در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال شایان زرکش | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:02:31
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اول از همه باید از اسماعیل گرجی بگم که جدا از بدن و بیان قوی و صدای خوب و توان خوانندگی که به عنوان ابزار بازیگری به کمال داره،انرژی و آنی داره ... دیدن ادامه ›› که وقتی از روی تخت بلند میشه نمایش هم باهاش بلند میشه و کار جون میگیره
درباره خود اثر هم که درباره زایش اسراییل به طور خاص و زایش شر و بازتولیدش در خاورمیانه به طور عام هست با ارجاع به داستان فاست و فروش روحش به مفیستو و فیلم بچه رزماری رومن پولانسکی و استفاده از فضاسازی اکسپرسیونیستی.با اینکه ارجاعات کار گل درشت است و بعضی نام‌گذاری‌ها مثل رومئو برای شخصیت عاشق توی ذوق میزنه ولی در کل اثری دیدنیست که میشود در موردش گفتگو کرد.
دکتر سروش استاد ارتباطات دانشکده خبر در کلاسهای فن بیان همیشه در مورد " آن" داشتن افراد صحبت می کردن که قدرت جادو دارن حتی بدون صحبت کردن می تونن اطرافیانشون تحت تاثیر قرار بدن و چه خوب اشاره کردین به آن جناب گرجی! حضورش در صحنه به تنهایی همون انرژی مغناطیسی پوستر نمایش رو پخش می کنه!
چون به فیلم بچه رزماری اشاره کردید با اجازه یه توضیح برای دوستان می یارم:

فیلم بچه رزماری Rosemary’s Baby به کارگردانی رومن پولانسکی Roman Polanski داستان زنی به نام رزماری است که با همسرش گای به آپارتمانی ... دیدن ادامه ›› با ظاهر گوتیک در دل شهر نقل مکان می‌کنند. اتفاقات عجیبی در اطراف زندگی او رخ می‌دهد، از برخورد‌های عجیب همسایه‌شان که پیرمرد و پیرزنی هستند گرفته تا کور شدن بی دلیل بازیگر رقیب شوهرش.
رزماری به پیرمرد و پیرزن همسایه علاقه‌ای ندارد اما به اصرار شوهر خود به خانه آن‌ها می‌رود. اما به نظر می‌رسد همسر رزماری، گای به آن‌ها علاقه‌ای زیادی دارد و هر شب به خانه‌شان می‌رود. یک شب رزماری کابوسی می‌بیند و صبح آن روز متوجه می‌شود که حامله است اما روز به روز لاغرتر می‌شود و احساس بسیار بدی دارد.
پزشک او نیز در کمال تعجب به او اجازه خواندن کتاب‌های بارداری را نمی‌دهد و او را وادار می‌کند تا فقط از قرص‌هایی که خودش تجویز می‌کند مصرف کند. رزماری روز به روز به همه چیز مشکوک‌تر می‌شود و به دنبال حقیقت به دور و بر خود توجه بیشتری نشان می‌دهد. او متوجه ارتباط تمام افراد دور و برش حتی شوهرش با یک فرقه شیطانی می‌شود.

پس از به دنیا آمدن فرزندش به او می‌گویند که مرده است. رزماری صداها‌یی از آپارتمان کناری خودشان می‌شنود. به آن جا می‌رود و بعد از رفتن به آن‌جا تمام افرادی که می‌شناسد را می‌بیند که در خانه جمع شده‌اند. سپس کالسکه بچه‌ای را میبیند که بچه رزماری است.

وقتی نزدیک کالسکه می‌شود می‌بیند که او فرزند شیطان است و اینجاست که متوجه می‌شویم تمام مدت رزماری بچه شیطان را در شکم خود پرورانده است.

فیلم بچه رزماری فیلمی در ژانر ترسناک روانشناسانه، محصول سال ۱۹۶۸ به کارگردانی رومن پولانسکی است.
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
این رو هم من اضافه کنم که فیلم از روی کتابی به همین نام نوشته آیرا لوین ساخته شده و انتون لاوی هم بنیانگذار کلیسای شیطانیه
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
شایان زرکش
این رو هم من اضافه کنم که فیلم از روی کتابی به همین نام نوشته آیرا لوین ساخته شده و انتون لاوی هم بنیانگذار کلیسای شیطانیه
مرسی به خاطر اشاره به اسم انتون لاوی از دیشب تو ذهنم بود سرچ کنم🙏🏻🌹
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد از احتمالات و اسب‌های انباری و آلنده به امید پوکر چهارسو به دیدن این نمایش رفتم که متاسفانه برآورده نشد نمایش سگ‌ها و... داستان تجاوز به ... دیدن ادامه ›› زنان و بهره‌کشی جنسی در جنگ را قرار است تعریف کند که با توجه به موضوع و سانسور تبدیل به شیر بی یال و دمی شده که توانایی اثرگذاری و درگیر کردن احساس مخاطب را ندارد.
جدای از این داستانی هم وجود ندارد و چند خرده پیرنگ یک خطی کل خط روایی را تشکیل می‌دهد و بیشتر قرار است از طریق حرکت و موسیقی و تشکیل قاب‌های بصری مخاطب را تحت تاثیر قرار بدهد که حداقل برای من این اثرگذاری را نداشت. در انتهای کار وقتی که بولدوزر در حال خاکبرداری هست را دوست داشتم با این که از نظر منطقی همه نباید در یک گور قرار داشته باشند. البته با فرض اینکه اینها در یک گور جمعی هستند که در حال نبش شدن است و این برداشت من، که شاید درست هم نباشد
خانم خالقی خودشون گفتن که کار به شدت دچار سانسور شده متاسف شدم واقعا.
کاش مخاطب با درک شرایط کار خوب رو به خاطر سانسور وشرایطی که گروه توش نقشی نداره کنار نگذاره.
خودم دوست دارم کار و ببینم و پشت این گروه رو خالی نکنم. البته توقعم رو تا حد زیادی با توضیحاتتون اوردم پایین.

۱۷ شهریور ۱۴۰۱
علی محتشمی
بله ایشون توضیح دادند که کارشون با حذف و تعدیل زیادی مواجه بوده. مثل اینکه بنده رمانی چاپ بکنم و اولش توضیح بدم که رمان من کلا دچار سانسور شده و اینکه میخونید اونی نیست که من نوشتم اما شما بیاید ...
سپاسگزارم
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
زهره مقدم
من خودمو جای گروه میگذارم و میبینم بعد از هزینه ها و تمرین هایی که انجام شده این تصمیم راحتی نیست. الان با تصویب قانون جدید مجوز قبل از شروع تمرین باید داده بشه پس این گروه ابتدا مجوز داشته ...
بهرحال ما بیرون داستان هستیم و سختی هایی که این گروه درگیرش بودن رو شاید درک نکنیم و اینجا متوجه میشیم که چقدر کار سختی هست رسول اف و پناهی بودن.
با آرزوی موفقیت برای تیم اجرا .... پاینده باشید
۲۰ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تئاتر هنر اجراست و پیش از کشتن هم اجرایی هنرمندانه است که از تمام عناصر مانند نور،موسیقی،لباس،طراحی حرکات و میزانسن در صحنه و ایده‌های خلاقانه در اجرا به خوبی استفاده میکند ریتم درستی دارد و.....ولی با تمام این احوال تبدیل به اثری کامل نمی‌شود
در واقع پیش از کشتن بیشتر شبیه یک کلاژ است مجموعه‌ای از تصاویر زیبا به شکل قطعاتی از یک پازل درهم‌ریخته که در صورت مرتب کردن هم تبدیل به یک تصویر یک دست نمیشود به طور مثال صحنه مسموم کردن الکترا که کارکرد داستانی ندارد به جز گفتن جملات قصار در باب گوشت خوار بودن انسان و شیر یا گرگ بودن در زندگی و....در کل جای بحث بسیار است و اینکه درباره یک اثر هنری بشود صحبت کرد خودش یک نکته مثبت است
اطناب ممل و ایجاز مخل نسبت واژگان به مفهوم است بدین معنا که اگر زیاد باشد حوصله سربر است و اگر کم، ناقص و نارسا و در صورت تناسب میشود اعتدال کلام
نمایش سه دقیقه به زمستان نماد همین تعریف است بدون زیادی گویی و در کمال ایجاز با احترام به هوش مخاطب، تاریخی به وسعت ۴۰ سال را در کمترین زمان تعریف میکند آنهم با کمترین عناصر نمایشی یعنی بدون دکور،آکساسوار،نور و تنها باموسیقی و افکت.
به علاوه اینکه داستان زندگی ۳ نفر و ۳ تیپ و حتی به نظر من ۳ نسل(۷۰،۶۰،۵۰) است که ۳ فصل مختلف دارند ولی زمستان سرنوشت یکسان همه است.حتی با وجود فرصت دوباره برای برگشتن و تغییر دادن مسیر زندگی بازهم سرنوشت محتوم رسیدن زمستان است چرا که از این قفس ساخته شده از جبر تاریخی و جغرافیایی توان فرار نیست و در انتها طنین جیغ‌های استیصال آمیتاست از رسیدن زمستان که تنها ۳ دقیقه به آن باقی مانده.
و البته دوباره بهار(به یاد فیلم کیم کی دوک) شاید در دنیایی دیگر.
شایان زرکش (u.y0ty4q)
درباره نمایش شورایی بلوبری i
ایده انتخاب در مسیر داستان‌ و فرجام‌های متفاوت و درخت سرنوشت نمونه‌های خوبی مثل فیلم mr nobody داره که میشه بهش ارجاع داد
اما در نمایش بلوبری اگر این ایده ازش گرفته شود چیزی که باقی میماند مونولوگی از داستانکهایی دم دستی و کلیشه‌ای است که توسط بازیگر اصلی اجرا میشود و تعدادی اجراگر که بود و نبودشان تاثیری ندارد و دیگر هیچ
متاسفیم که تجربه ما مورد پسند شما نبود و سپاس بابت حضورتون 🌷😊
۲۹ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اما قدر بودا! بچه «سرپولک»، خوش پروپی، فنی. دس
توهای بی نقصی هم میکشید ناکس! حالا مام دو بنده آبی،
هیچی! یه خورده بزخو کردیم و اومد سرشاخ و چسبید مچ
مونو په مایه کول انداز اجرا کرد و نصفه نیمه خودش خاک
شد. گفتیم دکی! مام فوری یه فیتیله پیچ جفت و جور
کردیم و خواستیم بتابونیم که عقربک زد و پاشد یه مایه
دستو نشون داد اومد واسه پیچ پیچک اینم بدل کردیم و رفتیم زیر یه خم و یه نیمکوب اومدیم روش درجا ولوش کردیم رو دشک و یه کیلیت بار انداز و بعدش سرپا یه سالتو بردیمش رو پل که رو کرد و زد واسه کنده یه چاک. آقا ما دیدیم نه، این ریختی ... دیدن ادامه ›› نمیشه. یارو
پشت هم تکنیک میزنه، مام دم کردیم و داریم کم
میکنیم بیخودی. که رفتیم سر فن خودمون دیگه، کنده
استانبولی و چاکر اوس میتی، کرتیم با، هیچی! دیگه
شد
کسی در مورد جمله‌ای که نابازیگر روی آیینه می‌نویسه اطلاعی دراه
فرهاد آقارضائی و امیرمسعود فدائی این را خواندند
ملانقطی تیوال و مریم اسکندری این را دوست دارند
نوشته آقای reza 1991 رو بخونید و فکر کنم نوشته آقای شاهین در این مورد خاص نوشته شده
۱۹ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مگه ما تو یه تیمیم که گل به خودی باشه. ما اینور خطیم اونا اونور اینقدرم که گل خوردیم دیگه بیحس شدیم
نمایش شعاری و گل درشت زیاد سلیقه من نیست ولی صحنه اخراج و دعوای کامران با صندلی و پفیوز گفتنش خیلی چسبید به علاوه اینکه هم دوشنبه بود و هم اجرای آخر
با اینکه از نظر داستان شبیه کلیشه های سینمای ایران بود(سندروم درباره الی) ولی فضای تولد و اجرا بسیار خوب بود طوری که من چون ردیف اولم نشسته بودم کاملا خودم رو وسط دورهمی حس میکردم
با این وجود دوست داشتم داستان اینقدر جدی نمیشد و در فضای اتود و شوخی و حتی ابسورد و بی هدف پیش میرفت
برای فهم اثر ابتدا باید زاویه دید را پیدا کرد با توجه به حضور کاراکتر کارگردان از قبل از شروع و حتی بعد از رورانس و پایان روی صحنه بیانگر اینست ... دیدن ادامه ›› که ما از چشم و ذهن کارگردان، نمایش رو نگاه میکنیم
برای نمونه خانم دستیار در ابتدا در ذهن کارگردان هست در ادامه نمود عینی پیدا میکنه و نابازیگر از شخصیتی واقعی در ادامه تبدیل به شخصیتی در تخیل کارگردان میشه (احتمالا به خاطر حذف شدن از گروه به خاطر تغییرات) نمونه های دیگری از این تداخل واقعیت و ذهنیت رو میشود مثال زد
این فقط یک نگاه برای تحلیل است
دقیقاً با تحلیلتون موافقم ما تو ذهن کارگردانیم.
۲۶ تیر ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
مریم جان عین نمایش سیزیف با همون روند مواجه ایم فقط اینجا کارگردان درگیر عوامل و ناخودآگاهش تو سیزیف بازیگر درگیر نقش ها و ناخودآگاهش بود.
خیلی ممنونم از اشاره ات برای بهتر فهمیدنش،من همچنان به نظرم باید راجع بهش خیلی بیشتر فکر کنم ولی با نظرات جفتتون به شدت موافقم
۲۶ تیر ۱۴۰۱
ما در واقع توی دنده عقب ذهنی کارگردان بودیم
۲۸ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با این همه سرعت عمل دیدم بهترین جای سالن کلا فروشی نیست عین هندونه‌ای بود که گلشو خورده باشند کنارهاشو بذارن برای بقیه
درسته، سه ردیف اول شش صندلی میانی رو بسته بودن مثل اتوبوسهای بین شهری که ردیف اول یا دو ردیف اول رو برای آدمای راننده نگه میدارن، کار پسندیده ای نیست.
۱۳ تیر ۱۴۰۱
البته این روال برای تمام نمایش های این سالن هست و مخصوص این اجرا نیست
۱۳ تیر ۱۴۰۱
Captain
درسته، سه ردیف اول شش صندلی میانی رو بسته بودن مثل اتوبوسهای بین شهری که ردیف اول یا دو ردیف اول رو برای آدمای راننده نگه میدارن، کار پسندیده ای نیست.
منم تعجب کردم اول وقت دیدم نصف سالن کنار گذاشته شده .. پس تکلیف بقیه چی میشه
۱۳ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید