ایدهی «نگاه از هالیوود به خاورمیانه» رو دوست داشتم.
کاشتِ «کشته شدن بچهی بروسلی سر صحنهی فیلمبرداری» و «نرمافزار ترجمه» هوشمندانه بود.
رمزگشایی ارتباط «خانم آقای جرج کلونی» با کل نمایش به من چسبید.
دو صحنهی پریدن کاترین به جیمز و بازسازی کابوسهای کاترین همراه با صدای باد و لرزیدن رگالها، بنظرم اثرگذارترین صحنهها بودند.
تزریق اطلاعات، آنی و (شاید) خستهکننده بود.
داستان فجایع زندگی برکات، یکهو ریخته شد وسط صحنه.
نمایش تدریجیاش میتونشت گیراتر
... دیدن ادامه ››
باشه.
علت بعضی بازیهای اغراقشده پیدا نبود.(انگار بخوان خارجیتر بنظر بیاد)
همزاتپنداری جیمز با برکات و کاترین، بیش از چیزی بود که از شخصیت انتظار میرفت.
خردهسببهای این همدلیِ عمیق میتونست در دل صحنهها بیاد.
علت خشم کاترین به برکات (عمهاش) معلوم نبود. من منتظرِ ردپای گند برکات در زندگی کاترین (ولو ناخواسته) بودم اما ناکام موندم.
در کل بازیها و دغدغهی اصلی نمایش رو دوست داشتم.
خداقوت به دوستان هنرمند 🌻