از چند منظر می توان نمایش را مورد بررسی قرار داد
1) نمایشنامه : کاری به سال 2016 از فلوریان زلر نویسنده جوان و بسیار خوش آتیه فرانسوی، که همانند کار قبلی که از او دیدم(اگه بمیری) با ساختاری روانشناختی به سویه پنهان روابط انسانی و به خصوص روابط زناشویی می پردازد.طنز کار در قیاس با اگه بمیری در سطح بالاتری قرار دارد در عین حال به نظر، اگه بمیری نمایشنامه ای عمیق تر با پرسش هایی پیچیده تر به لحاظ فلسفی بود.اگر روابط حقیقی را همچون آینه ای در مقابل خود ببینیم، آن سوی آینه روابط نهفته و امیال و آرزوهای سرکوب شده قرار دارند.اگر در این سوی آینه در مکالمات و دیالوگ هایمان عاطفه به خرج داده و تسامح پیشه کرده تا بتوانیم با هم مدارا کنیم در آنسوی آینه کلمات عریان شده و جامه ی دروغ را کنار گذاشته و برنده و تیز درونیات را بروز می دهند.واقعا کدام سو شخصیت حقیقی ما آشکار می شود؟ در نقشی که این سوی آینه بازی می کنیم یا در وجودی که آنسوی آینه در ذهن ما جاری و ساری است؟
بگذارید نگاهی به کاراکترها که خوب شخصیت پردازی شده اند بپردازیم:
- دنیل : مدیر انتشاراتی موفق و البته نه چندان ثروتمند از طبقه متوسط جامعه که به لحاظ فرهنگی به گروه به ظاهر فرهیخته تعلق دارد.پخته ترین کاراکتر کار و اصلی ترین شخصیت نمایش است.در این سوی آینه مردی مقبول جامعه،همسری مهربان و دوستی با درک بالا است ولی در آن سوی آینه با وسوسه ای ناگهانی حاضر است زندگی زناشویی خود را قمار بزند و با تحریکی خارجی نسبت به دوست قدیمی خود، تمام دوستی چندین ساله را فراموش کرده و از خاطر می برد.نماد امیال و آرزوهای برباد رفته و آمال سرکوب شده در نمایش است.
- ایزابل: معلمی منضبط و کوشا است که در این سوی آینه زنی با حوصله و پشتیبان است و در آن سوی آینه بی حوصله
... دیدن ادامه ››
و فراری از حواشی زندگی است.در این سوی آینه بخاطر دوستش لورانس و زندگی از دست رفته او مقابل پاتریک جبهه گرفته است و در آن سوی آینه نگران تکرار رفتار پاتریک از جانب دنیل است.
- پاتریک: مردی خوشگذران و ثروتمند از طبقه بالای جامعه و به لحاظ فرهنگی متظاهر علاقه به فرهنگ اما به واقع نقطه مقابل دنیل در جهت گیری ذهنی.در این سوی آینه بخاطر محدودیت های همسرش از او جدا شده اما در آنسوی آینه جلوه ای از خودنمایی و تکبر و منیت در ربودن دل دختری جوان مشخص می شود.
- لورانس: به دلیل عدم حضور در نمایش فقط این سوی آینه او را می بینیم هرچند گنگ و البته تا حدودی متناقض.
- اما: دختری جوان و پر انرژی با پیش زمینه شغلی نامناسب که در پناه پاتریک سعی در ارتقا شخصیت اجتماعی خود دارد.آن سوی آینه او عدم دلبستگی به پاتریک و ماجراجویی بی پروایی در ترتیب مناسبات زندگی آینده اش با پاتریک موج می زند.هر چند به شخصه دوست داشتم این دختر آن سوی آینه نداشته باشد تا این سو و آن سویش یکی گرفته شود!
2) بازیگران: به واقع با حضور علی سرابی در نقش دنیل سایر بازیگران زمانی برای عرضه اندام نداشتند و سرابی به تنهایی برای لذت بردن از یک تئاتر معیار خوب کافی بود.با قدرت بازی او می توان از خنثی بودن مارال بنی آدم گذشت.
3) کارگردانی،طراحی صحنه و لباس، موسیقی : همه این موارد سر جای خود و حساب شده بودند و همگی به نحو مناسبی پرداخت شده بود.هر چند به نظر می آید شخصیت دنیل و پاتریک باید پیرتر می بودند اما اقتضای انتخاب بازیگر یا جذاب شدن نمایش این کاراکتر را در این نمایش جوان تر کرده بود!
4) سالن نمایش: تجربه اول بنده در شهرزاد بود.به جز جای نامناسب برای پارک که ویژگی آن محدوده است سالن نسبتا خوبی است.امیدوارم روند اضافه شدن سالن های خصوصی ادامه پیدا کند و از این حرکت زیبای فرهنگی حمایت شود.
5) جمع بندی: در مجموع آن سوی آینه کاری جالب و سرگرم کننده با سوال هایی کمرنگ اما گیرا برای درگیر شدن ذهن بود.