امروز اولین روز جشنوارس .اولین فیلم مستند زمستان است و پاندا قرمز بود ولی سانس بعدی مردن در آب مطهر مثل تمام فیلمهای گذشته برادران محمودی به مسائل و مشکلات اتباع خارجی در ایران می پردازد.رونا و حامد دو جوان افغان به امید زندگی در اروپا پا به ایران میگذارند تا توسط قاچاقچیان انسان به اروپا سفر کنند ولی وقتی وارد ایران میشوند دچار مشکلاتی میشوند.....متاسفانه داستان فیلم کاملا نخ نما و قابل حدس،گرهای داستانی که کارگردان داخل فیلم قرار داده، به وضوح قابل پیشبینی است.بازیها تا حدی قابل قبول ولی تو ادای لهجه افغان یه مقدار اغراق شده بود.ولی ضرباهنگ تند فیلم باعث شده بود فیلم سراپا وایسته.فیلم از لحاظ نشان دادن وضعیت بد افغانها به شدت شریف عمل کرده و موفق بوده.در کل نسبت به فیلمهای قبلی این دو برادر چیز جدیدی برای عرضه نیست.
امروز دومین روز جشنوارس....اولین فیلمی که دیدم خوب بد جلف ۲ ارتش سری بود.فکر کنم یکی از دلایل حضور این فیلم به خاطر خالی نبودن ژانر کمدی و فان بودن جشنوارس .دومین ساخته پیمان قاسم خانی به مراتب از شوخیهای بیشتری برخوردار و شیمی پژمان و سام واقعا درست و بجا در اومده.البته در انتهای فیلم سازنده سعی کرده با یک سورپریز فیلم خودشو تموم کنه.داستان از اونجایی شروع میشه که پژمان و سام قرار میشه یک بار دیگه باهم همبازی بشن ولی عوامل سازنده اون چیزی نیستن که نشون میدن.خوب بد جلف ۲ارتش سری نسبت به برادر بزرگترش پخته تر و شوخیهای به جا و کار شده ایی داره،مخصوصا سکانس های بازی سام و ستاره پسیانی.در مجموع میشه مطمئن بود این فیلم قراره سال دیگه یکی از گیشه دارای پر فروش باشه.اما فیلم دوم، سینما شهر قصه به کارگردانی کیوان علی محمدی که میتوان گفت مرثیه ایی است برای تمام دوران سینما.این فیلم برخلاف کارهای قبلی سازنده فیلم داستان گویست که مخاطب خواسته یا ناخواسته درگیرش میشود. ادای دینی است به سینما به طوری که از لحظه آغازین و تا آخرین سکانسها در پس زمینه از موزیکهای دهه ۴۰ و ۵۰ ،فیلمهای فارسی و روشنفکرانه با شما همراه خواهد بود.داستان داوود عشق سینمایی که کارش تعمیر آپاراتهای معیوب سینماهاست و به دنبال دختر دلخواهش در رویای سینما روزگار میگذراند .فیلم به نوعی ادای احترام کارگردان به تمام کسانیست سینما را به شهر قصه رویایی خیلی از ماها تبدیل کردند.به شخصه لذت بردم.
امروز سومین روز جشنوارس.اولین فیلمی که دیدم روز صفر سعید ملکان بود.ملکان
... دیدن ادامه ››
با سابقه اولین فیلمشو طوری ساخته که انگار فیلم چندمش. یه داستان ملتهب با بازی فوق العاده امیر جدیدی و ساعد سهیلی در نقش عبدلمالک ریگی آدمو مجبور میکنه با قصه همراه شه.ساختار محکم و عالی فیلم بعلاوه تدوین خوب و به موقع تاثیر فیلم رو دوچندان کرده.ضرباهنگ سریع فیلم چنان بیننده رو همراه میکنه که زمان فیلم از دست مخاطب میره.یکی از نکات موفق فیلم پرهیز از غلو و درشت نمایی در شخصیتها و داستان فیلم است.درمجموع یکی از کارهای خوب امسال.فیلم بعدی به کارگردانی حمید رضا قربانی با نام مغز استخوان روی پرده رفت. داستان بهار و حسین که پسر کوچکشان مبتلا به سرطان است و روز به روز شرایط برایشان سخت میشود.فیلم با قدرت تا ۴۵ دقیقه اول تکان دهنده و تاثیر گذار عمل میکند ولی همین که نوبت سرنوشت شخصیتها و جمع بندی میرسد فیلم دچار تزلزل شدید میشود و کاراکترها به حال خود رها میشوند و این مخاطب است که باید خودش برای خودش شخصیتها را پرداخت دهد.بازیها بسیار روان و خوب اجرا شده، ولی متاسفانه بازیها فدای جمع بندی ضعیف فیلم میشود.
رسیدیم به چهارمین روز جشنوار.اولین فیلم ساخته مجید برزگر به نام ابر بارانش گفته اکران شد.صادقانه باید گفت فیلم قبلی این سازنده به نام پرویز از این اثر معلومحال چیز متفاوتی است.داستان سارا پرستار احیای بیماران در انتظار مرگ....البته باید اسم فیلم رو فرشته مرگ یا من نمیخوام بمیرم گذاشت تا مخاطب درک بهتری میکرد.ضرباهنگ فیلم به شدت آهسته و خسته کنندس.کاراکتر اصلی فیلم مثل آدمهای در انتظار مرگ، سر در گم و تکلیفش برای زندگی مشخص نیست.سازنده برای زنده نگه داشتن فیلم از نیمه دوم با اضافه کردن شخصیتهای جدید به دنبال احیای فیلم است.البته این فیلم، فیلم گیشه و مخاطب پسند نیست.خوب رسیدیم به فیلم دوم پسر کشی محمد هادی کریمی که جایگزین فیلم خورشید مجید مجیدی شد.پسر کشی حکایت خانواده قدیمی است که بعد از چهار فرزند دختر هنوز امید به دنیا آمدن فرزند پسر هستند ....رسمی قدیمی که فکر می کردنند وجود فرزند پسر ارکان خانواده را محکم می کند باعث ریشه کینه ایی قدیمی می شود. کریمی سوژه مناسبی را انتخاب کرده ولی برای پیشبرد قصه گره هایی که به مخاطب ارائه میدهد خیلی خنثی و نخ نما ست که اگر مخاطب باهوشی باشید به راحتی پایان قصه برایتان لو می رود.قصه سعی میکند حس معمایی و تعلیق را در طول داستان همراه کند،ولی کاملا معکوس عمل میکند
یادم پارسال در فیلم درخونگاه سیاوش اسدی خانم ژاله صامتی کاندید شدن که متاسفانه جایزه به ایشون نرسید.فکر میکنم ورود این فیلم به عنوان فیلم رزو این که بخوان کم لطفی پارسال رو با یه جایزه برای خانوم صامتی جبران کنن...تنها نقطه قوت فیلم بازی درخشان خانوم صامتی است.هنوزم به عقب برگردیم فیلمهای کمدی انسانی و برف روی شیروانی داغ از محمد هادی کریمی درخشان ترند.
پنجمین روز رو با فیلم دشمنان کار اول علی درخشنده شروع کردم.خیلی دوست داشتم از بخش انتخاب فیلم بپرسم دلیل انتخابشون چی بوده.داستان زهره زن میانسالی که به انزوا کشیده شد و مرگ پسر معتادش را از بقیه خانواده پنهان کرده و از جانب شوهرش ترد شده.....فیلمی آرام با طعم ناامیدی و یاس که تو لحظه ، لحظه فیلم در حال تزریق.فیلمی کاملا منفعل و به مخاطب فشار میاره، که زندگی پوچ و تحملش سخته.سازنده صد در صد در هنگام ساخت فیلم دچار افسردگی شدید بوده.داستانی کم رنگ به همراه محیطی سرد و بدون حرف حساب.دلیلی برای ساخت این فیلم نبوده ،چه برسه بخواین این فیلم رو تو سینما ببینین.فیلم بعدی کشتارگاه عباس امینی بود.فیلمی به شدت در اختیار قصه بود.داستان امیر که برای کمک به پدرش درگیر ماجرای قتلی میشود....بازیهای خوب و سرحال،مانی حقیقی بسیار عالی بود.داستانی سر راست که مخاطب را آرام ، آرام با خود همراه میکند.عباس امینی به زیبایی تاثیر دلار، در جامعه حال را تصویر کرده.با آنکه پایان بندی فیلم به وضوح در نیم ساعت پایانی مشخص است ولی باز با این حال سرنوشت شخصیتها برای مخاطب تا آخرین سکانس همراه است.فیلم خوب و داستان گویی بود
ششمین روز از جشنواره با فیلم آبادن یازده ۶۰ شروع شد.فیلمی از مهرداد خوشبخت.فیلمی ملی از حماسه ایی ملی در دل جنگ.حکایت مردان و زنان رادیو نفت آبادان در روزهای جنگ که تا آخرین لحظه اخبار جنگ را برای مردم پخش می کردند.صدابرداری عالی فیلم در بستر کل فیلم سایه انداخته بود. کارگردانی یک دست و خوب به وضوح در فیلم قابل مشاهده بود.بازیها خوب و روان یک دست بود.فیلمی که حتما باید تو سینما دید.فیلم بعدی آن شب کوروش آهاری بود.فیلمی دلهره آور و ترسناک در سینمای ایران و جشنواره فیلم فجر. حکایت بابک و ندا که در آمریکا ساکن هستند.روزی هنگام بازگشت از مهمانی شبانه، شبی را در هتلی سر میکنند و این سر آغاز ماجراست....متاسفانه فیلم یک کپی کامل از سینمای ترسناک هالیوود است.صحنه های بوو از پیش مشهود و حتی سکانس های مشابه در چند فیلم هالیوودی که دست کم هر مخاطبی یک بار تجربه کرده است.فیلمنامه به شدت دچار ضعف و مشابه نسخه های خارجی است.به طوری که هر تکه ایی از فیلم را از نمونه خارجی برداشت کردنند.اگر سازنده از افسانه های ایرانی در فیلم خود استفاده می کرد بی شک موفق تر بود.ولی ریسک عوامل برای احیای این نوع از سینما قابل دفاع است.
و هفتمین روز جشنواره....فیلم اول، خروج ابراهیم حاتمی کیاست.داستان پنبه کارانی که برای دیدار با رئیس جمهور با تراکتورهای خود راهی تهران میشوند...موزیک متن و فیلمبرداری خوب بود.بازی فرامرز قریبیان رو به شدت دوست داشتم.منو یاد رضا تو فیلم رد پای گرگ انداخت.فیلم تا آنجا که توانسته بود از شعار زدگی پرهیز کرده بود.این فیلم صد در صد نسبت به اثر قبلی سازنده ( به وقت شام ) فیلم پربار تری بود.انتخاب بازیگران به جا و خوب بود.فیلم دوم خون شد مسعود کیمیایی.ترکیب بازیگرها خودش آدمو تشویق میکرد برای دیدن این فیلم ،اما ای کاش مسعود خان کیمیایی فیلم نمی ساخت تا آدم با یاد سلطان و رد پای گرگ ...دندان مار ...گوزنها ....کیف میکرد.فیلنامه دم دستی و خسته...قصه کم جان و کشنده. سعید آقا خانی انصافا خوب بود ولی تو یه فیلم بد اونم تباه شد.فیلم رو فقط اونایی که سینمای کیمیایی رو دوست دارن میتونن تحمل کنند.آخرین فیلم شنای پروانه محمد کارت بود.درامی نفس گیر در دل شهری ملتهب.پروانه می فهمد که اتفاق بدی افتاده و برای کمک به حجت مراجعه میکند......محمد کارت در اولین تجربه خود ثابت کرده به خوبی درام را میشناسد و درک درستی از محیط فیلم دارد.بازیها از کمترین تا پر رنگترین بسیار عالی اجرا شده است. از اولین دقایق تا سکانس های پایانی فیلم از طراوت نمی افتد.قهرمان فیلم به درستی به رستگاری می رسد و تکلیف مخاطب با شخصیتها روشن است.فیلم لذت بخش و نفس گیری بود.
روز هشتم با فیلم عامه پسند سهیل بیرقی آغاز شد.این فیلم به مراتب از عرق سرد قویتر و از فیلم من ساخته همین کارگردان ضعیفتر است.درام زنانه ایی در تمجید زنانی که از دل تنهایی به دل جامعه می آیند.قصه فهمیه که بعد از طلاق به زادگاهش برمیگردد و میخواهد روی پای خود بایستد.فیلمی روان و قصه ایی آرام که مخاطب را با فهمیه همراه میکند و از سختیهای زنان تنها و حرف دهن مردم برای مخاطب حرف میزند.مشکل اکثر فیلمهای این چند روز پایان بندی ضعیفشان بود که سهیل بیرقی به درستی از آن عبور کرد
و مثل دو فیلم قبلی ثابت کرد که تمام کننده ایی کار بلد است .بازیها به درستی و روان اجرا شده.فیلم خوبی که به درستی حرف تلخ زنان تنها به تصویر می کشد. فیلم دوم من می ترسم بهنام بهزادی بود.قصه بهمن شاعر و نسیم که روز به روز بیشتر از هم دور میشوند.هنوز معتقدم قاعده تصادف بهترین فیلم بهزادیست.حتی متمدن ترین انسانها در شرایط بد،بدترین و کثیف ترین راه را انتخاب میکنند.مشکلی که بهمن گرفتارش میشود رفته رفته انسان آرام و روشن فکر را به آدمی تبدیل می کند که حتی همسرش نیز دیگر به سختی او را می شناسد.بهزادی به خوبی ویران شدن آدم امروزی را تصویر کرده.درست مثل نماهای دوری که از میدان سطح شهر گرفته و ماشینها هر کدام از طرفی برای خروج از میدان راهی باز میکنند،تمثیل همان بهمن است که برای نجات از ترسی که جان او را ذره ذره دارد از بین می برد،مسیری را انتخاب میکنند که هر چند او را از آن همه هرج و مرج رها میکند ولی در سراشیبی تباهی قرار میدهد.
• نهمین روز جشنواره بافیلم بی صدا حلزون بهرنگ دزفولی زاده آغاز شد.بهرنگ جز عکاسان قدیمی سینما و تلویزیون است،این کار اولین فیلم بهرنگ است.قصه سعید و الهام که ناشنوا هستند و فرزندشان نیز برای شنیدن نیاز به کاشت حلزون دارد ولی سعید راضی نیست.....قصه درگیر کننده و تاثیر گذار از زندگی ناشنوایان و مشکلات اطرافشان. قاب بندیهای عالی .هانیه توسلی فوق العاده بود.درامی در سکوت،خستگی ناپذیر آدمهای قصه.مادری که تمام تلاشش را برای شنیدن صدای جهان پیرامونش برای فرزندش از همه چیز میگذرد.برای اولین کار فیلم جان دار و خوش ساختی بود.البته این مشخصه سالها شناخت قاب و پشت دوربین بودن، تاثیر خودش را تو فیلم نشان می دهد.فیلم کاملی بود.فیلم دوم سه کام حبس سامان سالور بود.قصه مجتبی و نسیم که عاشقانه با تمام بدهکاریها و اقساط معوقه در کنار هم خوشحالند ولی روزی با تصادف مجتبی مسیر زندگیشان عوض میشود...درام دغدغه مندی که حرف روز میزند.عبور شخصیتها از مشکل پیش آمده و رستگار شدن مجتبی در مسیری که خودخواسته درگیرش میشود.سرسختی کاراکتر مجتبی را از همان ابتدای فیلم بر سر نخواباندن موتورش میتوان دید و سماجت او را برای درست کردن همه چیز مثل قبل.تنابنده انتخاب خوبی بود.پریناز همان کاراکتر مغز استخوان بود فقط این بار به جای فرزندش برای همسرش میجنگد. معضل اجتماعی که سالور در فیلم بیان میکند تبلور خیلی از آدمهای جامعه ماست.فیلم درخشانی بود.
و اما دهمین روز جشنواره به عبارتی آخرین روز این دوره.فیلم اول روز بلوا بهروز شعیبی بود.قصه عماد، روحانی و استاد دانشگاهی که در گیر داستان ملتهبی میشود.....بهروز شعیبی به راحتی توانسته خط قرمزها را برای ساخت فیلمش رعایت کند تا در اکران دچار ممیزی نشود.قصه ملتهب و رسوایی که درگیر یک روحانی میشود قاعدتا ساختنش کار راحتی نیست.اما به مراتب از دهلیز و یا سیانور فیلمهای قبلی این سازنده ضعیفتر عمل کرده است.رستگاری شخصیت عماد که به مراتب غیر از این هم نمی توانست باشد پایان قصه را کمی قابل حدس میکرد.بابک حمیدیان در نقش عماد به خوبی توانسته بود عهده دار این نقش باشد.فیلم دوم لباس شخصی اولین فیلم امیر عباس ربیعی بود.قصه یاسر که به تازگی به اطلاعات سپاه پیوسته و مسئول رسیدگی به سران حزب توده میشود ....فیلم در دهه شصت تا شصت و دو میگذرد.شاید اگر مخاطب فیلم باشید،در وهله اول شما را یاد فیلم ماجرای نیمروز ساخته محمد حسین مهدویان بیندازد.اما خوب است بدانید شاید در بعضی سکانسها شباهتی باشد،مخصوصا سکانس برخورد حنیف با جواد در پشت جبهه که یادآوری برخورد کمال با صادق است.با همه این شباهتها فیلم لباس شخصی قصه خود را دارد و از این حیث برای خود وزنه ایی محسوب می شود. مهدی نصرتی بازیگر نقش یاسر به خوبی در نقش جا افتاده بود.کارگردان به خوبی توانسته آن دوره ملتهب را به صورت درامی آرام و همانند کاراکتر یاسر که تمام تلاشش را برای از بین بردن حزب توده به آرامی و گفتگو محور پیش می برد.شاید فیلم زیر سایه ماجرای نیمروز باشد ولی دغدغه آن سالها را به شکلی متفاوت برای مخاطب بازگو میکند.جنشواره امسال هم به پایان رسید.باشد تا به شرط حیات سال دیگر را هم تجربه کنیم.
امیدوارم لذت برده باشید.