آقای کوشک جلالی بابت اجرای این نمایش ساده و بی ادعا و در عین حال جذابسپاسگزارم.

پ.ن : صدای سر کار خانوم ... دیدن ادامه ›› کاتوزی بسیار گیرا بود و فکر کنم یکی از عوامل انتخاب ایشون علاوه بر قدرت اجرای نقش همین مسئله بوده.

یک تشکر ویژه از آقای خطیبی بابت تهیه کنندگی این نمایش لازمه ، امیدوارم ایشون به کار تهیه کنندگی تاتر ادامه بدن .

گاهی وقتی منتظر اجرای نمایش هستی و حس کنجکاویت - در مورد من فضولی - قوی هست شایعات جالبی میشنوی : اینطور که بغل دستی من میگفت یکی از خانوم های هنرپیشه عزیز که تازه به خونه بخت رفتن به خاطر ساده زیستی و اهمیت عشق در زندگی ، مهریه 30000000000 تومانی آقای داماد رو با بی میلی قبول کردن! امیدوارم کانون زندگی همه هنرمند های عزیزمون مثل ایشون سرشار عشق و معنویت باشه ! تا در این راه الگوی همه ما باشن...
برای من که دو روز قبل نمایش زیبای " هیولا خوانی " رو از آقای یعقوبی دیده بودم این نمایش کاملا مایوس کننده بود : نمایشنامه ارزش توجه بیشتری داشت؛ تبدیل شدن یک سگ ولگرد به انسان نه تنها در یک نظام بولشویکی بلکه در هر جامعه دیگری میتونه به خودی خود دستمایه خوبی برای یه اثر ماندگار باشه ولی پرداخت سردستی نمایش همه چیز رو خراب کرد . بازیها همه در سطح استاندارد بودن نه چیزی بیشتر ( بازی آقای رضایی رو در ترانه های قدیمی با بازی ایشون در این تاتر مقایسه کنید ! حتی بازی خانوم کیخایی در نمایش دیگه ای که در حال حاضر به روی صحنه دارن ) البته نباید از حق گذشت که بازی بازیگر نقش سگ واقعا جز معدود نقاط قوت اجرا بود...
موسیقی نمایش با اون ریتم تکرار شونده و صدای سگ در پس زمینه کاملا آدمو یاد مارش های انقلابی مسخ کننده دوران شوروی سابق مینداخت...
طراحی صحنه اثر کاملا معمولی بود و کمکی به ارتباط بیشتر با اثر نمیکرد .
برای من به یاد ماندنی ترین صحنه نمایش صحنه پایانی بود که پروفسور و دستیارش تصمیم میگیرن سگ انسان نما رو به خود واقعیش برگردونن و سگ-انسان هر چیزی که به ذهنش میرسه با صدای بلندشعار میده... کاش میشد این عمل رو واقعا انجام داد اونوقت میدید که باید یک وزارت خونه رو به امور مربوط به سگ های ولگرد اختصاص میدادیم!
از حق نگذریم که نمایش پر استعارات خوب بود که شخصا از هیچکدوم به اندازه استفاده هیپوفیز و بیضه های جناب پوتین برای پیوند به سگ لذت نبردم چون ... دیدن ادامه ›› بعد از اتفاقات چند ماه گذشته در اوکراین و شبه جزیره کریمه کمتر کسی به اندازه ایشون لایق همچین پیوندی بودن! ( استفاده از روسری هم برای شخصیت های نمایش نکته جالبی بود مخصوصا برای جناب پلی گراف پلی گرافوویچ که با گذشت زمان رنگ روسری روشنش تیره تر شد و نوع بستنش هم تغییر کرد!)
کاش میشد از آقایون کارگردان خواهش کرد در یک زمان چند اثر رو به روی صحنه نیارن ؛ این مسئله جز بازخورد منفی روی نتیجه کار چیز دیگه ای به همراه نداره.

در پایان از تمامی عوامل این نمایش تشکر میکنم.

پ . ن . : این نمایش بدون در نظر گرفتن بعد اجتماعی - سیاسیش آدم رو یاد فیلم فرانکشتاین میانداخت.
یک نکته ظریف دیگه هم که خیلی زیرکانه بهش اشاره شده بود استفاده از تکنولوژی و بطور خاص تلفن همراه بود : چه برای فیلم برداری از تمامی مراحل ثبت پیشرفت علمی ( تبدیل سگ به انسان و بررسی مسائل مربوط به اون) چه برای سوء استفاده و ترور شخصیت فرد که واقعا تامل برانگیز بود . ( صحنه ای که سگ انسان نما دستیار پروفسور رو وادار میکنه میکنه پارس کنه ، التماس کنه و دکتر هم هر کاری اون میخواد میکنه در حالی که این صحنه ها توسط دوربین تلفن همراه ثبت میشه و بعدا هم میبینیم که مردم چطور روی اینترنت این ویدیو رو با ولع
تماشا میکنن و like میکنن!)
با جمله پرداخت سر دستی خیلی مواففم
تحلیل متن نمایش هم که درست هست
بازی ها هم در سطح استاندارد بودن هم موافقم
کلا با همه اش موافقم ;) فقط فکر نمیکنم بازخورد منفی داشته باشه
الان منم فکر میکنم هیولاخوانی بهتر بود
اگه رای بخوام بدم به این نمایش خوب میدم
به هیولاخوانی رای خیلی خوب رو میدم ;)
mer30
۲۳ تیر ۱۳۹۳
سلام از بنده اس شرمنده
اختیار دارین من که استفاده کردم کلی
در ضمن عذرخواهی میکنم به خاطر کامنت بی منطق قبلیم که بدون دیدن نمایش قضاوت کردم قول میدم تعصباتم کنار بذارم و عوض بشم بازم مرسی ;)
۲۳ تیر ۱۳۹۳
با سلام دوباره.
شما لطف دارید و خواهش میکنم عذر خواهی نکیند خانوم ؛ به هر حال هر کسی نسبت به یکسری چیزهای مورد علاقش خواهی نخواهی توجه خاص داره و نمیشه این حس رو کتمان کرد.
۲۳ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نمایش عالی بود؛ دیدنش رو به همه دوستان توصیه میکنم : بازیهای تاثیر گذار ، کارگردانی قوی ، طراحی صحنه و صدای فوق العاده و از همه مهمتر نمایشنامه قوی و گیرا ...
بهترین صحنه نمایش : رویارویی یونس و ترانه بامداد ... به قول یونس دست و پنجه نرم کردن دو هیولا ...
از تمام عوامل نمایش بابت این تجربه لذت بخش سپاسگزارم.
با سلام.
به جناب نعیمی عزیز و گروه بسیار خوبشون تبریک میگم برای اجرای زیبا و یک دستشون.
به نظر من بزرگترین نقطه قوت نمایش اجرای بسیار عالی موسیقی و طراح صحنه مثال زدنیش بود .
بازیها همه یکدست و زیبا بودن و انعطاف پذیری و هماهنگی بین بازیگرها مخصوصا در زمان انجام حرکات موزون چشمگیر بود.
ولی فکر میکنم کاش آقای نعیمی بعد از اجرای نمایش تحسین شده و فراموش نشدنی " سقراط " سراغ نمایشی با مضمونی دورتر نسبت به کار قبلیشون میرفتن ؛ اگر اجرای این نمایش رو با سقراط با بازی خیره کننده فرهاد آئیش در نقش اصلی مقایسه میکردید کاملا حس میکردید که نمایش حتی از لحاظ توالی صحنه ها تکراری هستن گرچه این مسئله لزوما به معنای ضعف نیست ولی امتیازی هم محسوب نمیشه.
( برای مثال صحنه گفتگوی سقراط و سافو و فاوست و مفیستو رو با هم مقایسه کنید یا صحنه سیاهچال در هر دو نمایش )
متاسفانه تنها نقطه ضعف نمایش زمان طولانی اون بود که باعث شده بود هر چه به انتهای اجرا نزدیکتر میشدیم با توجه به سنگینی متن فلسفی و استعاری ... دیدن ادامه ›› نمایشنامه ارتباط مخاطب کمتر شده و تمام تلاش بازیگران هم در رفع این مشکل کمرنگ بشه.
ریزه کاریهای ظریف و زیبای نمایش کم نبودن که به نظرم بهترین نمونه های اون استفاده استعاری از گوی های شیشه ای و حرکات پر معنی دلقک بود.
sanaz m.barin، راضیه حسنلو و امیر مسعود این را خواندند
نستوه و Farzaneh این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بدون توقع به دیدن فیلم رفتم به همین خاطر نا امید نشدم ... کاش یکی از آقای کیمیایی میخواست خودشون رو باز نشسته کنن... واقعا فیلم به یک کولاژ شبیه بود ، انگار خود ایشون هم حوصله نداشته و سعی کرده فیلم زودتر تمام بشه ... میشه گفت تمام داستان های فیلم نیمه کاره رها شد ... کیمیایی بزرگ به بازی های بی نظیر گرفتن از حتی نا بازیگر هاش معروف هست ولی مثل اینکه این فیلم جز استثناهاست : بازی بزن بهادر ها کاملا و تصنعی و خشک بود انگار دارن خطابه می خونن یا یه ترا‍دی یونان باستان رو بازی میکنن ... بازی آقای فروتن کاملا تخت و کلیشه ای بود و تنها نقطه قوت این قسمت بازی های عالی آقای پولاد کیمیایی و خانوم افشار بود که کمبود هارو جبران میکرد . آقای کیمیایی واقعا در زمینه دیالوگ نویسی شهری یا هر چیزی که اسمش رو بگذاریم استاد هستن که در فیلم هم این مسئله رو کاملا به رخ کشیدن ... از چندتا نمای ناب فیلم هم نباید گذشت مثل لاله زار توی شب بارونی ...
ترفند استفاده از شیشه مات در صحنه مربوط به زد و خورد هم ایده نویی بود حیف که با اجرای سر دستی خراب شد.
همیشه می دونستم آقای کیمیایی عاشق فیلم و سینما و موتور و قهرمان تنهاست ولی برام جالب بود که ایشون در این فیلم با بردن موتور سنگین پای پرده سینما اونم در حال پخش فیلم وقتی یکی از قهرمانای تقریبا تنها به تماشای یه فیلم که یکجورایی حدیث نفسشه نشته این حسو به حد اعلا میرسونه.
از آقای کوشک جلالی تشکر میکنم، واقعا حس خوبیه که بدون توقع به دیدن تاتری بری و در نهایت با رضایت تمام ( و از اون مهم تر حس سورپریز شدن ) بیرون بیای.
بازی ها عالی بود مخصوصا اجرای بی نقص آقای مولایی ؛ ایشون رو قبلا در خدای کشتار دیده بودم ولی اینجا یک چیز دیگه بودن!
دیدن این نماش بی ادعا در عین حال خیلی خوب رو به همه دوستان توصیه میکنم !
آقای کوشک جلالی بازم از شما ممنونم.
آوا فیاض (avafayyaz)
خوش اومدین
۱۴ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام.
میشه لطفا یکی توضیح بده که چرا در تمام اجراها بخش میانی تا ردیف 6 خرید ناپذیره؟
Farzaneh این را خواند
مینا ابراهیمی این را دوست دارد
گروه همیاری (support)
درود بر شما
درباره این بخش هنوز تصمیم گروه محترم اعلام نشده است.
۱۲ تیر ۱۳۹۳
ممنون جناب روزبه عزیز و بزرگوار؛ از محبت و حسن نظری که نسبت به من دارید، بسیار سپاسگزار شما هستم. من هم متقابلا" همین حس را نسبت به نوشته های جنابعالی دارم. سپاس از این همه احساسات مثبت شما و ممنون از حس خوبی که منتقل می کنید. به امید دیدن نمایش های خوب و لذت بردن از آنها و خواندن نقدها و نظرات ارزشمند شما.
به امید دیدار و با آرزوی بهترین ها
۲۶ تیر ۱۳۹۳
ماه بانو واقعا نمیدونم چطور باید پاسخ بدم، فکر میکنم سکوت و یک لبخند بهترین جواب برای حس لطیف و زلال شما باشه.
من هم مثل شما به این امیدم ...
۲۶ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید