باز دوباره من اسم چندتا بازیگر خوب و دیدم رفتم کارو دیدم ضد حال خوردم ، فکر کنم توقعم خیلی بالا بود . خدای نکرده نه اینکه کار بد بودا اما خیلی عالی و حرفه ای هم نبود . یه اتفاق بد هم برام افتاد که از وسطای کار تا آخرشو با استرس دیدم . یک مرد بغل دست من نشست و ادعا کرد کرو لاله و از من خواست صندلیشو بهش نشون بدم منم گفتم اونوره سالنی اشتباه نشستین ولی نشست و گفت همینجا خوبه و فرقی نمیکنه . وقتی صحنه رفت و چندثانیه تاریک شد دیدم یکی منو گرفت و دستشو گذاشت رو پام و واقعا نمیدونستم چه عکس العملی وسط اجرا باید نشون بدم و فقط گفتم اااااا ولم کرد رفت . چند دقیقه بعد که نور آمد اون مرد برگشت یه صندلی اونورتر نشست . به جای اینکه حواسم به نمایش باشه به این آقا بود دوباره اومد صندلی بغل من نشست . ردیفمو عوض کردم باز با استرس که الان از یه جا پیداش میشه بودم تا کار تموم شد . دوباره اومد بغل من ایستاد . داد زدم ای بابا و جالب اینجاس که همه تشویق میکردن و کسی حواسش به من نبود و فقط دویدم اومدم از سالن بیرون و خوشبختانه دوتا از همکلاسیامو دیدم و موضوع رو براشون تعریف کردم و ... . گفتم دیگه رفت چند دقیقه بعد اومد به اون دونفر گفت چند لحظه و بردشون اون طرف پارک باهاشون حرف زدن . من دیدم پوریا و مرتضی دارن بهش لگد میزنن . اول فکر کردم برای دفاع از منه خیلی عصبانی شدن وقتی برگشتن ازشون پرسیدم چی شد ؟ مرد به اونها گفته بود من از طرف امام زمان هستم و یک سری و . .. اونها عصبانی شده بودن باهاش دعوا کردن که داشته چرت و پرت میگفته .
جالب اینجاس که ادعای جالبی داشته اونوقت به حریم من دست زده بود . این مرد سنش زیاد بود و قیافه باز دوباره من اسم چندتا بازیگر خوب و دیدم رفتم کارو دیدم ضد حال خوردم ، فکر کنم توقعم خیلی بالا بود . خدای نکرده نه اینکه کار بد بودا اما خیلی عالی و حرفه ای هم نبود . یه اتفاق بد هم برام افتاد که از وسطای کار تا آخرشو با استرس دیدم . یک مرد بغل دست من نشست و ادعا کرد کرو لاله و از من خواست صندلیشو بهش نشون بدم منم گفتم اونوره سالنی اشتباه نشستین ولی نشست و گفت همینجا خوبه و فرقی نمیکنه . وقتی صحنه رفت و چندثانیه تاریک شد دیدم یکی منو گرفت و دستشو گذاشت رو پام و واقعا نمیدونستم چه عکس العملی وسط اجرا باید نشون بدم و فقط گفتم اااااا ولم کرد رفت . چند دقیقه بعد که نور آمد اون مرد برگشت یه صندلی اونورتر نشست . به جای اینکه حواسم به نمایش باشه
... دیدن ادامه ››
به این آقا بود دوباره اومد صندلی بغل من نشست . ردیفمو عوض کردم باز با استرس که الان از یه جا پیداش میشه بودم تا کار تموم شد . دوباره اومد بغل من ایستاد . داد زدم ای بابا و جالب اینجاس که همه تشویق میکردن و کسی حواسش به من نبود و فقط دویدم اومدم از سالن بیرون و خوشبختانه دوتا از همکلاسیامو دیدم و موضوع رو براشون تعریف کردم و ... . گفتم دیگه رفت چند دقیقه بعد اومد به اون دونفر گفت چند لحظه و بردشون اون طرف پارک باهاشون حرف زدن . من دیدم پوریا و مرتضی دارن بهش لگد میزنن . اول فکر کردم برای دفاع از منه خیلی عصبانی شدن وقتی برگشتن ازشون پرسیدم چی شد ؟ مرد به اونها گفته بود من از طرف امام زمان هستم و یک سری . .. اونها عصبانی شده بودن باهاش دعوا کردن که داشته چرت و پرت میگفته .
جالب اینجاس که ادعای جالبی داشته اونوقت به حریم من دست درازی کرد . انقدر تو شکو قضیه هستم که خودم باورم نمیشه و فکر میکنم خواب دیدم ....