در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال شاهین | درباره نمایش مترسک
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:53:53
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تا نام او (حسن علی جعفر)
بر لوح این زمانه بماند به یادگار
نام مرا نوشت به دفترچه‌ی خیال
و آنشب که مست بود
عکس مرا کشید
اما به جرم لذت یک لحظه‌ی پدر
یک چند در عذاب بسر برد مادرم
بعد از هزار رنج
فارغ شد از کشیدن بار من عاقبت
و من
تا چشم‌های خویش گشودم
دیدم که شیرخواره‌ی دامان آن زنم
دیدم که با کلاف نخ آنچه ... دیدن ادامه ›› هست و نیست
خواهم به اوج آسمان برسانم
پرواز بادبادک خود را
تخم شراب بودم و بیچاره مادرم
دائم زدست من
در اضطراب بود
ناچار
آن اشتباه کار
تا وارهد ز شور و شر من
( بقول خود )
دستم گرفت و سوی مدرسه‌ام راند
در مدسه بخاطر ساری که از درخت
بیخود پریده بود
آشی که گرم ماند
بسیار بوته گل که معلم زچوب خویش
بر ای من نشاند
هر وقت کاغذ و دوات فریدون
یا دفتر و کتاب منوچهر
بر جای خود نبود
هر کس چو من لباس مندرسی داشت؛ مدرسه
می‌شد بدو ظنین
اما من این میانه نمی‌دانم از چه رو
بی اعتنا به این همه بودم
تا کار درس را
چون سنگ کندم از جلوی‌ای زندگی
در زندگی
چندی به چرخش فلک و چرخ کجمدار
بودم امیدوار
هر جه نشانه‌ای ز دری بود کوفتم
لیکن ز پشت در
هرگز کسی به درد دلم پاسخی نداد
با آنکه پای من
چون دستهای شاه ندانم چه چیز... شیر
تا عرش رفته بود
ماندم جدا همیشه من از کاروان پول
باری! به راهها
آنها که کوله‌ای ز طلا بار داشتند
پا را به روی شانه‌ی من می‌گذاشتند
و من
در آن زمان به راه
بودم خری که بار طلاهای دیگران
بر دوش می‌کشد
آخر که پای آبله دارم؛ زراه ماند
ویلان به شهرها سگ آواره‌ای شدم
قلادهای به گردن من این زمان نبود
تا هر کجا که صاحب من خواست
زآنسو گذر کنم
یا پشت یک حصار بمانم در انتظار
تا هر زمان که عابری از راه خود گذشت
ارباب خویش را از ته بستر خبر کن
اینک منم
محصول زحمت حسنعلی جعفر
آواره‌ای که همچو پدر ناشناس ماند
هرگز ولی چو او
در انتظار لقمه‌ی نان با دو چشم مات
بر دست صاحبان طلا زل نمی‌زنم
زل می‌زنم ولی
زیرا به عقل ناقصم از سال‌های سال
جستم بدست خلق
راه نجات نوع خودم را .

( تخم شراب - اسماعیل شاهرودی )
- بی نظیر و عالی
- نمایش مترسک دومین کاری هست که از گروه تیاتر اگزیت و مهرداد خامنه ای بزرگوار می بینم
- از همون تجربه ی اول فهمیدم که نمایشی که از این گروه و این گارگردان باشه رو باید حتمن دید
- فقط می تونم بگم فوق العاده بود
- چهار بازیگر بی نظیر ؛ که لحظه به لحظه ی نمایش رو با جون و دل و به زیبایی تمام بازی می کردند
- برداشت جالب ، خلاقانه و متفکرانه ای از " چهار صندوق "
- این نمایش پیام واضح و روشنی داشت ( بخصوص تلنگر بزرگ صحنه ی آخر نمایش ) ، ای کاش همه مردم به تماشای این نمایش می نشستند ؛ و ای کاش خودمون رو باور کنیم و بتونیم صندوق های تحمیل شده به خودمون رو ... دیدن ادامه ›› بشکونیم و ...
- ضمن این که نمی تونم تعجب خودم رو از به روی صحنه رفتن چنین نمایشی انکار کنم :)) تبریک فراوان می گم به گروه محترم اجرایی و یک تبریک هم می گم به خودم و همه دیگر دوستان از این بابت که در این شهر و کشور در کنار امثال " مهرداد خامنه ای " ها زندگی می کنیم .
- یه نکته ی خیلی مهم و جالب و بی نظیر هم این بود که اجرا راس ساعت اعلام شده روی صحنه رفت ؛ راس ساعت به معنی واقعی کلمه و حتا می تونم بگم به ثانیه !!
که این خود نیازمند تقدیر و تشکر ویژه ی دیگری هست ؛ همین طور پرده ی دوم ؛ مجددن راس ساعت ؛ اولین باری بود که چنین نظمی رو در اجرای تیاتر می دیدم ؛ واقعن دست مریزاد .
- یک نکته ی قشنگ و جالب دیگه ، تابلویی بود که برای عزیزانی که دیر به نمایش می رسیدند قبل از ورود خود نمایی می کرد ؛
تابلویی با این مضمون ( دقیق اش رو خاطرم نیست مضمون اش رو می نویسم ) : " مخاطب محترم متاسفانه شما دیر به محل نمایش رسیدید و نمایش شروع شده ؛ ورود شما احتمالن باعث آزردگی دیگر دوستان خواهد شد ؛ شما دو انتخاب دارید " ( البته من دیر نرسیدم :)) بین دو پرده دیدم تابلو رو )
- راستی نور ( قبل از اجرای ) سالن هنوز مشکل لرزش رو داشت که :)) هنوز درستش نکردن

پ . ن : من هیچ تخصصی در زمینه هنر ندارم و فقط نظرهای شخصی خودم رو نوشتم ؛ ممنون که خوندید :)‌

- هفتمین نمایشی که در سال 97 دیدم
- یکی از بهترین نمایش ها ...
شاهین عزیز ممنون از لطف شما.
بسیار باعث دلگرمی و افتخار ماست.
به امید دیدار دوست عزیز
۳۰ مرداد ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید