در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ندا سوری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:48:09
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
کابوس های آنکه نمی میرد، کابوس های همه کسانی ست که طرفدار آزادی اند و از استبداد بیزار.
کابوس هایی به عمر بیش از یک قرن برای همه ما، همه ما که امروز و دیروز و دیروزها در برابر صدای چکمه های قدرت و استبداد جز کلمه، سلاحی نداریم….

باید بگویم که کابوس ها را باید دید….

دست مریزاد اقای نادر فلاح و همه عزیزانی که بر ارزش دیدن این تئاتر دو‌چندان افزودند.
یک صحنه آشفته و مشوش که به هیچ وجه نتونست تمرکز منِ بیننده رو از ابتدای نمایش به خودش جلب کنه. حواس بینایی و شنوایی من بیننده از ابتدای نمایش مغشوش شد از اینکه نگاهم به کدام قسمت میزانسن و گوش هایم به کلام کدام بازیگر باشد. همین امر این اجازه رو نداد تا بتونم کلیتی هماهنگ از نمایش را بگیرم.
بازیگران گرچه سعی در ارائه بازی قدرتمندی داشتند اما گاه این ارائه فقط همراه با داد و بیدادی گوش خراش و حرکاتی تکراری و مبتذل مثل گوینده دیالوگ های ارسطو و هگل میشد که لذتی را به بیننده (حداقل من) انتقال نمی داد.
به نظرم این نمایشنامه میتونست خیلی بهتربه اجرا دربیاد. اما متاسفانه با دیدن نمایش دیشب تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که این اجرا هیاهویی بود برای بدفهم تر شدن نمایشنامه...
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بلاخره دیشب دیدمش
بعد از سه هفته انتظار
باید بگم چکار کردی سجاد افشاریان عزیز
حال این روزای ما رو صدا کردی
تک تک اون صداها واسه من شد بغض وسط نمایش و اشک هایی که ریزریز رو گونه هام می ریخت و شایدم باعث آزار کنار دستی هام شد
اما چاره ای نبود این اشک ها باید یه جایی می ریخت اون صداها سبب نبود وسیله شد
ذره ذره درد ها رو تو چهل و خورده ای سال جمع کردی و تبدیل به صدا کردی

می تونم بگم
دمت گرم و سرت خوش باد
که سلام بغض هایم را تو پاسخ گفتی
بلاخره چهارشنبه تونستم این تئاتر رو ببینم بعد از همه گیری کرونا این اولین بار بود که پا به سالن تئاتر گذاشتم
نمایش، بازی و پرسوناها انقدر خوب از کار دراومده بودند که جای حرفی باقی نذاشتن
اما اجازه بدید به عنوان تماشاگر نقدی داشته باشم به پایان نمایش جایی که قاضی از هیات منصفه بخوانیم تماشاگران تاییدیه برای رای نهایی دادگاه خواست
کاش این اتفاق نمی افتاد بعد یک ساعت و اندی نمایش که تماشاگر همذات پنداری پیدا میکند با شخصیت ها این تاییدیه از تماشاگر خیلی به جا نبود.
این دقیقا نقض خود نمایش بود به نظر من( البته من‌نمایشنامه رو نخوندم )
انسان در سلامت روان حق تصمیم بر زندگی خود را دارد چه من تماشاگر تایید کنم چه نکنم
پس قضاوت قاضی همراه با تایید تماشاگر که تحت تاثیر نمایش قرار گرفته همانقدر غیرقابل توجیه بود که تلاش دکتر برای زنده نگه داشتن بیمار به هر قیمتی.
قاضی به همان اندازه ی پزشک تحت تاثیرهوش هیجانی خود بود و این باز هم ربطی به خواست بیمار برای بودن یا نبودن نداشت.

در انتها باید بگم که این یک نقد مفهومی به تئاتر بود و جا داره تشکر کنم از کارگردان خوش ذوق و بازیگران عزیز
موفق باشید.
سعید حشمتی، عاطفه غضنفری و mohammadali fakhri این را دوست دارند
خیلی ممنونم که در این روز ها تئاتر میبینید
۰۵ تیر ۱۴۰۰
تماشاچى محترم!
از اول تیرماه ١٤٠١، ساعت 20 افتخار میزبانى مجدد شما را داریم در دورِ جدید اجراهاى نمایش "بالاخره این زندگى مال کیه؟" به کارگردانى سعید حشمتى.
افتخار ماست که براى دومین بار گروه ما را همراهى مى کنید.
خرید بلیت از سایت تیوال
https://www.tiwall.com/p/belakhareinzendegimalekiye5
۲۶ خرداد ۱۴۰۱
تماشاچی محترم!
اثر جدید سعید حشمتی کارگردان این نمایش با عنوان "مالیخولیا"
از سه شنبه ۷ آذر ساعت ۲۰ بر روی صحنه خواهد بود.
افتخار ماست اگر میزبان شما باشیم.
خرید بلیط از سایت تیوال
https://www.tiwall.com/p/melancholia2
۰۲ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب که تئاتر رو دیدم گیر کردم بین نوشتن و ننوشتن
و بالاخره نوشتن پیروز شد
البته نمایشنامه رو نخوندم و امکان هر گونه اشتباهی در نوشته من ... دیدن ادامه ›› وجود داره

اول اینکه شاید بهتر می بود که صدای گریه ی بچه کمی کمتر میشد نه به این خاطر که زهر صدای کودک را در واقعیت نادیده بگیریم تنها به دلیل محدودیت در فضا و آزار دهنده شدن صدا برای تماشاگران و این حق تماشاچی است که نمایش را در فضای مناسبی ببیند
البته این آزاردهندگی تنها محدود به صدای بچه نمی شد در قسمتهایی از نمایش صدای ساز و آواز " ژان " هم شرایط را تشدید میکرد. گرچه قدرت صدا و مهارت نواختن او قابل تقدیر است

از طرفی در افرای ژاپنی کاش فضا و زمان بیشتری به کار گرفته میشد تا بتواند لایه های پنهانی روان انسانی را عریان تر کرد.
در شب مواجهه شخصیت ها با خود، خودِ حقیقی و خودِ نهفته در دیگری و ارتباطات تو درتوی آن ها ، جمع کردن نمایش در گریه ی پشیمانی سونیا و پناه بردنِ اینس به پاپا ، استیصالِ آنری و کیش و مات شدن "اوبر" یعنی کم پرداختن به روان و اکت شخصیتهاست در مواجهه با واقعیت های دروغین خود ساخته.

و در آخر نمیتوان از بازی خوب بازیگران چشم پوشید
موفق و نوید باشید
ارادت خانم سوری.ممنونم از حضورتون و همچنین نوشته شما که بسیار برام ارزشمنده.حتما و بی تردید به نکاتی که فرمودید فکر خواهم کرد.فقط جسارتا گمون کنم شما نامِ شخصیتهای اوبر و ژان را جا به جا فرموده اید که احتمالا شاید به دلیل مشغولیتِ ذهنی باشد.بی نهایت از شما سپاسگزارم.
۱۸ مهر ۱۳۹۸
ممنون از توجهتون و البته در اشتباه من در جابجا نوشتن نام شخصیتهای ژان و اوبر حق با شماست
با احترام به توجه شما نوشته رو ادیت میکنم فقط به این دلیل که ابهامی در آن وجود نداشته باشه
۱۸ مهر ۱۳۹۸
اختیار دارین خانمِ سوریِ عزیز.بازم ممنون از محبتتون.
۱۸ مهر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هر انچه در ستایش این تئاتر باید گفت خوشبختانه گفته شده شاید نقد وارده به منی که تماشاگر هستم وارد بشه
تئاتری اجتماعی با بنیان دردآلود که در جامعه به کرات دیده شده و به کرات نادیده گرفته می شود اگر با دست و زبانی طنزالود اجرا شود نمی تواند قهقهه تولید کند گرچه زبان طناز لانچر۵ خنده را ناگزیر می کرد اما منِ تماشاگر نمی بایست به قصد خندیدن بر صندلی تماشاگر می نشستم و اگر خندیدن را تمنا میکنم لانچر نمی بایست اتتخاب من می شد.

وقتی که داد زده می شود "این اتاق اخر دنیاست" جواب تماشاگر خنده است؟

وقتی با زبان مازنی صحنه وحشت و لجن وار قتل پای لانچر ۵ را که بوی تکه پاره شدن مقتولان را از دستان سرباز چهار روزه نمی برد ، خندیدن به لهجه راوی ... دیدن ادامه ›› جایی دارد؟

و ای کاش درک کنم به هنگام تماشای تئاتر در سالنی هستم با فضای محدود به خویشتن ، نه در منزل و لمیده بر مبل راحتی که هر گونه که بخواهم بنشینم و سرم را به هر جهت که میخواهم تکان دهم
واقعا واقعا چقدر خوب گفتی و من حرص خوردم درباره‌ی این موضوع.
۱۶ شهریور ۱۳۹۸
جانا سخن از زبان ما میگویی! واقعا گاهی اوقات این خنده های بی جا و اغراق آمیز حال آدم رو بد میکنه.
۱۷ شهریور ۱۳۹۸
خیلی زیبا و به جا گفتید
من برای اولین بار وسط اجرا به کنار دستیم که خنده ها و تنفس وحشتناکی داشت و مدام تکون می خورد تذکر دادم
شما هم هر کسی رو دیدید ه حد خودشو نمیدونه بهش تذکر بدید
۲۷ شهریور ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بدون هیاهو، بدون رنگ، بدون صحنه، بدون چهره اما پر از دغدغه های آشکار و پنهان، مملو از تراوشات روانی خسته و اسیب دیده

زندگیی که کنترل می شود و ۱۹۸۴ جرج اورول را که در گوشه ای از ذهن آرمیده بود با صدای زمخت زنگ کنترل چی بیدار می شود و زندانی بی دیوار رو میش روی خود می بیند.

در این زندان بی دیوار در ناکجاآبادِ خاکستری که رنگ مرده گی بر آن پاشیده شده ؛ ذره ذره شخصیت مان از لابه لای روان مان در واکنش به نان بر خودمان آشکار می شود. و این پرسش را پیش روی مان می گذارد که انسانیت تا کجا تاب این همه فلاکت را می اورد.
که نان ، انسان را شکست می دهد یا انسانیت را؟
که انسان بدون انسانیت چگونه جهانی می سازد؟
هرگونه نظردهی به این سبک و سیاق و نگاه عمیق به لایه های یک نمایش ناشی از درک و بینش بالای تماشاگر تئاتر هستش
ممنون از توجه و وقتی که در اختیار ما گذاشتید ♧
۱۲ شهریور ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک فرم خوب با یک محتوای سطحی
قطعا اثرگذاری کار به خاطر بازی قوی بازیگران بود ولی یک بازی قوی در یک محتوای ضعیف نمی تونه کار ی عالی باشه.
خلط تراژدی و کمدی یک کار لوس رو بوجود اورده بود که همذات پنداری منی که بیننده بودم رو تا حد زیادی پایین اورده بود
NetHunter، مرتضی سوری، علی جباری، حمیدرضا مرادی، اشکان خطیبی و سپیده این را خواندند
یاسمن، فصیح، سپهر و me این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید