در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال هستي فلاح | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:55:12
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
هستي فلاح (hastifallah)
درباره نمایش دجال i
خسته نباشید
واقعا اجرای فوق العاده ای بود از همه لحاظ
فرم، صدای بچه ها، نورپردازی، میزانسن ها و همه چی واقعا عالی بود و به شدت پیشنهادش می کنم واقعا
خیلی خسته نباشید می گم به همه ی عوامل
درخشان بودین♥️
ممنونم که مارو مهمون چشمای زیباتون کردید🍀
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درختی نیست که مرگ نباشد
هوایی نیست که مرگ نباشد
پرنده ای نیست که مرگ نباشد..
-
دلم می خواد هزاران خط بنویسم اما نه می دونم از کجا شروع کنم و نه می دونم که به کجا ختمش کنم.
اجرا از همون اول منو میخکوب کرد به صندلی. موزیک ها و حرکات فرم طراحی شده طوری نفسم رو می برید که اغراق نکردم اگر بگم که گاهی نفس کشیدن یادم می رفت و یه جاهایی حتی این هیجان و وجد رو روی بازوی دوست بیچاره م خالی می کردم 😄
هرچی فکر کردم هیچ ایراد و نقصی نتونستم ... دیدن ادامه ›› پیدا کنم
فکر می کنم مدت ها بود که همچین اجرایی ندیده بودم.
قطعا کار راحتی نیست هماهنگی این همه بازیگر و چه بازیگرانی =) کاش فرصتی بود تا به تک تکشون یه خسته نباشید بزرگ می گفتم. اصولا وقتی مدت زمان کار زیاده، استرس این رو دارم که ریتم وسطش بیوفته و دیگه آخرای اجرا مخاطب رو نکشه، و آخرین تجربه م هم از این قضیه تئاتر پیش از کشتن بود.
اما این اجرا... حتی بعد از ٩٥ دقیقه هم دلم نمی خواست تموم شه =))
بدن ها، بیان ها، فرم ها، طراحی های صحنه و لباس و نور و ... همه چی به بهترین شکل خودش بود.
تک تک بازیگران روی صحنه درخشیدن و براشون آرزوی بهترین ها رو دارم و این اجرا رو به شدت توصیه می کنم.
فکر کنم بیشتر بسنده کردم به وصف حال درونی خودم، چرا که هنوزم وقتی بهش فکر می کنم هیجان نمایش قلبم رو به تپش میندازه.
خسته نباشید می گم به تماااااامی عوامل اجرا. ✨
سعی می کنم به زبان عامیانه بنویسم.
قطعا اگه با نمایشنامه ها و کاراکتر ها ارتباط داشته باشید، خیلی راحت تر می تونین با اجرا ارتباطِ لازم رو برقرار کنید.
دروغ چرا برای خودِ من دیدن این اجرا یک توفیق اجباری بود که اصلاً هم بابتش پشیمون نیستم.
در ادامه ی حرفم بگم که حتی اگر با کاراکترها و موضوعیت داستان آشنایی نداشته باشید، به عنوان مخاطب کاملا می تونین از قاب های نمایش و گریز هایی که به زندگی امروزه ی خودمون زده میشه لذت ببرید.
کنایه های کار به وضعیتِ جامعه ی امروزی به طور واضحی بیان میشن. در لفافه نیستن و پیچیدگی خاصی ندارند و بلافاصله بعد از شنیدنشون متوجه میشید که اشاره ی مستقیم به چه چیزی هستن و صد البته که همچین تطبیق های هوشمندانه ای رو خارج از لطف نیست که بهش بپردازید.
دیالوگ های "جنگ ده ساله"، "استبداد کردن"، "بیان عدم رضایت قشر ضعیف جامعه از غذاهای خودشون و حتی دزدیده شدن غذاهاشون" و در واضح ترین شکل ممکن "از خون جوانان وطن لاله دمیده"، کاملا لحظه ای شمارو از دنیای یونان باستان به دنیای امروزی ایران خودمون پرت ... دیدن ادامه ›› میکنه :))
طولانی بودن اجرا میتونه کمی ضعف محسوب بشه. به شخصه آخرای اجرا منتظر بودم که هر کدوم از مونولوگ ها دیگه مونولوگ پایانی باشه.
اجرای تمیزی بود و در کل به خوبی همه از پسش براومده بودن.
ممکنه کمی گیج کننده باشه اما با دید باز به نمایش نگاه کنید و سخت نگیرید، کم کم جریان دستتون میاد:)
قاب هایی که در طول اجرا ساخته می شد فوق العاده بود به طوری که دلم می خواست لحظه به لحظه ـش رو ثبت کنم.
توانایی و تعادل و هماهنگی بازیگر هارو هم واقعا نمی شد نادیده گرفت و مشخص بود که هرکدومشون به طرز عجیبی روی بدن و بیان و تعادلشون کار کرده بودن، فرقی نمی کرد که چه قدر در اجرا نقش داشته باشن. همشون از مهارت کافی برخوردار بودن و میزان تسلطشون ستودنی بود.
موزیک و نورپردازی و ساند افکت ها و.. به طور کل بازهم میگم که اجرای فوق العاده تمیز و کم نقصی بود که به ندرت میشه ازش انتقاد کرد.
به تمامی عوامل این اجرا خسته نباشید می گم🙏
خوشحالم که بالاخره فرصت مهیا شد که من درباره ی این نمایش بنویسم . قطعاً دیدن این اجرا توی اولویتم بود و فرصتش پیش نمی اومد اما پریشب به دیدن این اجرا نشستم .
نمی دونم وقتی که اجرا تموم شد ، فقط من انقدر احساس پوچی داشتم یا همه مثل من بودن ؟! احساس می کردم اجرا برام تو خالیه و مداماً فلش بک زده می شد به اجرای جوجه تیغی و مداماً بازپرسی ، درست مثل برنامه ی ممیزی آقای آقاپور (اگه اشتباه نکنم، حضور ذهن ندارم)
نکته ی بعدی ای که میخوام بهش اشاره کنم اینه که اخیرا حس می کنم هر اجرایی که می بینم ، بی شباهت به یک نمایش رادیویی نیست . یعنی صرفا شما با "ندیدن" و تنها "شنیدن" نمایش ، چیزی رو از دست ندادی :)) باز خداروشکر آقای صالحی همون چندتا اکت رو روی صحنه داشت .
هرلحظه منتظر بودم اجرا به اتفاقی که باید برسه و شاید هنوز اصل داستان مونده ، که متاسفانه این انتظارم به پایان نمایش ختم شد.
الانی که این نمایش رو دیدم ، حس میکنم با ندیدنش هم چیزی رو از دست نمی دادم . اجرا برام پر از خالی بود . پر از دقایقی که صرفاً فقط "پُر" شده بود . یک بازپرسی که تا انتها ادامه پیدا می کرد و گاهی گریزی هم به مخاطب میزد که " به خاطر مردم. واسه تو اومدن پول دادن " :/
نکته ی بعدی این که من واقعا در این موارد آدم دگمی نیستم . بحث خندیدن و شوخی باشه از همه هم بیشتر می خندم . نمی تونم هم بگم نخندیدم ، اما ... دیدن ادامه ›› سوالی که به شدت ذهنمو درگیر کرده اینه که آیا واقعا باید شوخی های جنسی توی همه ی نمایشا باشه تا خنده ی مخاطبو بگیره ؟😅 از در سالن که اومدم بیرون ، خدارو شکر کردم که پدر و مادرم رو با خودم نیاوردم . حس می کنم کمی از حد گذشته و نا لازم بود . چه بسا که این روزا همه میدونن چی بگن که مخاطب فقط"بخنده". حالا شده به هر قیمتی =))

در کل از بطن اجرا نکات خوب و تسلط مناسب به دیالوگ هارو میشد دریافت اما با نگاهی اجمالی ، واقعا خیلی از تصوراتم دور بود . اما از حقیقتِ تلخی که در بطن نمایش گنجانده بودند نمی شد گذشت اما پتانسیل بیشتر از این هارو داشت . جا برای اکت های بیشتر ، بازی های بیشتر ، داستان پرمغز و پر ملات تر و پر تر .
در آخر سخنی دارم با بینندگان محترم

عزیزااان !:)) این همه اصرار به فیلمبرداری از کجا میاد ؟ خب بردار من خواهر من نکن !=)) حالا به کجای دنیا برمیخوره عکس و فیلم نگیری از صحنه ؟ اگه مخاطب واقعی و طرفدار تئاتری ، صرفا به جو اون مکانی که درونش قرار گرفتی احترام میذاری دیگه . که چی بشه حالا . عزیزِ جلویی من یه جوری نامحسوس مشغول فیلمبرداری بود که لحظه ای فکر کردم اگه این میزان از دقت رو من توی تقلب هام در امتحانات می ذاشتم قطعا نمره ای پایین ١٩ در کارنامه م قرار نمی گرفت . وا بده دوست عزیز :))

خسته نباشید میگم به همه ی عوامل محترم نمایش جوجه تیغی ♥️
پر از بغض و درد
در انتها وقتی می خواستم پوستر رو امضا کنم ، کنار امضام هم نوشتم : درد .
کل سه طبقه رو می رفتم و روحم هر لحظه بیشتر درد می کشید .
تنها نقدی که می تونم به این پرفورمنس داشته باشم اینه که گاهی صداها درهم می شد و همزمانی صداها ( صدای بازیگر ها + موزیک ) باعث می شد برخی از دیالوگ ها نامفهوم بشه .
پر از اشک بودم /
با چشمای اشکی اتاق به اتاق می رفتم و یه چیزی که خیلی به قلبم نشست ، مهرِ بازیگران کار بود که با دیدن من ، بغلم می کردن و بابت شرایط موجود باهام اظهار تاسف می کردن .
درد رو توی گوشه به گوشه ی ساختمون می شد پیدا کرد
آقای طیران قبل از اجرا راست گفتن که هیچ چیز خوشایندی در این اجرا وجود نداره ..
تعامل ... دیدن ادامه ›› بازیگرها با مخاطب چیزی بود که باعث می شد بیشتر توی فضای اجرا دخیل بشی .
متفاوت ترین اجرایی بود که دیدم و الحق که به خوبی از پسش بر اومده بودن .
دیدن ژستن رو بسیار بهتون توصیه میکنم که اصلا خالی از لطف نیست . گاهی فکر کنم لازمه بهمون یادآوری بشه که : چیزی که نکشتت قوی ترت می کنه و همچینن لازمه یادمون بیاد که چه روزایی رو از سر گذروندیم که الان اینجاییم و چه جوری دووم آوردیم اون روزها رو =))
گاهی ممکنه از شدت تلخ بودن عکس ها حتی توان راه رفتن رو از دست بدید ، اما می ارزه . هیچوقت ژستن رو فراموش نمیکنم و از دیروز که دیدمش ، با همون حال غریب که از سالن اومدم بیرون ، دیدنش رو به همه توصیه کردم .
و کیف کردیم از هم صحبتی با خود آقای طیران . و حتی ورود و خروجی که برنامه ریزی شده بود
"انتظار که ندارید از محلی که متولد شدید خارج بشید ؟ صد سال گذشته . باید از سردخونه برید بیرون"
و صحبتم رو با یکی از نوشته های سانسور شده ی نمایش به پایان می رسونم و صد البته که خسته نباشید میگم به همه ی عوامل این اجرا .

"پس چرا ما از مردمان زمان جنگ هم غمگین تریم ؟"
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هستي فلاح (hastifallah)
درباره نمایش ژَستَن i
پر از بغض و درد
در انتها وقتی می خواستم پوستر رو امضا کنم ، کنار امضام هم نوشتم : درد .
کل سه طبقه رو می رفتم و روحم هر لحظه بیشتر درد می کشید .
تنها نقدی که می تونم به این پرفورمنس داشته باشم اینه که گاهی صداها درهم می شد و همزمانی صداها ( صدای بازیگر ها + موزیک ) باعث می شد برخی از دیالوگ ها نامفهوم بشه .
پر از اشک بودم /
با چشمای اشکی اتاق به اتاق می رفتم و یه چیزی که خیلی به قلبم نشست ، مهرِ بازیگران کار بود که با دیدن من ، بغلم می کردن و بابت شرایط موجود باهام اظهار تاسف می کردن .
درد رو توی گوشه به گوشه ی ساختمون می شد پیدا کرد
آقای طیران قبل از اجرا راست گفتن که هیچ چیز خوشایندی در این اجرا وجود نداره ..
تعامل ... دیدن ادامه ›› بازیگرها با مخاطب چیزی بود که باعث می شد بیشتر توی فضای اجرا دخیل بشی .
متفاوت ترین اجرایی بود که دیدم و الحق که به خوبی از پسش بر اومده بودن .
دیدن ژستن رو بسیار بهتون توصیه میکنم که اصلا خالی از لطف نیست . گاهی فکر کنم لازمه بهمون یادآوری بشه که : چیزی که نکشتت قوی ترت می کنه و همچینن لازمه یادمون بیاد که چه روزایی رو از سر گذروندیم که الان اینجاییم و چه جوری دووم آوردیم اون روزها رو =))
گاهی ممکنه از شدت تلخ بودن عکس ها حتی توان راه رفتن رو از دست بدید ، اما می ارزه . هیچوقت ژستن رو فراموش نمیکنم و از دیروز که دیدمش ، با همون حال غریب که از سالن اومدم بیرون ، دیدنش رو به همه توصیه کردم .
و کیف کردیم از هم صحبتی با خود آقای طیران . و حتی ورود و خروجی که برنامه ریزی شده بود
"انتظار که ندارید از محلی که متولد شدید خارج بشید ؟ صد سال گذشته . باید از سردخونه برید بیرون"
و صحبتم رو با یکی از نوشته های سانسور شده ی نمایش به پایان می رسونم و صد البته که خسته نباشید میگم به همه ی عوامل این اجرا .

"پس چرا ما از مردمان زمان جنگ هم غمگین تریم ؟"
هستي فلاح (hastifallah)
درباره نمایش شب شک i
نظرات مختلفی درباره ی نمایش وجود داره که خب از یه جایی به بعد سلیقه یه سری چیزارو حکم می کنه . من سیزن سه این نمایش رو رفتم . ردیفی که ما نشسته بودیم تقریبا ردیفای آخر بود. کاری ندارم که نمایش بداهه ست و اجراش چه قدر می تونه سخت یا غیرقابل پیش بینی یا هرچی باشه ، اما به هر حال دیگه نمی تونیم بگیم بازیگر حق داره در همچین اجرایی مولفه های دیگه ش رو ، از جمله بدن و بیان رو زیر پا بذاره. بدن که هیچی اما من نمی دونم چندبار توی اون سالن تمرین کردن و نمی دونم آیا هیچوقت مطمئن شدن که صداشون آیا به کل سالن می رسه یا خیر ؟؟
اگر دیالوگ طنزی گفته می شد فقط صدای خنده ی ٥ ردیف اول بلند می شد و ما این گونه هیچی نمیشنیدیم !:))
شبی که ما رفتیم اجرارو ببینیم آقای سجاد افشاریان هم مهمون اجراشون بود . حیرت زده از این بودم که حتی آقای افشاریانم صداش به گوش ما نمی رسید . :))
به هر حال این که این اجرا سلیقه ی من نبود و من از بداهه بودنش خبر نداشتم و رفتارِ بد و ناپسند بازیگران در خارج از فضای نمایش ، همه با هم دست به دست هم دادند که من حقیقتاً این اجرارو به کسی توصیه نکنم .:))
بازیگران این کار حتی انتقاد پذیری لازم رو در مورد اجراشون نداشتند و بعد از کامنت های تیوال متوجه شدم گویا با همه همین رفتار رو داشتند که بعید می دونم اخلاق پسندیده ... دیدن ادامه ›› ای باشه !!
دیگه بگو اجرارو تو نپسندیدی ، سبک دادائیسم بوده تو نفهمیدی ، بداهه بوده تو نمیفهمی ، عدم بیان و صدای نامناسب هم از شاخصه های این اجرا قراره محسوب بشه ؟:)))))
توقع دیگری داشتم و با چیز دیگری مواجه شدم .
افراد بسیاری اون شب میخواستن وسط اجرا از سالن برن بیرون و صدای نارضایتی مردم هم کنار گوش ما در کنار بقیه ی ایرادات ، مزید بر علت بود !
و نکته ی بعدی اینه که فکر می کنم باید ذکر بشه که متنی که کاندید جایزه شده برای این اجرا نیست !! لیست کاندید ها و جوایز تا حد زیادی گول زننده ست .
به هر حال نخواستم کاملاً ضد این اجرا حرف بزنم یا بیام توی چند عبارت " افتضاح بود ، اصلاً توصیه نمی کنم و.." از این دست حرف ها خلاصه ش کنم .
خیره ایشالا D:
خسته نباشید میگم به همه ی عوامل .
دادائیسم آهسته بوده :))
شوخی 🏵️
۰۲ تیر ۱۴۰۱
فرزاد جعفریان
دادائیسم آهسته بوده :)) شوخی 🏵️
به عنوان یک نفر عادی، خیلی شاید عادی معنی دادائیسم را نفهمیدم
با اجازه جستجو و بهره را به اشتراک گذاشتم
https://www.honarist.com/2020/03/19/dadaism/
۰۲ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مدت ها بود که دلم می خواست برای بک تو بلک بنویسم و این حس رو تا ابد اینجا موندگار کنم اما حقیقتاً بعد از هر بار دیدنش ، ترجیح می دادم با خودم و حسی که بعد از بک تو بلک درون قلبم موندگار می شه خلوت کنم .
بارها گفتم و باز هم می گم که من به بک تو بلک ، به چشم یک تراپی نگاه می کنم . به چشم جلسات مشاوره . هربار که از سالن یک شهرزاد میام بیرون دوباره میام توی تیوال و باز هم بلیتش رو می خرم . چرا که روحم به دیدن بک تو بلک اعتیاد پیدا کرده و در راستای آرامش ، به دیدنش پناه می برم .
کاری ندارم اگر هر انتقادی به این اجرا شده ، چه عادلانه و چه ناعادلانه .
تک تک لحظه های این اجرا رو می شه با پوست و گوشت لمس کرد. میشه با چشمای اشکی خندید .
بک تو بلک تورو با خود خود واقعیت مواجه می کنه . همون خودی که هممون مدت هاست در انفرادی وجودموم حبسش کردیم . همون خود درونمون که درست مثل علی تنهاست..
توی ده دقیقه ی انفرادی پایان نمایش ( که نمی دونم چطور بعضیا دلشون میاد توی اون ده دقیقه کله شونو بکنن توی گوشیشون ! ) ، تو به قعر وجود خودت میرسی . به همون خودِ واقعیت .
اولین باری که توی اسفند ١٤٠٠ این اجرارو قرار بود ببینم ، فکر نمی کردم که یک فرد با دو تا صدا و یک چهارپایه ، بتونن ... دیدن ادامه ›› ٧٠-٨٠ دقیقه منو با خودشون همراه کنن اما جوری من رو جزئی از خودشون کردن که حالا بلیت اجرا برای بار ششم توی دستمه .
علی خودِ ماییم . همه ی ما ، که توی زندان درون خودمون حبس شدیم و برای بقا می جنگیم و دل بستیم به ساده ترین کارها که احساس زنده بودن کنیم ، مثل علی که روزی هزاربار نوشته های روی خمیر دندونو می خونه ..
هربار که می رم اجرارو می بینم ، توی اون ده دقیقه روحم به زنده ترین و خالص ترین حالت ممکنش می رسه . هر بار گریه امونم رو می بره اما ارزش حس و حال بعد از اجرا رو داره . از در سالن که میام بیرون احساس سبکی مفرطی دارم . احساس آزادی ، اما موقت:))
اگه امکانش برام فراهم میبود شاید هرشب به تماشای این اجرا مینشستم . با تک تک دیالوگ های این نمایش می شه زندگی کرد که البته این توانایی سجاد افشاریان رو در نویسندگی میرسونه . دیالوگ ها گویی تمام حرف هایین که همه ی ما در طول زندگیمون میخواستیم بزنیم اما نمیدونستیم چطور کلمات رو کنار هم بچینیم تا حق مطلب ادا بشه .
از زمان شرقی غمگین دنبال کننده ی پر و پا قرص سجاد افشاریانم و شاهد پیشرفتی که توی بک تو بلک به شدت هویداست و نشون دهنده ی میزان شایستگی و توانایی سجاد افشاریانه .
و در نهایت شش ماه و چه بسا بیشتر ، هر شب زندگی کردن روی اون صحنه ، تک و تنها ، کار ساده ای نیست و گمان نمیکنم که هرکسی از پسش بربیاد .
احسنت و خسته نباشید می گم به تمامی عوامل این اجرا و بک تو بلک رو به شدت توصیه میکنم به هرکسی که هنوز این اجرا رو ندیده / روح هممون به دیدن بک تو بلک نیاز داره .
🤟
حالا من باید برای چشمهایت “و ان یکاد” بخوانم:
“وَ یَقولونَ اِنَّهُ لَمَجنون”
مجنون منم این روزها در میانِ میان وعده های جنون.
“وَ ما هُوَ اِلّا ذکرُ لِلعالَمین” مجنونم! مرا وعده دیداری بده در یک صبح به بوسیدن دستهات……

"سجاد افشاریان"
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
چقدر خوب و کامل نوشتید...
تک تک جملاتتون قلبم رو لمس کردن، چون من هم دقیقا همین احساسات رو تجربه کردم.
احساساتی که برای همیشه یکسری دیدگاه هام رو درباره زندگی تغییر دادن...
پذیرش ماهیت رنج آورِ زندگی خیلی درد داشت اما با کمک این نمایش برام راحت تر شد و من تا همیشه این کوله بار از تجربه دو بار دیدنِ بک تو بلک رو با عشق به همراهِ خودم حمل ... دیدن ادامه ›› خواهم کرد.

پ.ن: از خوبِ روزگار، خوندن کتاب "زنده باد زندگی" تو مترو درباره زیست رنج آورِ فریدا و در مسیر رسیدن به پردیس تئاتر شهرزاد این قاب غمناک اما زیبای پذیرش رو برام کاملتر کرد...
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
حالا من باید برای چشمهایت “و ان یکاد” بخوانم: “وَ یَقولونَ اِنَّهُ لَمَجنون” مجنون منم این روزها در میانِ میان وعده های جنون. “وَ ما هُوَ اِلّا ذکرُ لِلعالَمین” مجنونم! مرا وعده دیداری ...
آخ آخ ..
حالا من در خانه راه می روم و هوایی که تو جا گذاشتی را نفس می کشم . آخر کجا روم که یادت نباشد و یادت نیایم :))
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید