در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | امیر نعیمیان
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:03:30
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

شیزوفرنی یک بیماری روانی است که درآن فرد دچار توهم، هذیان و گسیختگی افکار می شود در ابتدا این توهمات بیشتر شنیداریست، به مرور دیداری شده و در نهایت فرد دچار تردید هویتی ، یا جایگزینی هویتی می شود و اصطلاحا خودش را دیگری فرض می کند.
این توضیح را از آن جهت در مقدمه نظرم نوشتم، تا بدانیم با چگونه اثری مواجهیم. اثری با متنی شاخص که تمامی حالات یک ذهن پریشان از هم گسیخته را از توهمات شنیداری تا دیگرانگاری خویشتن ، به ترتیب و بر اساس ماهیت کاراکتر بیمار ،به رشته تحریر درآورده.
این توهمات فقط گوشه هایی کلیشه ای از ذهن بیمار فرد نیست، بلکه هر کدام خرده داستانی مستقل را روایت می کند که در جریان مسیر اصلی داستان، حرفهایی برای گفتن دارد.
اگر بخواهیم بیشتر به متن و کمدی بودن اثر بپردازیم و نقد منصفانه ای بنویسیم، باید مفهوم کمدی را دریابیم. کمدی نقطه مقابل تراژدیست، یا می توان گفت همان تراژدیست که از منظر دیگری به آن می پردازیم.
وقتی در اشکال مختلف تئاتر و تصویر بویژه آثار به اصطلاح دغدغه مند این روزها مساله تجاوز و تعدی به حریم شخصی دیگران مطرح می شود، و کسی دم ... دیدن ادامه ›› از کشاندن مخاطب به بهانه های جنسی نمی زند، پس می توان با ایجاد یک فضای کمدی نیز همین عمل را تقبیح کرد، پس حرف زدن از آن نباید به منزله شوخی جنسی تلقی شود.
ساختار این اثر بر اساس هجو خط قرمزها، دردهای اجتماعی، معضلات روز جامعه، اتفاقات تاریخی و .... همگی به درستی و با دلیل کاملا آشکار در متن آورده شده.
اینکه قصه ها ملغمه ای از همه چیز است اما هر کدام هویتی کاملا مستقل و در عین حال دارای بیان قاطع و غیرقابل حذف از شیرازه متن است. نکته درخشان دیگر اثر شکل ورود از هر داستانک به داستانک بعدیست، که کاملا حساب شده و منطقی اتفاق می افتد و گسستی در آن ایجاد نمی شود که مخاطب را سردرگم کند. بلکه اورا منتظر و مشتاق اتفاق بعدی نگه می دارد.
نمی توان این اثر را دید و کارگردانی بشدت مینیاتوری آن در دیزالو شدن صحنه ها در هم نادیده گرفت. پاراوان هایی که با هر بار تغییر صحنه با سایه بازی، یادآور پیش پرده خوانی تئاتر آئینی-سنتی ایران است. بشدت طراحی ساده این اثر را عمیق تر جلوه می دهد. میزانسن ها کارآمداست و رفت و آمد اضافه کمتر در صحنه دیده می شود.
بازی ها بشدت گیراست و نمی توان تفکیکی بین کیفیت آنها قائل شد ، از دو بازیگر اصلی کار که هنرمندانه ایفاگر نقش هستند تا نقش های کوچکتر همه با مسئولیت پذیری به ایفای نقش می پردازند.
موسیقی دلچسب و دلنواز است ، و آهنگ های انتخاب شده ضمن حفظ فضای نوستالژیک بشدت با کمدی اثر همخوان است.
اثری که درگیری ذهن یک بیمار را با شاکله کمیک به تصویر می کشد اما در پایان با سماعی جنون آمیز، حکایت اصلی و دردمندانه یک ذهن از هم گسیخته را در مقابل چشمان ما نشان میدهد.
و اینجاست که اثر پارا از یک کمدی صرف فراتر میگذارد و در گروتسکی عمیق ما را در بهت و اعجاب روان غوطه ور می سازد.
و این همان پیچیدگی روان انسان است که هیچ مرز و قاعده منطقی را بر نمی تابد.
.
سپاس از همه عزیزان نمایش شیزوفرنی که چراغ تئاتر را آبرومندانه روشن نگهداشته اند.
چه کسی می خواهد، من و تو ما نشویم. خانه اش ویران باد.
مرثیه ای برای زنان سرزمینم در تالار مولوی بر صحنه اجرا رفت که دیدنی، شنیدنی و اندیشیدنیست ،کاری قابل تعظیم از کارگردان خوش فکر و خلاق با حداقل تجملات کارهایی در این سبک و سیاق متکی برمتنی قوی و خلاقیت بازیگرانی که چهره نیستند اما یقینا در اینده اسمهای بزرگی خواهند شد ،نورپردازی و موسیقی تاثیر گذار بر اجرای بهتر کار و گریم خوب به دیدنی تر شدن کار کمک کرد،تنها گیس بلوند وبافته شده عطری جان از شرقی و ایرانی بودن کاراکترکمی دور به نظر میرسیدو نکته ای که به چشم من به عنوان بیننده اثر، کم روش فکر و بررسی شده بود طراحی لباس بازیگران زن که باشکل ایرانی داستان مغایرت داشته لباس قرن هفده امی عطری جان و دختران با لباسی شبیه دختران صومعه های قرون وسطایی درباور پذیری کاراکترها برای بیننده شبهه ایجاد و باعث میشد دیر به فضا و زمانی که داستان در اون جاری هست برسیم در پایان خسته نباشید میگم به کلیه عوامل دست اندر کار پنهان خانه پنج در
زندگی یک رویاست رو دیدم و ارتباط جذابی بود بین صحنه ابتدایی کار و صحنه آخر که هردو در گورستان بود و انگار تلنگری بود به تماشاچی که زندگی همین بازی بین دو صحنه اول و آخر کار ه داستانی تراژیک که هر شخص و کاراکتر داستان رویای خودش رو دنبال میکنه ولی در مجموع ازشون بعنوان خانواده یاد میشه پدر خانواده در صحنه حضور نداره ولی با کمک از وئدیو پرژکتور حضورش و ملموس میکنن که این از هوشمندی تیم اجراست بازی تک تک بازیگران باور پذیر و قابلیت همزاد پنداری و داره طراحی صحنه با توجه به بضاعت سالن خوب و قابل قبول بود و از ابزارها خوب استفاده شد و سعی کردن به مینیمال بودن کار لطمه نزنن که باید در مجموع به تیم اجرا تبریک بگم.
فقط دو نکته بنظرم به کار لطمه میزنه یک ورود افراد بعد تایم ورود تماشاچی و شروع بازی بازیگراست و نکته دیگه احساس میکنم میشد از نور بهتر استفاده کرد البته اینهم بستگی به بضاعت سالن داره که آیا نور دیگری برای ارائه وجود داشته یا خیر .
در مجموعه کاری بود که ارزش دیدن رو داشت.
اختراع والس
انتخاب اسمی گمراه کننده که وعده رقص و موسیقی به تماشاچی میدهد اما حکایت چیز دیگریست و این دقیقا تمام نمایشنامه است گمراهی ،فریب، دروغ مردی ساده با لباسی مندرس، گوشه نشین، با وعده های عالی که نماد رهبران بظاهر ساده زیست دنیاست با اختراع معجزه یا خوش شانسی در اوج غفلت حاکمان زمانه اش، سکان دار کشتی بی سکان میشود اما حس کوفتی بیشتر خواستن را پایانی نیست .
اختراع والس علیرغم نقدهای تندی که خواندم کاریست دیدنی و فکر شده، مسیریست از گاندی تا قذافی که هیولای قدرت را به تصویر میکشد انقلابی با انفجار کوه، انقلابی شبیه انفجار نور
عدم وفاداری به متن و یا فاصله بازی بازیگران و نکاتی این چنینی حتما در بهتر شدن اثر موثر خواهد بود ، لیکن بازی ها قریب به اتفاق در قالب فرم تعریف شده بود و کمتر موردی دیده میشد که تمپو وریتم جاری در فرم کار رعایت نشود. بی شک نمی توان بازی حسی و تحسین برانگیز حسن معجونی را با بازیگران تازه به صحنه آمده قیاس کرد، مقایسه ای که همیشه در نقدهای بازیگری بشکل کسل کننده ای تفاوت میان باتجربه وآماتور را نادیده می انگارد و به جای ترغیب و تشویق ، حس سرخوردگی می افزاید.من به عنوان تماشاچی تئاتر هیچ اثری رو بد نمیدونم چون برای ارائه اش، وقت و پول هزینه شده و اگر به سلیقه من نزدیک نیست دلیل بر بد بودن اثر نیست،آنچه که بیشتر نظرم رو جلب می کنه محتوا و فرم اثر و خلاقیت موجود در اونه، در طراحی صحنه با وجود حضور اکسسوار های زیاد و دکور آینه اندود سقف صحنه ، فشردگی خاصی موج می زنه که پاره ای اوقات مینیمال به نظر میرسه ، دقیقا مثل مغز پرتلاطم والس که در عین پیچیدگی ، بسیار راحت و ساده در مورد ... دیدن ادامه ›› اختراعش سخن می گفت. انتخاب رنگ صورتی برای لباس های چند کاراکتر اصلی به نوعی همسو با فضای فانتزی کار بود نور پردازی و موسیقی و بقیه ایتمها هم به اندازه زحمتی که کشیده بودند قابل تقدیر بود. به تیم اجرا خسته نباشید میگم. و برای درخشش های بعدیشون امید و عشق خواهانم.
کنارت نشسته ام
ردیف سوم
تاتر مستقل
نور ،صحنه، اجرا
باهم می خندیم ،باصابر ابر می خندیم .
اما
بااینهمه صدای خنده ،صدای گریه ات زیر لبخندهایت
مرا به مرز جنون می برد.
از لبخندت خون جاریست .
آنسوتر کسی خیره و پردرد بالانچر پنج دوباره مرد .
سالن به رگبار بسته شده ،
من کنارت نشسته ام.
تقدیم به بچه های لانچر ۵
بسیار زیبا نوشتید. عالی بود. مخصوصا این قسمت را : "بااینهمه صدای خنده ،صدای گریه ات زیر لبخندهایت - مرا به مرز جنون می برد.-
از لبخندت خون جاریست"
۲۹ آبان ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اجرایی سخت که دیدن کارو برای تماشاچی هم سخت میکردواین سعی کارگردان بود تا تماشاچی هم اون کلافگی و تنگنارو احساس کنه که بواسطه ریتم کندی که به داستان داد این اتفاق افتادنی شد، اونها مجبور بودن تا رسیدن بهار صبر کنن و تماشاچی تا پایان نمایش ولی فاصله بازیگران و دوریشون از تماشاچی اون ارتباط لازم رو میتونه برقرار نکنه یعنی من ترجیحم این بود که طراحی دکور که به خوبی اجرا شد در جا نمایی هم دقت به عمل میاورد و اونقد بازیگران رو دست نیافتنی و دور مستقر نمیکرد که این عمق صحنه باعث میشد بواسطه ریتم کند دقیقا هر لحظه حس کنی که نمایش میبینی و پخش صدا از باندهای سالن هم مزید بر علت بود در حالی که نزدی بود ن شاید کار خوب رو دلچسپ تر هم میکرد .
طراحی صحنه و لباس در جای خودش خوب بود اما ترجیح میدادم با توجه به هزینه ای که برای دکور شد اون قالب یونیلیتی و توی کار نمیدیدم و نکته بعد جدا از بازی بسیار خوب تک تک بازیگران و خانم جعفری فقط این بی توجهی برام زیاد خوشایند نبود که مادر بزرگ فقط اگه اشتباه نکرده باشم با یه چاقو واسه وضع حمل میره ولی با کلی وسایل بعد وضع حمل برمیگرده در پایان باید بگم خسته نباشید .
هوش نویسنده و کارگردان کار در نحونگارش و اجرا کار به شکلی مخاطب و ذهنش و منحرف میکنه که احساس میکنی هیچ چیز از پیش تعیین شده نیست و همه در لحظه بازی میکنن ودیالوگهای گفته شده همشون بداهه محض هست و مخاطب قرار دادن تماشاچی با سوالات از سمت کارگردان این بازی و قشنگتر هم میکنه و چه بسا اگر زدو خورد آخر کار اتفاق نمیافتاد تماشاچی باهمون ذهنیت از سالن خارج میشد و اینها همه و همه قابل تحسینه امتناع کار کارگردان از استفاده از گریم خاص یا نورو موسیقی طبق روال مرسوم به خودی خودصمیمیت کار و افزایش داد و باعث شد بداهه کاری باشه جدا شده با امضای خاص .به همتون خسته نباشید میگم و امیدوارم کارهای بیشتر و بهتر اینچنینی و شاهد باشیم.
نمایشی دیدم که انتظار داشتم داستانی تازه و نشنیده و ندیده برام تعریف کنه اما اینطور نبود اما بازی خوب بازیگران باعث شد پشیمون نباشم برای وقتی که برای این نمایش گذاشتم امیدوارم شاهد موفقیتهای بیشتر تک تک عوامل اجرایی این کار در آینده نزدیک باشم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
داستانی بکر و گیرا و انتخابی هوشمندانه که علیرغم ضعفهای مختلف تماشاچی و درگیر خودش میکنه و مشتاق میشی خط داستان و دنبال کنی و زیاد درگیر مسائل تکنیکی کار نشی مثلا ثابت بودن دکور در تمامی صحنه ها و نور پردازی کار یا تفاوت بازی بازیگران چون سوژه و دردی که ذهنت و درگیر میکنه اینقدر شوک آور هست که ترجیح میدی بجای سانت زدن کار فقط تماشا کنی .به همه عوامل وکارگردان کار تبریک میگم برای این کار باشرفی که به اجرا درآوردن .
کاری خو ب که نه تنها ذهنت و تو زمان نمایش با خودت رو خط داستان نگه میداره بلکه بعد نمایش هم باهات همراه میشه و این نشان دهنده گیرا بودن اثره ،ما وارد جزیره قربانیان میشیم قربانیانی که هیچ نقشی در اینکه فرصت انتخاب داشته باشند نداشتند و این که چجوری اینها بهم وصل میشن نشان دهنده قوی بودن متن نمایشه ،بازی خانم آیه کیانپور در صحنه اول و آخر کار جز نقاط قوت کاره که سیلی خودش و به تماشاچی میزنه ،طنازیهای مادرانه خانم نوشین تبریزی هم در جای خودش دیدنی بود اما به کاراکترهای دیگه که همگی به نوعی قربانی مسائل مختلف شده بودند پرداخته نشد و فضا برای معرفی عمیقتر کاراکترها ایجاد نشد .
یکنواختی چیدمان صحنه با توجه به پریود زمانی ،وعدم تعویض دکور و یکنواختیش این رو به مخاطب القا میکنه که شاهد نمایش هستی اما به هر حال خوشحالم که فرصت دیدن اینکار برای من فراهم شد و به کلیه عوامل کار خسته نباشید میگم .درخشا و مانا بر روی تمامی صحنه ها.
داستانی خوب ولی با ریتمی کند که به بدنه نمایش لطمه میزد و بحث دیگه چیدمان دکور بود که دست و پا گیر به نظر میرسید و با هاش نمیشد ارتباط برقرار کرد که این رو بازی خوب جواد یحیوی و سعید داخ پوشش میداد طراحی لباس نظرم و جلب نکرد و اگه میخواستم دقت کنم شاید نقطه ضعف کار محسوب میشد و نظری هم که داشتم این بود که دوس داشتم کاراکترهای داستان از صحنه خارج نشن و براشون میزانسن تعریف میشد تو صحنه مث زمانهایی که جواد یحیوی میرفت تو اون باکس سفید قرار میگرفت و به ضرورت داستان خارج میشد .در مجموع خسته نباشید و ارزوی موفقیت برای کل تیم
سه کیلو دویست و پنجاه گرم روایتی بود که این جمله رو در ذهنم تداعی میکرد که زندگی بر بیچارگان اجبار است .دکور کار باعث میشد که بازی بازیگران باور پذیر به نظر برسه و انگار از پنجره ای داری به خونه همسایه ات نگاه میکنی .کاراکترها تقریبا هرکدام داستان خودشون و بازگو کردن ولی فک کنم به جهت محدودیت زمانی به چند شخصیت زیاد پرداخته نشد مثل کاراکتر محترم ولی بازی خانم یوسفی کارکتر محترم و دلچسپ و دوست داشتنی کرد .محمد نادری با تواناییش تونست فاصله خودش با همبازیاش و کم بکنه تا کم تجربگی اونا زیاد به چشم تماشاچی نیاد که جای تحسین داره ،وجود بازیگر ملیت افغانی هم نشاط ویژه ای به صحنه با اون گویش دلنشینش داد که از هوش کارگردان باید تقدیر کرد .ونکته اخر اینکه جنس و بسته بندیش به نظر سه کیلو دویست و پنجاه نمیومد کمتر بود
میترا، امیر مسعود و محمد ناجی این را خواندند
لیلا والی این را دوست دارد
ممنونم از نگاه و نظرتون که با ما به اشتراک گذاشتید
۲۱ مهر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر

تماس‌ها

09129414007