«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
خوشبختانه شانس حضور در این تآتر فاخر رو در دوشنبه شب گذشته (ششم دیماه) پیدا کردم که آقای چکناواریان و خانم بهرام هم از قضا در بین مدعوین تشریف داشتن.
نمایش رو بسیار نغز و سودمند دیدم و یافتم و پر از درد و محنت هایی که امروزه بشر و بطور اخص زنان در جوامع موسوم به "جهان سوم" درگیر دست و پنجه نرم کردن با آن هستند.
نمایشی که برغم استفاده کردنش از چهره های سینمایی، صرفا تجاری نبود و بفکر سودآوری. بلکه پیامی برای گفتن داشت و دغدغه ای برای مطرح کردن.
بازی خانم توسلی خوب بود و طبیعی ولیکن سینمایی و نه تآتری. بازی خانم طباطبایی هم روان بود و پرقدرت. گرچه لهجه ی عربی رو خیلی خوب تکلم نمیکردن و تمرین نکرده بودند انگار. اما اپیزود خانم پناهی ها بر روی نقایص دیگر، سرپوشی گذاشت دست آخر و اجرای سحرانگیز و مسخ کننده شون، باعث حیرت هر بیننده ای شد. واقعا باعث افتخارن ایشون در عرصه ی تآتر. چقدر خوبه که چنین هنرپیشه ی توانمندی رو داریم. زنده باشن همیشه.
و گروه نوازندگان هم که غوغا کردند و با دست و پنجه ی طلایی خودشون، ریتم و حس و حال متناسبی رو با هر بخش، مستولی کردند. حنجره ی خانم کامکار هم گرم و برقرار که بسیار لذت بردیم.
مرسی از آقای مرادی و تیم قدرتمندشون ...
با کمال احترام برای کارگردان و بازیگران و همه عوامل که قطعا کلی زحمت کشیده بودند و تمرین و وقت و هزینه کرده بودند، من این نمایش رو دوست نداشتم و اتفاقا از خودم ناراحتم که چرا پسند نکردم. چون انگار حسی درونم میگه که این تئاتر همه ی ملزومات کافی برای یک نمایش استاندارد بودن رو داشت. ولی نمیدونم چرا به دلم ننشست؟
شاید علت، بازی ضعیفی بوده که خانم گلستانی از خودشون به نمایش گذاشتن. یا نحوه ی ادای دیالوگشون که بسیار ضعیفه و نامناسب برای عرصه ی تئاتر.
روز جمعه پنجم آذرماه شانس حضور در این نمایش رو پیدا کردم و فقط زیبایی و هنر و هنرمندی دیدم و بس...
پارسای عزیز با مهارت هرچه تمامتر در عرصهی بازیگری خوش میدرخشید و دم به دم و لحظه به لحظه در قالب کالبدهای گوناگون فرو میرفت و نقش میآفرید.
این تئاتر رو فقط باید رفت و از هنر ناب "بازیگری" آقای پیروزفر _بمعنای واقعی کلمه_ لذت برد. اصلا بیایید دنبال سناریو و موضوعیت و تم و فرم و میزانسن و اینها نباشیم. بریم و فقط از زبان بدن، میمیکهای صورت فوقالعادهی ایشان و فن بیان ستودنیشان لذت ببریم.
دست مریزاد واقعا...
اگر خودت هم خوانندهی این مطلب هستی، خواستم ازت تشکر جانانه کرده باشم بابت این حس و احوال خوبی که بر ما مستولی کردی پارسای عزیز.
از طرف دوستدارت...
نمایش درخور توجه و تأثیرگذاری بود. از آن دست تآترهایی که دستکم تا چند روز موضوعیتش و دیالوگ بازیگرانش با من همراه بود و برم تأثیر گذاشته بود. نه آنکه در هنگامهی خروج از سالن، زندگی نُرم و روزمرهی خودت را از سر بگیری.
دیدنش رو به هر کس که دنبال کنار زدن پردهی عادت ولو برای مدتی موقت از زندگیه، اکیدا پیشنهاد میکنم.
بازی خانم بهرام هم که دیگه نیازی به تعریف و تمجید نداره و امضاء و نام با مسمیشون در هر اثری، وسوسهبرانگیزه.
فکر میکنم اگر این نمایش فاخر با توجه به دکور نسبتا سنگینش در سالن اصلی تآترشهر اجرا میشد، بهتر هم میتونست تجسم اون فضای معبد رو برای مخاطب در پی داشته باشه و اصلا سالن اصلی برای آن برازندهتر هم بود...
از حاشیه هم خواسته باشم بگویم، خاموش نکردن تلفن همراه برخی تماشاچیان در طول نمایش و صدای نجوای خانمی که مرتب با موبایلش صحبت میکرد آنهم درست در ردیف اول و زمانی که پانتهآ خیلی به ما نزدیک شده بود، مرا رنجور کرد.
کاش روزی آداب یک تماشاگر حرفهای تآتر بودن را بیاموزیم...
بنظر شخصی من و نه کارشناسانه و نقّادانهی من، نمایش خیلی تصنّعی و باورناپذیری بود و اصلا به دل نمینشست.
تنها نقاط قوتی که داشت بازی مثل همیشه قوی و تأثیرگذار پانتهآی عزیز و لیلی رشیدی بود که بخوبی از ایفای نقششان برآمدند. ولاغیر.
مونولوگگویی چنددقیقهای پانتهآ، آن هم درست در لبهی سِن رو به حضار و حلقه زدن اشک در چشمانش، معرکه بود.
فقط همین ...
نسرین بهم میگه این موسی رؤیاته!
بهش میگم: نسرین! اگه این موسی رؤیامه نسرین؛ اگه این موسی رؤیاست، چرا هرچی میگذره داغونتر میشه این رؤیا؟ چرا پس معتاده؟ چرا عاشقم نیست؟ چرا دوستم نداره؟ چرا هربار از کنارم بیتفاوت رد میشه؟ نسرین یادت رفته رؤیاهای دوران بچگیمونو نسرین؟ یادت رفته رؤیا یعنی چی؟
اگه این رؤیاست، چرا هرچی زندهتر میشه، به مردن نزدیکتر میشه ؟؟؟
هرگز نتونستم با تئاتری با اینهمه تعدّد کاراکتر ارتباط برقرار کنم.
هرچه شمار بازیگران کمتر باشد، بیشتر و برجستهتر به چشم میآیند و راحتتر میتونند نقشآفرینی کنند.
متأسفانه اینبار هم علیرغم اینکه دوست دارم هیچیک از نمایشهای روی سن سالن اصلی رو از دست ندم، به دیدن این تئاتر نخواهم رفت. حتی با وجود اسامی وسوسهبرانگیزی چون آقای فراهانی و خانم ناصر...
امضای جلال تهرانی پای این اجرا حقوالإنصاف وسوسهبرانگیز است ! ...
بنظر من تآتر بسیار سخیف و چیپی بود. اصلاً تصور نمیکردم ژانر آن، کمدی باشه و شبهنمایشهای روحوضی باشه. چون اصلا این محوریت با روحیات من سازگار نیست. فقط و فقط به احترام بازیگران، صندلیام رو ترک نکردم.
بازی خانم پاوهنژاد و آقایان آرا و حقیقتدوست و دهقاننسب اما درخشان و قوی بود. اما افسوس که کارگردانی بسیار ضعیف بود و این عزیزان نتونستند هنر واقعی خود را به منصهی ظهور بگذارند.