در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فرزانه رضائی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:50:30
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ما این نمایش رو دیروز دیدیم و از قصه روان، بازیهای عالی و دغدغه مندی نویسندگان خیلی لذت بردیم. دکور و عروسکها عالی بودند. ضمنا نمایش در جاهای مناسب از موسیقیهای آشنا یا المانهایی از نمایش تخته حوضی یا نقالی استفاده کرده که خیلی هوشمندانه است. خیلی کار خوبی بود و بچه ها واقعا ازش لذت میبرند.
توضیحی که برای نمایش نوشتید به چه زبونیه؟ "نمایشی درباره سه سیاهان" عبارت فارسی نیست. ما تو فارسی میگیم "سه سیاه"
میترا شریفی و کیامرث تقی زاده این را خواندند
محمد مجللی، زهره مقدم و Negin Fooladi این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
موضوع نمایش خیلی جالب بود و نحوه اجرا و عروسک سازی هم جذابیتهای خودش رو داشت. اما استفاده از آواز شهرام ناظری یا لب زدن روی یک آهنگ انگلیسی چه قدر میتونه برای بچه های کوچک جذاب باشه؟ این کار برای بچه های هفت سال به بالا توصیه شده اما میتونه برای بچه هفت ساله کمی پیچیده و گنگ باشه.
امیر مسعود این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش جالبی بود که خیلی خوب طراحی شده بود. بازیها خیلی خوب بودند. به خصوص بازی چشمگیر کلاغ عالی بود. البته مشکلاتی هم وجود داشت. مثلا وقتی کلاغ داشت نمایش سایه رو اجرا میکرد دیواری که برای سایه در نظر گرفته شده بود چندان دیده نمیشد. بیشتر سالن به اون دیوار اصلا دید نداره. حتی من که ردیف اول بودم هم در دیدن اون دیوار مشکل داشتم. با این همه مرسی از گروه اجرایی.
کیان این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شب دشنه های بلند تئاتر خوبیست. طراحی صحنه و لباس خوبی دارد و به نظر من بازیگران زنش خیلی خوب بازی میکنند. هرچند بازی آقای سیاردشتی و تابش هم ... دیدن ادامه ›› برای من جذاب بود. اما چیزی که از همه عالی تر است نویسندگی و کارگردانی اثر است. این نمایش دو قسمت دارد. قسمت اول جذابیتهای خودش را دارد. بازیگرهایی که کارشان را خوب و درست انجام میدهند و فضای رئال جادویی خاص خودش را دارد. اما قسمتی که بیشتر من را جذب خودش کرد قسمت دوم نمایش بود. فضای سبک و رنگارنگ قسمت دوم، بازیهای اغراق شده و نمایشهای سخیفی مثل تبدیل میله به دسته گل که انگار اصرار دارد تماشاگر را وادار به قضاوت زودهنگام کند. اما به نظر من ارزش این نمایش پر سر و صدا بیشتر از چیزیست که به نظر میرشد. اتفاقا این قسمت از نمایش به نظر من مثل آیینه ایست که کارگردان جلوی تماشاگران گرفته تا در آن قیافه خنده دار خودشان را ببینند. با این همه برای کسانی که هنوز متوجه نقش خودشان در بازی خنده دار زندگی نشده اند نمایش ادامه دارد. به نظر میرسد که نمایش تمام میشود و کارگردان به صحنه میرود. تماشاگران برای دیدن کارگردانی که علی شمس نیست و بازیگری که در ردیف اول ننشسته گردن میکشند. بعضی از جایشان بلند میشوند و با عجله سالن را ترک میکنند اما هیچکدام نمیفهمند که بازی هنوز ادامه دارد. پایان یافتن نمایشها آنقدر تکرار میشود که تماشاگران در پایان واقعی نمایش به تردید می افتند.
این اثر من را به عنوان تماشاگر به فکر انداخت. در طول نمایش، در پایان نمایش و بعد از گذشت دو ساعت احساس و درک من از این نمایش فرق داشت و این نتیجه چندلایه بودن این اتر بود.
علاوه بر این، اینکه »مجدد خوشکوش» مثل همه ما نتونست بر سلیقه خودش فائق بیاد و ارزش واقعی اثر بیضایی رو ببینه و در نتیجه معروف نشد برای من خیلی جالب بود. هر کدوم از ما میتونیم بهترین دوست یا بهترین دشمن خودمون باشیم. ضمنا، من اینکه روستایی زمان باروک پیرمردی بود که همسر کم سن و سال عروسک به دستی داشت رو دوست داشتم. خوبه که تئاتر واقعیت رو به ما نشون بده: واقعیت خودمون، جامعه مون و گذشته و حالمون.
واقعا باید تشکر کنم از عوامل طراحی صحنه این کار که برای جابجا کردن المانهای صحنه از زامبیها استفاده کرده بودند. و ضمنا با نوآوری خاصشون در استفاده از اسب چوبی به ایجاد فضای نمایش کمک شایانی کردند.
ضمنا تا جایی که من متوجه شدم نویسنده از داستان در بیشه الهام گرفته بود نه داستان راشومون!
طراح حرکت و سازنده‌ی سر اسب: سارینا شاد هستند که در تئاتر فیزیکال هنرمندی بی نظیر و خلاق و طراح هستند
۱۷ مرداد ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من از این نمایش واقعا لذت بردم و خیلی به قاعده یافتمش. با این تعداد بازیگر خیلی خوب و شسته رفته از آب در اومده بود که البته تعجبی هم نبود با توجه به کارگردانش. البته نمایشنامه اش شاید با همه مخاطبین امروزی ارتباط برقرار نکنه. اما من از اون دسته ای هستم که آثار کلاسیک رو حتی اگه راجع به جنگ دوم و ظهور نازیها باشه دوست دارم.
در این نمایش طراحی صحنه خیلی جالب و خیلی کاربردی بود. اون هم با این همه صحنه های گوناگون و متعدد.نور و لباسها هم خوب بودن. موزیک خیلی خوب بود و بازیها هم خیلی تمیز و خوب بودن. مرسی از همه دست اندر کارانش که واقعا زحمت کشیده بودن و در نهایت هماهنگی و تسلط کار میکردن.
تنها چیزی که منو واقعا آزار میداد نور موبایل تماشاچیها بود. تلفنهایی که ویبره میزدن و کسانیکه مدام ساعت رو چک میکردن یا مسج میدادن. آیا واقعا استفاده از موبایل در سالن نمایش کار درستیه؟
این هم جالب بود که یکی از تماشاچیها تم یکی از آهنگها رو با دهنش همراه گروه موزیک میزد.
من ایرادگیرم یا این کارها تو سالن نمایش واقعا عجیبن؟
چه جالب فرد بغل دستی من هم آهنگ میزد و صدای جیر جیر صندلی ها رو هم باید اضافه کرد
۲۰ تیر ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من متن نمایشنامه رو خیلی بیشتر از خود نمایش دوست داشتم. هرچند بازی خانم گلستانی جالب بود اما دو بار در صحنه نمایش زمین خوردن جوریکه انگار اصلا روی حرکاتشون تمرکز نداشتن. ضمنا من دکور رو دوست نداشتم. در حقیقت باید بگم رنگ آمیزی دکور رو دوست نداشتم. چرا همه چیز آبی بود؟ من وقتی نمایشنامه رو خوندم احساس میکردم در اتاق یه آدم معمولی هستم که داره خیالبافی میکنه. اما اینجا از اول انگار میخواستن فضای احساسی رو به تماشاچی القا کنن. واقعا با رنگ آبی دکور ارتباط برقرار نکردم به خصوص که لباسهای زن داستان هم آبی بود.
اونجایی که آقای مولایی به پیغام دختر گوش میکرد خیلی خوب از آب در نیومده بود. قرار بود مرد با نامه ها وارد اتاق شه. هرچند آقای مولایی اولش یه جور خوب سرگردونی مرد داستان رو نشون داده بود اما بعد کل صحنه خیلی جذاب نشد. به خصوص پوشیدن دستکشها رو دوست نداشتم. اون صحنه نوازش با دستکشها رو. دستکش فنسی بیشتر زنها دست یه مرد نمیره و قرار هم نبود نوازش اون صحنه رنگی از واقعیت داشته باشه.
ایده استفاده از ال ای دی ها و حبابها جالب بود. ولی صحنه خواستگاری نه. خواستگاری پشت اون درها برای ردیفهای اول باکسهای کنار خیلی دیده نمیشد. صحنه ورود همسایه ها هم باید شاعرانه تر میشد. بوی سیب، صدای ساز؟ پس اینا چی شد؟
فکر میکنم به صحنه بردن این متن کار جسورانه ای باشه. چون وقتی اون شاعرانگی متن خیلی خوب منتقل نشه نمایش خسته کننده میشه.
تو اجرای اول اصلآً این چیزهایی که گفتین نبود،دستکش و نوازش ال ای دی و صحنه ورود همسایه ها......
۱۹ تیر ۱۳۹۶
خوشحال میشم راجع به ابعاد دیگه نمایش توضیح بدید اگه حوصله دارید. اما در کل بحث من راجع به قلم نویسنده نبود. بلکه منظورم این بود که فضای نوشته در تئاتر حس نمیشد. خصوصا صحنه پایانی نمایش اصلا اون فضایی که با خوندن نمایشنامه حس کرده بودم (که توش تا جایی که یادمه درش با باز شدن در یه سبد سیب میفته و بوی سیب میپیچه) منتقل نشده بود.
۲۰ تیر ۱۳۹۶
خانم رضایی عزیز و بزرگوار، درود بر شما
بیشترین بعدی که فکر میکنم رسالت اصلی نمایشنامه است پرداخت به مساله زندگی و مرگه که در بستری عاشقانه(و عاشقانه از نوع عرفانی و فلسفی_شاید چیزی شبیه به ادبیات عرفانی ایرانی شبیه به آنچه در آثار بزرگانی چون عطار میبینیم) روایت شده است.
زندگی در این دنیا، مرگ و زندگی پس از مرگ
البته قطعا بنده در جایگاه اظهار نظرهای پیچیده تر و مبسوط فلسفی در خصوص این مبحث نخواهمم بود، اما سایر بزرگواران و دوستان تیوالی صاحب نظر قطعا نظرات ارزندشون رو با سخاوت در دسترس خواهند گذاشت.
پاینده باشید بانو
۲۰ تیر ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نمایش یک کار خیلی قشنگ بود. برادرزاده من و خودم هر دو لذت بردیم :)
علی باروتی و نوبادی این را خواندند
هانیه فکور این را دوست دارد
سپاس از حضورتون. لطفا دیدن ماه پیشونی رو به دوستانتون هم پیشنهاد بدید.
۱۳ تیر ۱۳۹۶
درود بر شما.ممنونم. به امید دیدار مجدد شما. لطفا تماشای کار رو به دوستانتون هم اطلاع بدید.
۲۸ تیر ۱۳۹۶
ممنون از همه زحمت کشان این تاتر. من به همراه خواهرزاده ۶ ساله ام این تاتر رو رفتیم. لذت بردیم و شاد شدیم. خسته نباشید.
۱۶ مرداد ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به نظر من طنز کار نسبتا سطح پایین بود. علی رغم بازی خوب سیاه و ارباب، کل نمایش اصلا من رو راضی نکرد. ضمنا نمایش بیش از حد طولانی بود.
Nita، solaris و آذین حجازی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تئاتر بسیار تاثیرگذاری بود. واقعا ممنون از گروه سازنده و کارگردان این نمایش.
ممنون از لطف و حمایتتون
۲۸ اسفند ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نمایش خیلی تمیز و شسته رفته بود. واقعا ایده بامزه ای داشت که به خوبی پرورش داده شده بود. چیزی که واقعا من رو جذب کرد بازیهای خوب و پرانرژی گروه بود. طراحی صحنه و لباس هم خیلی مناسب بود. اما نقطه قوت نمایش یکی داستان روان و جالب و یکی بازیهای عالی بود. واقعا ممنونم و امیدوارم که نمایش تمدید بشه تا بیشتر دیده بشه.
"کلاه آهنی‌ها به صحنه باز می‌گردند"
سلام:
بی‌شک شما دوست فرهیخته آگاهید که در روزگار مدرن امروز، هیچ محصول و اندیشه‌ای بدون پشتوانه‌ی مردمی، نمی‌تواند به بقای خود ادامه دهد. تئاتر نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ برای مخاطبش آفریده می‌شود و تئاتر بی‌مخاطب هرگز وجود نداشته است. به عبارت دیگر، تماشاگر تئاتر فقط مصرف کننده نیست؛ بى تردید یکى از ارکان اصلى آن است.
گروه نمایش "برای کلاه آهنی‌ها" به خود می‌بالد که موفق شده در اجراهای پیشین نمایش خود، بهترین، مهربان‌ترین و دلسوز‌ترین ... دیدن ادامه ›› تماشاگران را پذیرا باشد. باور این مهم را، شما و دیگر عزیزان دوستدار تئاتر با یادداشت‌های پرمهر و حمایت‌های بی‌دریغ‌تان به ما ارزانی داشته‌اید.
حال، ما سرخوش و دل‌گرم به حضور شما و دوستان‌تان، دوباره از روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ (برای آخرین بار) و فقط به مدت ۱۵ شب به صحنه بازخواهیم گشت، تا دیگربار لذت وصف‌ناپذیر هم‌نفسی با تماشاگران‌مان را تکرار کنیم.
به امید آن‌که بار دیگر ما را لایق حمایت مهربانانه‌ی خود بدانید.
کوچک شما
پژمان عبدی
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک نمایش متوسط تا ضعیف. از آقای آذرنگ بعید بود که شروع به تکرار خودشون بکنند. به نظر من ایشون قبلا یک نسخه بسیار بهتر از این نمایش رو در "خنکای ختم خاطره" ساخته بودند. من به جز یکی دو تا از بازیها نکته قابل توجهی در کل نمایش ندیدم. نحوه روایت داستان خیلی دم دستی بود. اصلا با هیچ کدوم از قصه ها چندان ارتباط برقرار نکردم. بعضی از قصه ها رو که اصلا نمیتونستم بفهمم. مثلا قصه نادر و یاسر که دختربچه لالی هم داشتند به نظر من واقعا بی معنی بود. ضمنا کدوم فرد لالی برای ارتباط برقرار کردن با بقیه جلوی مادرش بال بال میزنه تا اون به جاش برای بقیه یک انشای بلند بالا بخونه? کل نمایش یه سواستفاده از احساسات تماشاچی بود.
مسیح راستی این را خواند
سهیل ابریشم چی و taghaodi این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قسمت سوم نمایش خیی تاثیرگذار و عالی بود. بازی خانم پناهی ها و داستان این قسمت من رو خیلی جذب کرد.
آوا فیاض، مُنا طاهری و raha tehrani این را دوست دارند
آوا فیاض (avafayyaz)
سپاس از حضور شما
۰۶ دی ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
باید صمیمانه از گروهی که تونستن با امکانات خیلی کم کار مناسب و قابل قبولی ارائه کنند تشکر کنم. به نظر من نقطه قوت نمایش, بازی خوب بازیگرها و کارگردانی عالی بود. به نظر میرسید گروه اجرایی درک خیلی خوبی از زیر و بم نمایشنامه دارن. علیرغم کمبودهای سالن نمایش مثل فضای محدود, نورپردازی تک زاویه ای و حداقلی و صندلیهای نامناسب نمایش جذابی از آب در اومده بود.
نمایش سربسته از طهران فضایی رو نشون میده که درش بازیگر زن به حضور اشخاص دیگری آگاه شده و یا توهمی داره که همچین اشخاصی وجود دارند. در تمام نمایش این بازیگر داره تلاش میکنه این آگاهی یا توهم رو به بازیگر مرد هم منتقل کنه. تماشاگر باید تصمیم بگیره که میخواد با کدوم بازیگر همذات پنداری کنه. با بازیگر زن که به حضور تماشاگر آگاه شده و حتی اون رو مخاطب قرار میده یا با بازیگر مرد که معتقده زن دچار توهمه. این انتخابی که تماشاگر باهاش روبروئه جالبه. اما در عین حال فضای فاقد قصه و پر تنش نمایش کمی برای تماشاگر خسته کننده است. به نظر من نمایش بیننده رو به دنبال خودش نمیکشید و باهاش ارتباط کافی برقرار نمیکرد.
نکته دیگری که برای من جالب بود آرامش بازیگرها و کارگردان در فضای میان اکتهای نمایش بود. آرامشی که در چیدن صحنه توسط یک شخص سوم وجود داشت و همینطور آرامش بازیگرها در هنگام ترک صحنه برای من خیلی جالب بود. کلا این آرامش باعث میشد احساس کنم بازیگرها واقعا بخشی از اون فضایی هستند که ما در حال نگاه کردن به بخشهایی از اون هستیم.
ضمنا به نظر من اینکه این نمایش به شهر تهران پرداخته بود هم قابل توجه بود. اشاره بازیگر زن به ازدحام مردم در مترو یا اینکه مردم حتما وقتی اون رو با چاقویی توی دستش دیدند ازش فیلم گرفتند جالب بود.
به نظرم نمایشنامه یه ایراد کوچیکی داشت. بعضی از داستانکهایی که تعریف میکرد نصفه و پادرهوا موندن. مهمترینش قصه ماهان و آلما بود که بعد از اون همه توجهی که بهش شد ناگهان رها شد. با این همه دیالوگها عالی بودن. استفاده از دیالوگهای شخصیتها با خودشون هم خیلی هوشمندانه بود.
رومینا خلج هدایتی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

تمام نمایش در یک آشپزخانه شلوغ و پر سر و صدا میگذرد که به سادگی میتواند به عنوان نمونه کوچکی از جامعه انسانی در نظر گرفته شود. جامعه ای که در آن تقریبا از هر نوع و گروه آدمی یک نفر پیدا میشود. آدمهایی که هر کدام داستان خودشان را برای تماشاچی تعریف میکنند و در طول صد دقیقه نمایش درگیر طیف وسیعی از اندرکنشهایی میشوند که در یک جامعه رخ میدهد. وسکر این نمایشنامه را بر اساس تجربیاتی که از کار کردن در یک شیرینی فروشی به دست آورده و با تمرکز بر مناسبات حاکم بر طبقه کارگر نوشته. مناسباتی که در عین حال که از خشونت و جدیت قابل توجهی سرشارند میتوانند بامزه و خنده دار هم باشند. در عین حال نمایشنامه به خوبی با توجه به شرایط جامعه امروز ما بازنویسی شده. جا به جای نمایشنامه اشارات ظریفی به اخبار روز شده که طنز تلخی را به کل نمایش اضافه کرده. از این دست میتوان به پیشنهاد تاسیس مغازه ای با نام نان داغ-پی پی داغ یا ادعای تمرین شده بودن دعوای بین دو تا از اعضای آشپزخانه اشاره کرد. نمایش آشپزخانه علاوه بر طنز ظریفی که با دیالوگهای دقیق و حساب شده اش منتقل میکند از حرکات و صحبتهای بامزه و حتی ناسزا و دعوا برای جلب توجه تماشاگر استفاده میکند. انگار این نمایش برای خنداندن اقشار مختلف تماشاگرها از همه انواع طنز استفاده کرده و این میتواند نشانه ای از دراماتورژی قوی این کار هم به حساب بیاید.
همین استفاده از سطوح مختلف در مورد قصه نمایش هم مطرح است. نمایش داستانکهای کوچکی را برای ما تعریف میکند که هر کدام از آنها بسته به نگاه ما میتواند از اهمیت بیشتر یا کمتری برخوردار شود. با این حال تماشاچی با یک قصه کلی هم روبروست. قصه یک آشپزخانه شلوغ که در آن همه با نارضایتی کار میکنند و تقصیر کمبودها و مشکلات را به دوش دیگران می اندازند. همه اعضای این آشپزخانه در حال جنگند و هر کدامشان با روش خاص خودش با دشمنی که برای خودش تراشیده میجنگد. بعضی ها با شوخی و مسخره بازی, بعضی ها با بی تفاوتی و بعضی با پرخاش و عصبانیت به مقابله پرداخته اند. یکی از رییس, یکی از همکارش و یکی از گرما و سر ... دیدن ادامه ›› وصدا مینالد و هیچ کس خودش را در جایگاه کسی که مسئول به وجود آمدن این وضع و یا تغییر آن است نمیبیند.
بی شک یکی از تاثیرگزارترین صحنه های نمایش صحنه "رویابازی" است. صحنه ای که باعث میشود تماشاچی از خودش بپرسد که چه رویایی دارد. آیا اصلا رویایی دارد یا مثل بازیگرهای نمایش رویایش را در شلوغی و هیاهوی جامعه بی در و پیکر و خشونت زده ای که در آن زندگی میکند از دست داده و آن را با کلیشه های احمقانه عوض کرده?
نمایش آشپزخانه سی و پنج نفر بازیگر دارد که همگی بازیهای خوب و قابل قبولی ارائه میدهند. طراحی صحنه خیلی دقیق و در انتقال فضا بسیار کارامد است. نورپردازی, استفاده از موسیقی و انتخاب بازیگران هم به خوبی انجام شده. با این همه چیدمان صندلیهای تماشاگران واقعا بد است. در هر ردیف به غیر از نفرات اول و دوم که در سر ردیف نشسته اند بقیه افراد حتما شانس دیدن قسمتی از صحنه را از دست میدهند. حتی کسانی که با مطالعه قبلی صندلیهای اول و دوم ردیفهای بالایی را انتخاب کرده اند به سادگی میتوانند به خاطر اینکه تماشاچی های خارج از ظرفیت کنارشان روی پله ها مینشینند شانس دیدن تمام صحنه را از دست بدهند. شاید بهتر بود صندلیها به جای اینکه در چهار گوشه صحنه متمرکز شوند دورتادور صحنه قرار میگرفتند.
یعنی بنظر شما کدوم صندلی دید ایده آل تری داره؟
۰۵ آذر ۱۳۹۵
بین باکس های a ,b ,c, d کدوم به نظرتون دیدش بهتره؟؟؟؟
۱۷ آذر ۱۳۹۵
فکر نمیکنم باکسهای مختلف تفاوت زیادی با هم داشته باشن.
۱۸ آذر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تئاتر باد شیشه را میلرزاند نوشته مهدی کوشکی و کارگردانی مصطفی کوشکی و هستی حسینی.

به نظر من نقطه قوت این تئاتر نمایشنامه اون بود. من انتقالهای بین فضاهای مختلف رو که در آخر نمایش از حالت خطی خارج شده بود دوست داشتم. اون حالت مالیخولیایی که در آخر نمایش برای شخصیت شهروز اتفاق افتاد و باعث شد اون صحنه سرگیجه عالی خلق بشه هم خیلی جالب بود. خروج شهروز از حالت عادی خیلی خوب ترسیم شده بود. توی یکی از صحنه های پایانی شخصیت شهروز رو به دخترتوی وان آب نشسته بود و این به عهده مخاطب گذاشته شده بود که متوجه بشه تنها کسی که دختر توی وان رو میبینه شهروزه و شخصیت شاهد که توی همون صحنه حضور داره نمیتونه دختر رو ببینه چون اون دختر فقط توهم شهروزیه که دچار فروپاشی عصبی شده. فروپاشی عصبی شهروز چرا رخ داده بود? چون شهروز بعد از خارج شدن از آپارتمان دوستش شاهد تجاوز آقای کریمی به دختر داستان و قتل آقای کریمی با چاقو بود. بعد از این اتفاق شهروز دچار توهمی شده بود که توش آقای کریمی با چاقویی توی قلبش این ور و اون ور میرفت و دختر داستان توی حمام دوش میگرفت.
با اینکه مردهای داستان در موقعیت خشونت و ظلم قرار گرفته بودند و تنها زن نمایش که دو تا شخصیت مختلف زن رو بازی میکرد تحت ظلم این مردها واقع شده بود, آخر نمایش احساس میکردم که همه شخصیتهای داستان در حقیقت قربانی های خشونت هستند. فکر میکنم این اتفاقیه که واقعا در یک جامعه مریض و خشونت زده میافته و توی این نمایش به خوبی نشون داده ... دیدن ادامه ›› شده بود.
این تئاتر کلا در ایجاد فضای ترس و تنش و انتقالش به تماشاگر خیلی موفق بود. هرچند دیالوگهاش به نظر من کمی خسته کننده بودند اون حالت بیهودگی و حماقت حاکم بر شخصیتها رو خیلی خوب منتقل کرده بود.
بازی شخصیت شاهد خیلی برای من جالب بود. به نظرم بازیگر شاهد هم توی نقش شاهد و هم توی نقش آقای کریمی خیلی خوب بازی میکرد. اما شخصیت دختر هرچند بازی سنگین و پرزحمتی داشت به دل من ننشست. فکر میکنم مهمترین علتش هم طراحی لباس و مدل موهای دختر بود که هیچ جوری با فضای داستان هماهنگی نداشت.
طراحی صحنه تئاتر خیلی جذاب و خلاقانه بود. دکور سه وجهی گردان با گردشهای گاه به گاهش نه فقط تماشاگر را از اتاق شهروز و شاهد به موتورخانه آقای کریمی میبرد بلکه ریتم کند دیالوگها را قابل تحمل میکرد.
نورپردازی کار خیلی ضعیف بود که البته من فکر میکنم اشکال از سالن نمایش بود. فکر میکنم سالن مستقل تهران اصلا مناسب این نمایش نبود. دکور تئاتر بیش از اندازه به تماشاگرها نزدیک بود و بی نظمیهای معمول تئاتر مستقل تهران مثل دیر شروع شدن نمایش و اینکه افراد روی شماره صندلیهای خودشون ننشسته بودند هم خیلی آزاردهنده بود.
عالیا این را خواند
ستاره کیان این را دوست دارد
واقعا ممنون بابت این نظر فوق العاده تون، من خیلی درگیر بودم تو ذهنم که بعضی از اتفاق ها معنیش چی میتونست باشه!! در نظر داشتم متن نمایشنامه رو بخونم خودم تا سوالام برطرف شه :)
۲۲ آبان ۱۳۹۵
دوست عزیز خانم رضایی ، از تاخیر به وجود آمده و مسائل پیش آمده از طرف گروه اجرایی و تئاتر مستقل تهران عذرخواهی می کنم ، امیدوارم بپذیرید و در ادامه روند فرهنگی مجموعه ما را همراهی بفرمایید. از نقد و دیدگاه شما هم بسیار سپاسگزار و خرسندیم.
۲۳ آبان ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
باید بگم که وقتی نمایش رو دیدم و از تماشاخانه بیرون اومدم کلا راضی بودم. به نظر من اینکه کارگردان و بازیگران بتونند صحنه‌های زیبا خلق کنند امتیاز قابل‌توجهی براشون به ارمغان می‌آره که در این نمایش صحنه‌های زیبایی هم وجود داشت. نمایش سه قسمت داشت: قسمت اول مربوط به سیاوش، قسمت دوم مربوط به رستم و سهراب و قسمت سوم مربوط به ضحاک و شهنواز و ارنواز بود. من شخصا با اپیزود دوم ارتباط خیلی خوبی برقرار کردم و فکر می‌کنم که علت این موضوع بیان تهمینه بود. نکته‌ای که در تمام نمایش وجود داشت این بود که بازیگرها، خصوصا بازیگرهای زن برای اینکه به لحن و صداش قدرت کافی و حالت حماسی بدن صداشون رو خیلی بم کرده بودند و فریاد می‌زدند. این موضوع باعث می‌شد که شنیدن صدای بازیگرها که متن سنگینی رو هم بیان می‌کردند سخت بشه. من فکر می‌کنم اطلاعات بیشتری که داستان رستم و سهراب و متن بیضایی در این اپیزود داشتم و اینکه تهمینه تک‌گویی قابل فهم و شنیدنی داشت خیلی کمک کرد که بتونم با این قسمت ارتباط برقرار کنم. اپیزود اول اما به نظرم چندان کارامد و پخته نبود. من نمی‌تونستم با هیچ‌کدوم از شخصیتها ارتباط برقرار کنم و حتی به نظرم میزانسن یا اجرای بازیگرها هم چندان قابل توجه نبود. در اپیزود سوم با اینکه با شهنواز و ارنواز خیلی ارتباط برقرار نکردم اما بسیاری از صحنه‌ها برام جذاب بودند. مثلا اینکه بازیگرها با دستهاشون مارهای روی شونه‌های ضحاک رو می‌ساختند برام خیلی جالب بود.
نکته دیگه‌ای هم هست که نمی‌دونم چه‌طوری باید بیان بشه که هیچ‌کدوم از خوانندگان رو ناراحت نکنه. نکته اینه که من چندی قبل نمایش «وقتی ما مردگان بر می‌خیزیم» رو دیدم که البته به نظرم نمایش ناپخته‌ای بود و باهاش ارتباط خوبی برقرار نکردم. اما اون نمایش به طرز عجیبی به نظرم مشابه نمایش «بیضایی» بود (یا برعکس). در هر دو نمایش اجرای بازیگرها تا حد زیادی اغراق‌شده بود. در هر دو نمایش صحنه با استفاده از سه تا جسم شبیه به هم (که تا حدی به کوه شباهت داشتند) طراحی شده بود و با حرکات این اجسام ساخته می‌شد. ضمنا هر دو نمایش از صدا و بیان خاص بازیگرها خیلی بهره می‌‌بردن. نظر شخص من اینه که صدا و بیان بازیگرها (خصوصا بازیگرهای زن) در نمایش وقتی ما مردگان بر می‌خیزیم بهتر بود. اما طراحی صحنه و نور و گریم، روند و یکدستی نمایش و بی‌شک متن نمایش در تئاتر ... دیدن ادامه ›› «بیضایی» بسیار بهتر بود.
به طور کلی باید به دست اندرکاران این نمایش خسته‌ نباشید گفت و ازشون تشکر کرد که سراغ متن‌های سنگین بیضایی و اصلا خود اسم بیضایی رفتن.