در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال افروز اسماعیلی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:08:12
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سنگ، سکوت، کاغذ

ثانیه ای سنگی
به جان زندگی افتاده بود
سکوت بود
ساخته دست معلمی نامهربان

سکوت بود
زاییده زوزه گرگ
وقت بلعیدن تخته های روزمرگی
کلاغ ها مگر یادآور اوج گرفتن
در لحظه های ظلمانی نبودند؟

سکوت بود
در لحظه ... دیدن ادامه ›› سنگی افتخار
به طراوت حجله ای چهارده ساله

سکوت بود
آن قدر طول کشید
که دست هایم به راه افتادند
حبابی از اسباب بازی صابونی کودکی
رها شد
آسمان دودی
ماهش را یافته بود

چگونه خواهم شکست ؟
من که حبابی مرا روی انگشت می چرخاند
چگونه خواهم شکست
من که حبابی را روی انگشت می چرخانم

کودکی که آرزوی خلبانی داشت
قدردان تماشای فواره ایست

زندگی همان عقابی ست
که سنگی را بر فراز خانه
به منقار می کشد
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قدم اول

می شنوی؟
وراثت،کم رنگ
وراثت، سیاه
وراثت، تک
وراثت، دو ردیف پر
وراثت، سه ردیف خالی
وراثت
گره
گره
قدم های آهنی بر دار
از نخ نمای قالی
کلمات، بیرون می ریزد
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این قطره کوچک لطیف
این خون رقیق
روی کاغذ نمی ایستد
برمی دارمش
روی صورتم می کارم
بگو
بگو جنگل های سرخ, گلوله را مبهوت می کند؟
معادله موشک را به هم می ریزد؟
رنگ جنگ را می پراند؟
با قصه دیو و دلبر
زشت و زیبا
چطور آرامت کنم ؟بگو
امیرمسعود فدائی و سپهر این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دلم برای تمام سادگی ها بی تاب است

می دانم جایی میان سادگی ها
طبیعت سکوتش را می شکند
خودنمایی می کند

و آن گاه
گاه دوباره عاشق شدن است
جایی میان سادگی ها..

هــــــی..
چقدر دلم می گیره وقتی می بینم این جمله الان فقط یه جمله شده و بس!
۳۱ تیر ۱۳۹۳
خیلی لطیف و خیلی سپید ...

عالی بود افروز
۱۵ شهریور ۱۳۹۳
لطف داری افشین جان ، ممنون
۱۷ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روی زمین
جایی میان اعداد و ارقام
انگار گیاهی وحشی می روید
که عشق را می بلعد !
خانم اسماعیلی
باید بگم که چند باری نوشته تون رو خوندم
و هر بار حسی بهتر و ژرفتر..

درود بر شما..
۰۷ تیر ۱۳۹۳
شعر مبهمی است

اعدادی که عشق را میبلعند یعنی چه؟
۰۸ تیر ۱۳۹۳
ممنونم آقای تاج میری
۱۱ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پشت ویترینت عشق بچین دنیا
این گذرگاه پرعبور
بیش از اینها زرق و برق می خواهد !
عالی بود.
من رو یاد شعرهای یک دوست قدیمی انداخت که این روزها خیلی به یادشم و به شدت دلتنگ شعرهایش.
ممنون (:
۲۴ خرداد ۱۳۹۳
مرسی از شما ... امیدوارم خبر خوبی از دوست قدیمیتون بگیرید :-)
۳۱ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
میان حقیقت های ملموس
واقعیت های مایوس
هنوز می شود
آزادی را به لبخندی میهمان کرد

در آغوش کودکی
همة احساس را می شود باور کرد

روی بال های غم
می شود پرواز کرد

آزاد که باشی
مرگ را هم می شود زندگی کرد
زنانه ترین لباسهایت را می پوشی
و به کودکانه ترین زبان
آواز می خوانی

تا به حال عاشق شده ای ؟


دختر بچه که بودم
پاهایم
در کفش های پاشنه بلند
شوق حضور زنانگی ام بود

حالا کلام کودکانه
بر لبانم
شوق حضور مردانگی توست
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۳
فوق العاده
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۳
متشکرم از همه دوستان خوبم :-)
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳
دلنشین ، شادباش برای این احساسهای زیبای شما
۰۴ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"ز ... مثل زندگی "

بارها تمام شدی
گاه میان دست هایم
و گاه دور از دست هایم

به ساعتی شنی می مانی
با دانه های شنی بر .....برا
.....شاید براق !

شمردن دانه هایت
جر به هوای عشق
نمی ارزد !
زیبا سرودی...
۳۱ فروردین ۱۳۹۳
تشکر از اظهار نظر همه دوستان خوبم
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۳
ساده اما دل نشین
۰۵ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بهشت را ببین
جایی میان سیاه و سپید شطرنج
جایی میان سیاه و سپید پیانو

چشمهایت را ببند
جایی میان سیاه و سپید دلت
بهشت را ببین

هنوز هم بیقراری ؟!

گوش کن
مردی پیانو می نوازد
صدای بهشت می آید





بی نظیر بود
۱۹ فروردین ۱۳۹۳
متشکرم از اظهار نظر دوستان خوبم
۲۳ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"طعم زن "
تنها یک زن می داند
زن بودن چه التهاب شادی آوریست

تنها یک زن می تواند
وقتی عاشق شد
از تنش حبابی بسازد
که تو با نگاهی مردانه
آن رادرنوردی

تنها یک زن می تواند
وقتی عاشق شد
از دلش ماتروشکایی بسازد
که تو با هر بار شکستنش
عروسکی زیباتر را بیابی

تنها یک زن می داند
زن بودن چه التهاب شادی آوریست

زنده باد،بسیار زیبا به تصویر کشیدید بانواسماعیلی.
۱۷ اسفند ۱۳۹۲
بسیار زیبا و اندیشه برانگیز ، سپاس خانم افروز
۰۴ خرداد ۱۳۹۳
فقط یک زن می تواند به خوبی زنانگی کند
به خوبی عشق بورزد
به خوبی ناله کند



با مهارت دل بشکند
فقط یک زن
۲۴ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تو که نیستی " بانو " صدایم کنی

آیینه مگر بال پرواز زنانگی ام شود
نمی دونم چرا ناخودآگاه یاد این شعر افتادم افروز بانو :
با تو حکایتی دگر
این دل ما به سر کند
شب سیاه قصه را هوای تو سحر کند ... .
۲۷ بهمن ۱۳۹۲
عالی بود!!! :)))
۲۸ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عاشقانه برفی من (3)

برف آمد
روی تو هم نشست
همه فکر کردند
آدم برفی شدی
با تو
بازی کردند

من
پشت پنجره
فقط تماشا کردم !
خود را مساز ملعبه دست کودکی

چون خسته شد درون تو را تکه می کند

..........
بسیار زیبا
متشکرم از خانم افروز

۲۰ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عاشقانه برفی من (2)

یک روز برفی
می خواهم بروم زیر برف بنشینم
با لباس یک دست سیاه
با همان موهای سیاه دست نخورده

می خواهم برای برف
ادای عاشقانه در بیاورم
تلافی آن روز
که من و تو ما بودیم و برف
برایمان ادای عاشقانه در آورد

تو که هیچ
پا نبودی
من ... دیدن ادامه ›› و شاخه های درخت
با همه گنجشک ها
دل سپردیم

می خواهم بروم زیر برف بنشینم
با همان موهای سیاه دست نخورده
می خواهم سپید نوازی کنم
عاشقی
باز هم عاشقی
عاشقی

دی ماه 92
دوست دارم نوشته شما رو، دلنشینه
۰۸ بهمن ۱۳۹۲
متشکرم آقای شایسته فر، خوشحالم... :-)
۰۹ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عاشقانه برفی من (1)

پای برف هم
به خاطرات ما باز شد

دلم اما خیلی گرم بود
برف هم آب شد

میان این همه نیستی
ردپای تو ولی حک شد
در آن حوالی که من چشم گشودم
درخت ممنوعه نبود
سیب میوة ممنوعه نبود
همه چیز ساده بود
دبش
مثل طعم چای در استکان کمر باریک
هوس ها گاهی رنگ عشق می گرفت
و عشق ها گاهی هوسی می شد

در آن حوالی که من چشم گشودم
درخت ممنوعه نبود
سیب میوة ممنوعه نبود
تنها ، ایستادن ممنوع بود
و من ایستادم
پای تمام عشق های بی سرانجام
ایستادم

آذر 92
پای تمام عشق های بی سرانجام
ایستادم...
۲۳ دی ۱۳۹۲


تنها ، ایستادن ممنوع بود
و من ایستادم
پای تمام عشق های بی سرانجام
ایستادم
۲۳ دی ۱۳۹۲
مرسی از همه دوستان خوبم که نوشته های من رو می خونن

آقای بهزاد خوشحالم شما رو در این سایت می بینم :-)
۲۳ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"یک روز عادی"

یک روز تعطیل
شعری از فروغ
یا نمایشنامه ای از شکسپیر

عطر افسونگر قهوه
که انگار بوی عشق دارد
بر تن مواج تنهاییم می نشیند
...
پنجره خانه ای
که رو به آزادی
باز می شود

کنار پنجره می روم
کودکی را خواهم ... دیدن ادامه ›› یافت
شوخ چشم
می تواند برای ساعت ها
نگاهم کند
بی ترس
بی خشم وقضاوت
بی شرم و شهوت

سر شار از
عشق و آزادی
می شوم

نیمی از دردهایم را
کودک بر می دارد

قد می کشد
راه می افتد

نیمی دیگر را
برای اشکهایم می گذارم
مارال عظیمی، مصطفی بیگ محمدی، امین و برومند این را امتیاز داده‌اند
ای بابا،همیاری خان امروزم که نمیشه امتیاز داد؟؟؟؟
چرا اینجوریه!!!!!!
۰۹ دی ۱۳۹۲
حس سنگین یک روز بد شاید ...
۰۵ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با یادت همه شبهایم یلدا می شود
از یلدا ، یلدایی تر چه می شود ؟

به گمانم رو به خورشید ایستاده ای
خورشید هم عاشق چشمهایت شده
این شب اصلا صبح نمی شود

" این روزها ... "

تقویم ها دروغ می گویند
آدم های عاقل دروغ می گویند

پایان های زودرس ، گاه دروغی عاقلانه اند

آدم های عاقل دروغ می گویند
می خواهم
اولین دروغ را بگویم
زبانی جز زبان مادری می خواهم !
چه جالب. دروغ گفتن با زبانی غیر از زبان مادری. دوست عزیزی دارم - خانم هانیه ولایتی- که با همین مضمون شعری دارند. توی اینترنت پیدا می شود. ببینید بد نیست
۲۷ آذر ۱۳۹۲
رفتم خوندم شعر ایشون رو ،این شباهت جالب بود برام ...مرسی آرزو جان
۳۰ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با شراب هم مست نمی شود
تن و جانی که تشنه دست های توست