در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال دریا نوری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:00:39
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
صراحتا میگم یکی از بهترین نمایشهاییست که دیدم. بازیها همه عالی و بی نقص، موضوع واقعا بی نظیر و در کل بسیار لذت بردم. داستانی در لفافه پیچیده شده که جمله جمله رو وقتی از لفافه در میاری دنیای سیاهی جلوی چشم آدم موج میزنه که حاصلش امروزه. جناب آقای داغستانی همیشه کارشون عالیه. بازی هادی احمدی رو از دست ندید. از خوبی نمایش همینو بگم که تصمیم دارم باز هم ببینمش
سجاد داغستانی این را خواند
ممنون خانم نوری ?
۲۴ خرداد ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
واقعا خوب بود.هر وقت دست دختری رئ تی دست مادرش میبینم که به مدرسه میره یاد این نمایش میافتم. چه رنجهایی کشیدیم تا به اینجا رسیدیم. واقعا موضوع و بازیها عالی بودند.
کی میگه لانچر رو پسرها فقط درک میکنن،
کافیه پیش از دیدن نمایش از پارک دانشجو کنار تئانر شهر رد بشی،
صد رحمت به وحشت توی داستان،
به هر صورت، لانچر رو خیلی دوست داشتم، جنایت توی داستان هوشمندانه نوشته شده بود، با وجود جنایت نهفته در داستان فضای پادگان یا بهتر بگم "سرباز خونه" کاملا حفظ شده بود،
بازیها حرف نداشت، لحن طنز گونه بازیگران اصلا از بار وحشت جنایت کم نکرده بود، این نکات شاید به نظر آسون بیاد، ولی در عمل حفظ تمام اینها کنار هم خیلی سخته و کارگردان و نویسنده چیره دست لازم داره.
تبریک میگم به کارگردان و بازیگران بخاطر کار خیلی خوبشون،
امیدوارم بازم شاهد کارهای خوب از این گروه باشیم.
سیزده نمایش خوبیه
طرح و موضوع و کارگردانی و بازیها همه خوبه، فقط نمیدونم چرا یک خامی خیلی نامحسوس به موازات داستان داره جلو میره، بنده به عنوان یک تماشاچی ساده این رو احساس کردم. شاید باید پخته تر میشد و کوتاهتر، یک جاهایی خسته کننده می شد،اگر کمی بیشتر روش کار بشه مطمئن باشید که شماره یک خواهد بود.
با تشکر از جناب کوشکی و بازیگران خوب سیزده، خسته نباشید.
هر وقت هرجا خواستیم بخندیم، اشکمون قبل از خنده ریخته بود پایین، بعد که خندیدیم معلوم نبود داریم چکار میکنیم...
میخندیم! گریه میکنیم...اصن ماهیت خاک ما همینه،بغضهامون خنده هامونو پوشونده
اینا توی این نمایش بدجوری حس میشه، انگار فایل فشرده ی زندگیمونه.
در عین حال نظم عجیبی در نمایش هست، بازیگرها، صحنه دیالوگها موزیک...همه چیز با وسواس عجیبی کنار هم چیده شده، جوری که هر چیزی رو جابجا کنی شاید نظم همه چیز بهم بریزه،
بازیها عالیست، دیالوگها حرف نداره فضا رو نمیشه وصف کرد. هنوز دارم فکر میکنم یعنی یه نمایش اینقدر خوب؟!!!
خسته نباشید میگم به تمامی عوامل و جناب آقای خاکی که برای تماشاگران ارزش قائل بودن.
خوب بود، بازیها و دیالوگها عالی بود و حرف نداشت، واقعا خسته نباشید میگم،
خانم نوری عزیز ممنون از اشتراک حال خوبتون
۲۹ آبان ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

-تو میدونی ویل دورانت کیه؟
-ویل دورانت کسی بود که تاریخ تمدن و نوشت...
-کدوم تمدن؟

رضا (گودرزی) در فضایی خلأ گونه چنان داره از اتفاقات حرف میزنه که گویی با شنلی به دور گردن بر فراز آسمان ایران در پروازه ولی بجای مکان داره زمان رو طی میکنه، تاریخ تمدن و فرهنگ رو داره تعریف میکنه، تاریخی و تمدن و فرهنگی که ما بهش خیلی مینازیم ولی خیلی وقت وپیش وقتی در رحم مادر بود اینقدر بالاپایینش کردیم که توی راه پله ها افتاد و مغزش ریخت بیرون، "تاریخ بی تمدنی" پر از زنجیرهایی که ما رو بسته، رضا میخواد زنحیرها رو پاره کنه، این کار هم میکنه ولی همون فرهنگ به زعم خودمون غنی، ساختار شکنیِ رضا رو به انحطاط میکشونه و نابود میکنه، اون حتی نمیتونه گریه کنه...چون نمیدونه برای کدوم قسمتش باید گریه کنه...

-تو تلاش کن گریه کنی...

نمایشی که اگر نبینید نصف عمرتون بر باد رفته
بعد از پنج بار دیدن بازم دلم میخواد ببینمش
امشب برای بار دوم به تماشای این نمایش نشستم و بیشتر از بار اول لذت بردم ممنون از پیشنهاد هوشمندانه شما بانوی گرامی
۱۱ آبان ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فالش خوانی در چهارراه فخر آباد نمایش پر دیالوگی که دیالوگ به دیالوگ شما رو دنبال خودش میکشونه، اینقدر دیالوگ هست که جا کم میاد برای بیانشون و روی دیوار نوشته میشه،
چیزی عجیبی که خیلی زیبا در این نمایش دیدم این بود که با اینکه موضوع اصلی داستان پایانی کاملا باز داشت ولی نمایش اصلا پایان باز نداشت، این در زمانی که "پایان باز" داشتن به صورت اپیدمی در هنر گسترش پیدا کرده و جاهایی واقعا به صورت کلیشه در اومده در فالش خوانی به صورت شگفت انگیزی نو آوری به نظر میاد،
بازی روان بازیگران، دکور جذاب و همنوایی زیبای موسیقی و دیوارنوشته ها قابل تحسینه. و البته تیزر و بروشور حرف نداشت.
تبریک میگم به گروه بخاطر کار فوق العاده شون و امیدوارم همچنان موفق باشند.
"او" جریان سیال ذهن در مورد برخورد جامعه با تجاوز به کودکان رو خیلی عالی نمایش داد.
"به عقیده بنده نمایش "او" روند رسایی داشت ولی نه در نگاه اول. .
نگاه اول فقط پیچیدگیست، سر درگمی...ولی عجیب جذب کننده ست. همین که ذهن رو به چالش میکشه روح افرادی که مثل بنده عاشق معما هستند رو راضی میکنه.
ولی این داستان اصلا قصد نداشت مثل داستانهای "پوآرو" یک قاتل یا یک موضوع پلیسی و جنایی معمولی رو به نمایش بگذاره.
موضوع در مورد قتلهاییست که مثل قتل واقعی پیگیری نمی شوند و بازتابها و آثار نابهنجار اونها در سالهای بعد بوجود میاد.
تجاوز به کودکان در واقع یک جنایت با با درجه ی قتل هست که متاسفانه به دلیل زنده بودن قربانی، هیچکس اون رو مثل یک قتل واقعی پیگیری نمیکنه، شاید دلایل لودگی کردن بازپرسِ اول همین جدی نگرفتن موضوع باشه.
اون کارت و انبار و چرا رفتی و نیاز به کار، بنده رو یاد یکی از داستانهای چندوقت پیش میندازه...که دختری پیرمردی رو به قتل رسونده بود چون به گفته ی دختر، مرد میخواست به دختر تجاوز کنه ولی عده ای گفتند دختر خودش رفته بود درشرکت مرد و... هزاران قضاوت نابجای دیگه!
به هر صورت کودکانی که مورد ... دیدن ادامه ›› تجاوز قرار میگیرند در سنین بالاتر از همه چیز واهمه دارند و میترسند، دلشون میخواد داستان تجاوزشون رو برای کسی تعریف کنند، اما نمیتونن یکی از درونشون فریاد میزنه که نگو، خوب نیست، طرد میشی، محکوم میشی، و اگر تعریف کنند بیان موضوع عین شکنجه ست، هر سئوال از اونها به منزله له کردن انگشتان دستهاشونه.
تصاویر پرده اول همه واقعیات رو به ما نشون میدن: مرد همسایه شیر حمام رو درست کرد و رفت. همین. ولی دختر اون رو به شکل متجاوزش میبینه(در پرده های بعد). مرد همسایه متجاوز نیست، پدر متجاوز نیست، خانم خونه... هیچ کدوم متجاوز نیستند، ولی کی میتونه این رو به اون قربانی تجاوز که حالا بزرگ شده حالی کنه؟ همه رو به یک شکل میبینه، حتی بازپرس رو!
هراس و ترس رهاش نمیکنه. از همه چیز میترسه و بخاطر بی پناهی به تمام مقدسات بی اعتقاد میشه و به همه قوانین تف میکنه تا جدی گرفته بشه، اما یاغی به نظر میاد. موزیک و ترانه ها همه و همه نادیده گرفتن اون قربانیه.
اون آدم سردرگمه نمیدونه در دفاع از خودش در برابر همه باید به موجودی عبوث تبدیل بشه (دختر خدمتکار) یا جامعه اون رو فقط بخاطر روابط نامتعارف میخواد و اون هم باید تن بده (دختر در حمام) و غم پذیرش این موضوع رو با مخدر تسکین بده؟؟ شاید هم باید خودش رو به متجاوز تحمیل کنه و باهاش ازدواج کنه تا مثل آیینه دق روبروش باشه!! ولی موضوع اینه که اون وجود داره. کفشهاش مثل ردپایی همیشه جلوی چشم ماست. چون روزگاری از کنار ما عبور کرده و نادیده گرفته شده.
جامعه ما هرروز درحال تولید مثل است، ولی هدفی از تولید مثل نداره، مثل پرورش کرم ابریشم و پروانه شدن، ولی درنهایت اونها رو خشک شده در قابهای روی دیوار بدون هیچ هدف درستی نگهداری میکنه و خودش هم از بیان کارگاه تولیدمثل ناقص خودش خجالت زده ست.
دختر در حمام و دختر خدمتکار و دختر روبروی بازپرس واقعی یکی نیستند. ولی همه یک کودکی مشترک داشتند، (سردرگمی معنی they در همین است. یک اتفاق و چندین سرنوشت ناگوار مختلف) کودکی که اون مرد متجاوز بهش نگاه شیزوفرنی وار داده، تا جایی که بچه از لباس اون روز خودش بیزار بود -در یکی از کشورها از لباسی که قربانیان تجاوز که در لحظه جنایت به تن داشتند نمایشگاه زده بودند و چقدر دردناک بود-!
در نهایت قربانی تجاوز خودش رو میکُشه تا روح زخمی خودش رو رها کنه چون نمیتونه در جامعه صدای خودش رو به گوش کسی برسونه(قطع بودن تلفن).
و اون شماره روی کارت قرمز... کارت قرمز اخطار بدی ست. شاید آخرین کارتی که یک بچه، زن، مرد دریافت میکنه و بعد از اون از جامعه جدا میشه...
چقدر خوب نوشتید خانم نوری
۲۳ شهریور ۱۳۹۷
چه نوشته ی ژرف اندیشانه ای؛ دست مریزاد! (گستاخی نباشد، عبوس درست است و عبوث نادرست)
۲۶ شهریور ۱۳۹۷
یک تحلیل عالی و بی نقص...
۱۲ مهر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایشی که هیچ زرق و برقی برای پرت کردن حواس تماشاگر از دیالوگهای دیوانه کننده خودش نداره، هیچ حرکتی نداره، هیچ بالا و پایینی نداره هیچ نور فریب دهنده ای نداره، دکور نداره فقط دیالوگه و تماشاگر رو روی صندلی میخکوب میکنه، ولی همه رو مسخ میکنه، در تاریکی و صداهای هذیان وار و تو در تو...
دلم نمی خواست تمام بشه، دلم میخواست با اون چهارنفر میرفتم، چون من همون "دریایی" بودم که مانتو پوشیده بود...همون که زمانی که امیدوار بودید کسی اون لحظه تنها نیومده باشه، تنها اومده بود...
راستی...چرا وقتی گفتن اگر شما بازیگرها رو میبینید دستهاتونو بالا ببرید، همه تماشاگرها دستهاشونو بالا بردن؟ مگه اونا رو میدیدن؟ اونا نودونه ممیز نه دهم خالی یک اتم بودن، من که ندیدم. اونا توهم و خیال من بودن.
این نمایش عالی رو ببینید.
✔️تئاتر، روح زنده ی هنر رو حمایت کنید.
دیشب به توصیه استاد امین تارخ، خانه نم زده رو دیدم،
کار بسیار خاص و خوبی بود
باید بگم به زندگی خیلی از ما شبیه بود،
خیلی وقتها خونه هامونو نم گرفت، سقفمون چکه کرد، بوی نا گرفتیم، استخوانهامون توی اون نم زدگی درد گرفت و دلیلش در بیشتر اوقات ما نبودیم، کسی بود که ما رو یکجا حبس کرده بود، کنار خودش...
نمی گذاشت بریم، اما خودش هم کنارمون نبود! رفته بود دنبال افکار کثیفش و زندگی ما رو میدان بازیهاش کرده بود...با خودخواهی هاش، با خالی کردن پشتمون، با تنها گذاشتنمون کاری کرده بود که خودمونم نمیدونستیم کی هستیم و کجاییم...ما گم شده بودیم
به زندگی خیلیامون شبیه بود!!!
باید مراقب باشیم آسیبهایی که خوردیم رو به زندگی کسی نزنیم...
"اسی" گفت: دیر یا زود سراغ همه تون میام...!!
✔️من شَر الوَسواس الخَناس .
سرکار خانم نوری نازنین سپاس از مهر و حمایت شما
اتفاقا بنده کامنت سرشار از لطف شمارا در پیج تیاتر بازها در زیر تیزر استاد تارخ نازنین دیدم، دیشب قصد داشتم به نمایندگی از گروه خدمتتان برسم و خیر مقدم بگم که به خاطر شلوغی سالن مقدور نشد که از این بابت قصور مارا ببخشید.
بسیار تحلیل زیبایی از نمایش داشتید ، برای تمام مردم سرزمینمان آرزو داریم که هیچوقت پای اسی و اسی ها به زندگیامون باز نشه و خانه هامون هیچ وقت نم زده نشه.
سپاسگذاریم که نظاره گر نمایش ما بودید و خدا را شاکریم که توانسته ایم رضایت مخاطبین را جلب نماییم.
بسیار سپاسگزار خواهیم شد که دیدن نمایش مارا به دوستانتان پیشنهاد دهید.
حمایت شما سروران بالاترین سرمایه ماست .
۲۴ مرداد ۱۳۹۷
امیدوارم هر طوری که شده هفته آینده این کار رو ببینم
یقین کار درجه یک فوق العاده ای خواهد بود
متاسفم که زمان رو از دست دادم تا امروز حجم بالای کارهای خوب آنقدر هست که هر چه برنامه ریزی میکنی باز هم زمان کم می آوری
۲۴ مرداد ۱۳۹۷
جناب لهاک نازنینم سپاس از مهر و حمایت شما
چشم به راه قدومتان هستیم.امیدواریم هرجه زودتر این سعادت نصیبمان شود.
حمایت شما سروران و اساتید بزرگترین سرمایه ماست.
۲۴ مرداد ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عالی بود، دلم میخواد یکبار دیگه ببینمش، احمد مهرانفر عالی بازی کرد
میترا، محمد لهاک، سپیده و امیر این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خاموشی دریا، با نفرت از افسر آلمانی شروع میشه، لحظه لحظه با شکستن سکوت و فریادهاش با تحقیرهاش و با خودبزرگ بینی هاش نفرتت رو بیشتر میکنه، ولی ... دیدن ادامه ›› ناگهان مثل یک خامه نرم میشه و از مرگ پدرش میگه، از عشقش، از آرزوهاش و از شغل هنرمندانه و دور از جنگی که داشته، تماشاگر کم کم خودش رو بهش نزدیک میبینه وجه انسانی خارج از آشوب و جنگ نمایان میشه تا جایی که تماشاگر هم مثل دو بازیگر روی صحنه بخاطر کاری که در آخر میکنه افسوس میخوره و این احساس افسوس و غم انتقال پیدا نمیکنه مگر با بازی عالی شهرام حقیقت دوست.
بعد از مدتها تئاتر خوبی دیدم و خوشحالم از انتخابم.